انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود دست دلم میلرزد! اما به خواجه میسپارم تا امید را از دلم نگیرد دلم میخواهد همیشه بگوید یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور