زندگي نامه شهيد زين الدين
شهيد زين الدين:
شهيد زينالدين در 18 مهر سال 1338 ش، در خانوادهاي مذهبي در شهر تهران، در خيابان ري ديده به جهان گشود. پدر و مادرش که از معارف اهلبيت برخوردار بودند، اسمش را «مهدي» نهادند. پدر شهيد زينالدين از فعّالان مذهبي و سياسي زمان خود بود که بارها به خاطر فعاليت سياسي، تبعيد و در شهرهاي مختلف کشور، طعم تلخ زندان رژيم طاغوت را چشيده بود. مادر آن شهيد نيز از مربيان قرآن و اشاعه دهندگان معارف اهلبيت عليهمالسلام به شمار ميرود.
قرآن، راهنماي بشر در تمام عرصههاي زندگي است و انسان را در حريم امن پروردگار جاي داده و با دنياي بيکران عبوديت حق آشنا ميسازد. در پرتو تأثير قرآن است که حاملان آن و عاملان واقعياش، به عزت دنيا و آخرت ميرسند.
پدر شهيد زينالدين درباره آشنايي و انس فرزندشان با قرآن کريم از همان دوران کودکي ميگويد: «مادر آقا مهدي معلم قرآن بود و هميشه در جلسات قرآن شرکت ميکرد و به طورکلّي، قرآن جايگاه ويژهاي در زندگي ما داشت. بعد از مدتي، متوجه قرآن خواندن آقامهدي شديم، در حالي که نزد معلمي براي يادگيري قرآن نرفته بود».
مادر شهيد زينالدين درباره دوران تحصيل آقا مهدي ميگويد: «در پنج سالگي به علت مسائلي از تهران به خرمآباد مهاجرت کرديم. در آنجا آقا مهدي را در کودکستاني که مسئوليت آن را يک فرد مذهبي برعهده داشت، ثبت نام کرديم. مهدي سالهاي ابتدايي را در مدرسهاي در همان شهر با موفقيت گذراند». پدر شهيد نيز ميگويد: «سال پنجم ابتدايي بود که روزي معلمش نزد من آمد و از نبوغ فوقالعاده مهدي خبر داد و توصيه کرد که او کلاس ششم را هم به صورت متفرّقه بخواند و امتحان بدهد. ما هم با مشورت بعضي از دوستان قبول کرديم و مهدي از اسفند تا خرداد همان سال، کتابهاي کلاس ششم را هم خواند و با نمره خوب قبول شد».
شهيد مهدي زينالدين، از همان کودکي و نوجواني در خدمت خانواده بود. مادر شهيد زينالدين در اينباره ميگويد: «هر کاري که به عهدهاش ميگذاشتيم، به نحو احسن انجام ميداد. خريد خانه از کوچکي برعهدهاش بود و به پدرش هم که در کتابفروشي، کتابهاي درسي و مذهبي را در دسترس مردم ميگذاشت، کمک ميکرد».
نوجواني، دوره شکلگيري شخصيت انسانهاست. در همين دوره است که شالوده شخصيت انسان پيريزي شده و آينده شخص ترسيم ميشود. شهيد زينالدين در دوران نوجواني، از محضر معلم اخلاق، حضرت آيتاللّه مدني کسب فيض کرد. در آن روزها، اين انسان وارسته، از طرف رژيم طاغوت به شهر خرمآباد تبعيد شده بود. زينالدين از همان زمان، راه و رسم مبارزه با طاغوتيان را آموخت.
همچنين در همان ايام، حزب رستاخيز که وابسته به رژيم پهلوي بود، شروع به عضوگيري از بچههاي دبيرستاني خرمآباد کرد. در دبيرستاني که شهيد زينالدين در آن تحصيل ميکرد، تنها دو نفر از عضويت در اين حزب امتناع کردند که يکي شهيد مهدي زينالدين بود و ديگري دوستش و سرانجام اين کار، به اخراج ايشان از دبيرستان انجاميد. چون دبيرستان ديگري در رشته رياضي نبود، شهيد زينالدين ناچار شد در رشته تجربي ادامه تحصيل داده و ديپلم تجربي بگيرد.
شعلههاي انقلاب اسلامي، رژيم طاغوت را متحير کرده بود و شهرها يکي پس از ديگري به نهضت بزرگ امام امت ميپيوست. ترس و وحشت، حکومت خودکامه طاغوتي را وادار کرده بود تا هرگونه حرکت مذهبي و سياسي را سرکوب کند. پدر شهيد زينالدين که از فعّالان سياسي و مذهبي بود، توسط ايادي رژيم دستگير و به شهر سقّز در استان کردستان تبعيد شد. آقا مهدي، در همين ايام که پدرش در تبعيد بود، در کنکور سراسري شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکي دانشگاه شيراز را به دست آورد، ولي از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژيم پهلوي با تبعيد پدرم ميخواهد سنگر محکم او خالي بماند، ولي من نميگذارم اين سنگر مبارزه خالي بماند». گفتني است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلي براي پخش اعلاميههاي علماء و فعاليتهاي ضد رژيم بود.
اواخر عمر رژيم پهلوي، اعتصابات عمومي بيشتر شهرهاي اين مرز و بوم را فرا گرفته بود. اين حرکات عمومي مردمي، باعث تعطيلي مغازهها و ادارات و کارخانهها شده بود. شهيد زينالدين هم جهت پيوستن به صف انقلاب مغازه پدر را تعطيل کرد، ولي کسب دانش براي او تعطيل نشد و يادگيري زبانخارجي در اولويت کاري او قرار گرفت؛ زيرا قصد عزيمت به يکي از کشورهاي خارجي براي ادامه تحصيل داشت. او با چهار دانشگاه از دانشگاههاي فرانسه مکاتبه کرد و بعد از مدتي، نامه قبولي از يکي از آنها دريافت کرد. بعد براي انتخاب يکي از دانشگاهها، به يکي از دوستانش که به تازگي از فرانسه برگشته بود مراجعه کرد، او در جواب گفته بود: در فرانسه خدمت حضرت امام رسيدم، ايشان فرمود: «به ايران برگرديد؛ زيرا ايران به جواناني مثل شما نيازمند است». و اين سخن، باعث انصراف شهيد زينالدين از عزيمت به خارج از کشور براي ادامه تحصيل ميشود.
هنگامي که پدر شهيد زينالدين به جرم فعاليت سياسي برضد رژيم، از شهر خرمآباد به سقّز تبعيد شد، خانواده ايشان هم به سقز رفته و به وي ملحق شدند و تنها مهدي در خرمآباد ماند و فعاليتهاي ضد استبدادي پدر را ادامه داد. او با دوستانش جلساتي برضد رژيم برپا داشت و در آنها افشاگري کرده و مطالب اين جلسات را در سطح شهر پخش ميکردند، به طوري که در آن روزها آقا مهدي، به محوري بر ضد رژيم طاغوت تبديل شده بود.
آبان ماه سال 1357 بود که پدر شهيد مهدي زينالدين را به جرم فعاليت سياسي از شهر سَقز به اِقليد فارس تبعيد کردند. روزهاي شکلگيري انقلاب اسلامي و ايام پرالتهاب رژيم بود. پدر مهدي از فرصت به دست آمده استفاده و به اصفهان فرار کرد. بعد از آن جا به شهر مقدس قم آمده و قم را براي سکونت برگزيد و سپس شهيدزينالدين به همراه خانواده به پدر ملحق ميشوند. از اينجا فصل جديدي از زندگي آقا مهدي آغاز شد؛ زيرا به شهري قدم نهاده بود که مرکز اصلي هدايت مبارزات مردم ايران به شمار ميرفت. و در آنجا به فعاليتهاي سياسي و انقلابي خود، توسعه بيشتري داد.
سرانجام انقلاب شکوهمند اسلامي در 22 بهمن سال 57 به رهبري رهبر عظيمالشأن انقلاب، حضرت امام خميني رحمهالله و تلاش و مجاهدت مردم قهرمان ايران اسلامي به پيروزي رسيد و وعده الهي مبني بر حکومت محرومان و صالحان بر زمين، در قسمتي از اين کره خاکي محقق شد. فلسفه وجودي اين انقلاب که همانا رشد و ترقي ملت مسلمان بود، امام را واداشت که «جهاد سازندگي» را تأسيس کند تا به بهترين صورت به محرومان جامعه رسيدگي شود. با تأسيس جهاد سازندگي، شهيدزينالدين از جمله کساني بود که به اين ارگان انقلابي وارد شد و با توجه به روحيه انقلابي و خستگيناپذيري که داشت، به فعاليت عمراني و خدمترساني به محرومان پرداخت.
استعدادها و خلاقيتهاي ذاتي انسان، در پيکار با رويدادها و حوادث آشکار ميشود. با آغاز جنگ و رشادتهاي فراواني که شهيدزينالدين از خود به ثبت رساند، فرماندهان را برآن داشت تا مسئوليتهاي حساس و کليدي را به او واگذار کنند. بدين ترتيب، زينالدين، به عنوان مسئول شناسايي يگانها انتخاب شد و پس از آنْ به عنوان مسئول اطلاعات عمليات سپاه دزفول و سپس مسئول اطلاعات عمليات محورهاي سوسنگرد انتخاب شد. او در عمليات بيتالمقدس و آزادسازي خرمشهر، مسئوليت اطلاعات عمليات قرارگاه نصر را پذيرفت و در عمليات رمضان، به سرپرستي تيپ 17 عليابن ابيطالب قم و سرانجام به فرماندهي لشگر 17 عليابنابيطالب قم منصوب شد و در همين سِمَتْ به مقام والاي شهادت رسيد.
وداع آخر:
روزهاي آخر زندگي شهيد مهدي زينالدين حال و هوايي ديگر داشت و نورانيت چهرهاش، خبر از يک واقعه بزرگ ميداد. اين اتفاقات توجه مادرش را هم جلب کرده بود. پدر شهيد زينالدين ميگويد: «روز جمعه، آقا مهدي از يکي از شهرها تماس گرفت و با مادرش صحبت کرد. مجيد (برادر کوچک آقا مهدي که با هم به شهادت رسيدند) هم بعد از مدتي زنگ زد و با مادرش صحبت کرد. بعد از اتمام تلفن، مادرش برگشت و گفت: «بچهها با من خداحافظي کردند و من مطمئن هستم که اين آخرين خداحافظي بود. در صحبتهاي آقامهدي چيز عجيبي ديدم که خبر از خداحافظي آخر ميداد». اين آخرين تماس مهدي با ما بود.
عروج عاشقانه:
شهادت، هنر مردان الهي است و مردان خدا زيبنده شهادتاند و به راستي که خط سرخ شهادت، ميراث بزرگ انبياي الهي است. در هشت سال جنگ تحميلي خداجويان مخلص ايران اسلامي، با اين عشق سرخ همآغوش شدند و بر فراز قله سعادت گام نهادند. مهدي زينالدين از جمله مردان الهي بود که به اين فيض رسيد. سرانجام آن حادثه بزرگ و خبر وحشتانگيزي که هموراه لشگر 17 عليبنابيطالب قم از آن هراسان بود، به وقوع پيوست و خبر پرواز سيد مهدي زينالدين، به گوش رسيد.
شهيدزينالدين در مأموريتي که از کرمانشاه به سوي سردشتِ آذربايجان غربي درحرکت بود، با گروههاي ضد انقلاب درگير شد و به فيض شهادت نائل گرديد. مزار ايشان در گلزار شهداي عليبنجعفر قم، زيارتگاه عاشقان شهادت است. روحش شاد و يادش جاودان باد.
منبع: آوازک
شهيد زين الدين:
شهيد زينالدين در 18 مهر سال 1338 ش، در خانوادهاي مذهبي در شهر تهران، در خيابان ري ديده به جهان گشود. پدر و مادرش که از معارف اهلبيت برخوردار بودند، اسمش را «مهدي» نهادند. پدر شهيد زينالدين از فعّالان مذهبي و سياسي زمان خود بود که بارها به خاطر فعاليت سياسي، تبعيد و در شهرهاي مختلف کشور، طعم تلخ زندان رژيم طاغوت را چشيده بود. مادر آن شهيد نيز از مربيان قرآن و اشاعه دهندگان معارف اهلبيت عليهمالسلام به شمار ميرود.
قرآن، راهنماي بشر در تمام عرصههاي زندگي است و انسان را در حريم امن پروردگار جاي داده و با دنياي بيکران عبوديت حق آشنا ميسازد. در پرتو تأثير قرآن است که حاملان آن و عاملان واقعياش، به عزت دنيا و آخرت ميرسند.
پدر شهيد زينالدين درباره آشنايي و انس فرزندشان با قرآن کريم از همان دوران کودکي ميگويد: «مادر آقا مهدي معلم قرآن بود و هميشه در جلسات قرآن شرکت ميکرد و به طورکلّي، قرآن جايگاه ويژهاي در زندگي ما داشت. بعد از مدتي، متوجه قرآن خواندن آقامهدي شديم، در حالي که نزد معلمي براي يادگيري قرآن نرفته بود».
مادر شهيد زينالدين درباره دوران تحصيل آقا مهدي ميگويد: «در پنج سالگي به علت مسائلي از تهران به خرمآباد مهاجرت کرديم. در آنجا آقا مهدي را در کودکستاني که مسئوليت آن را يک فرد مذهبي برعهده داشت، ثبت نام کرديم. مهدي سالهاي ابتدايي را در مدرسهاي در همان شهر با موفقيت گذراند». پدر شهيد نيز ميگويد: «سال پنجم ابتدايي بود که روزي معلمش نزد من آمد و از نبوغ فوقالعاده مهدي خبر داد و توصيه کرد که او کلاس ششم را هم به صورت متفرّقه بخواند و امتحان بدهد. ما هم با مشورت بعضي از دوستان قبول کرديم و مهدي از اسفند تا خرداد همان سال، کتابهاي کلاس ششم را هم خواند و با نمره خوب قبول شد».
شهيد مهدي زينالدين، از همان کودکي و نوجواني در خدمت خانواده بود. مادر شهيد زينالدين در اينباره ميگويد: «هر کاري که به عهدهاش ميگذاشتيم، به نحو احسن انجام ميداد. خريد خانه از کوچکي برعهدهاش بود و به پدرش هم که در کتابفروشي، کتابهاي درسي و مذهبي را در دسترس مردم ميگذاشت، کمک ميکرد».
نوجواني، دوره شکلگيري شخصيت انسانهاست. در همين دوره است که شالوده شخصيت انسان پيريزي شده و آينده شخص ترسيم ميشود. شهيد زينالدين در دوران نوجواني، از محضر معلم اخلاق، حضرت آيتاللّه مدني کسب فيض کرد. در آن روزها، اين انسان وارسته، از طرف رژيم طاغوت به شهر خرمآباد تبعيد شده بود. زينالدين از همان زمان، راه و رسم مبارزه با طاغوتيان را آموخت.
همچنين در همان ايام، حزب رستاخيز که وابسته به رژيم پهلوي بود، شروع به عضوگيري از بچههاي دبيرستاني خرمآباد کرد. در دبيرستاني که شهيد زينالدين در آن تحصيل ميکرد، تنها دو نفر از عضويت در اين حزب امتناع کردند که يکي شهيد مهدي زينالدين بود و ديگري دوستش و سرانجام اين کار، به اخراج ايشان از دبيرستان انجاميد. چون دبيرستان ديگري در رشته رياضي نبود، شهيد زينالدين ناچار شد در رشته تجربي ادامه تحصيل داده و ديپلم تجربي بگيرد.
شعلههاي انقلاب اسلامي، رژيم طاغوت را متحير کرده بود و شهرها يکي پس از ديگري به نهضت بزرگ امام امت ميپيوست. ترس و وحشت، حکومت خودکامه طاغوتي را وادار کرده بود تا هرگونه حرکت مذهبي و سياسي را سرکوب کند. پدر شهيد زينالدين که از فعّالان سياسي و مذهبي بود، توسط ايادي رژيم دستگير و به شهر سقّز در استان کردستان تبعيد شد. آقا مهدي، در همين ايام که پدرش در تبعيد بود، در کنکور سراسري شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکي دانشگاه شيراز را به دست آورد، ولي از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژيم پهلوي با تبعيد پدرم ميخواهد سنگر محکم او خالي بماند، ولي من نميگذارم اين سنگر مبارزه خالي بماند». گفتني است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلي براي پخش اعلاميههاي علماء و فعاليتهاي ضد رژيم بود.
اواخر عمر رژيم پهلوي، اعتصابات عمومي بيشتر شهرهاي اين مرز و بوم را فرا گرفته بود. اين حرکات عمومي مردمي، باعث تعطيلي مغازهها و ادارات و کارخانهها شده بود. شهيد زينالدين هم جهت پيوستن به صف انقلاب مغازه پدر را تعطيل کرد، ولي کسب دانش براي او تعطيل نشد و يادگيري زبانخارجي در اولويت کاري او قرار گرفت؛ زيرا قصد عزيمت به يکي از کشورهاي خارجي براي ادامه تحصيل داشت. او با چهار دانشگاه از دانشگاههاي فرانسه مکاتبه کرد و بعد از مدتي، نامه قبولي از يکي از آنها دريافت کرد. بعد براي انتخاب يکي از دانشگاهها، به يکي از دوستانش که به تازگي از فرانسه برگشته بود مراجعه کرد، او در جواب گفته بود: در فرانسه خدمت حضرت امام رسيدم، ايشان فرمود: «به ايران برگرديد؛ زيرا ايران به جواناني مثل شما نيازمند است». و اين سخن، باعث انصراف شهيد زينالدين از عزيمت به خارج از کشور براي ادامه تحصيل ميشود.
هنگامي که پدر شهيد زينالدين به جرم فعاليت سياسي برضد رژيم، از شهر خرمآباد به سقّز تبعيد شد، خانواده ايشان هم به سقز رفته و به وي ملحق شدند و تنها مهدي در خرمآباد ماند و فعاليتهاي ضد استبدادي پدر را ادامه داد. او با دوستانش جلساتي برضد رژيم برپا داشت و در آنها افشاگري کرده و مطالب اين جلسات را در سطح شهر پخش ميکردند، به طوري که در آن روزها آقا مهدي، به محوري بر ضد رژيم طاغوت تبديل شده بود.
آبان ماه سال 1357 بود که پدر شهيد مهدي زينالدين را به جرم فعاليت سياسي از شهر سَقز به اِقليد فارس تبعيد کردند. روزهاي شکلگيري انقلاب اسلامي و ايام پرالتهاب رژيم بود. پدر مهدي از فرصت به دست آمده استفاده و به اصفهان فرار کرد. بعد از آن جا به شهر مقدس قم آمده و قم را براي سکونت برگزيد و سپس شهيدزينالدين به همراه خانواده به پدر ملحق ميشوند. از اينجا فصل جديدي از زندگي آقا مهدي آغاز شد؛ زيرا به شهري قدم نهاده بود که مرکز اصلي هدايت مبارزات مردم ايران به شمار ميرفت. و در آنجا به فعاليتهاي سياسي و انقلابي خود، توسعه بيشتري داد.
سرانجام انقلاب شکوهمند اسلامي در 22 بهمن سال 57 به رهبري رهبر عظيمالشأن انقلاب، حضرت امام خميني رحمهالله و تلاش و مجاهدت مردم قهرمان ايران اسلامي به پيروزي رسيد و وعده الهي مبني بر حکومت محرومان و صالحان بر زمين، در قسمتي از اين کره خاکي محقق شد. فلسفه وجودي اين انقلاب که همانا رشد و ترقي ملت مسلمان بود، امام را واداشت که «جهاد سازندگي» را تأسيس کند تا به بهترين صورت به محرومان جامعه رسيدگي شود. با تأسيس جهاد سازندگي، شهيدزينالدين از جمله کساني بود که به اين ارگان انقلابي وارد شد و با توجه به روحيه انقلابي و خستگيناپذيري که داشت، به فعاليت عمراني و خدمترساني به محرومان پرداخت.
استعدادها و خلاقيتهاي ذاتي انسان، در پيکار با رويدادها و حوادث آشکار ميشود. با آغاز جنگ و رشادتهاي فراواني که شهيدزينالدين از خود به ثبت رساند، فرماندهان را برآن داشت تا مسئوليتهاي حساس و کليدي را به او واگذار کنند. بدين ترتيب، زينالدين، به عنوان مسئول شناسايي يگانها انتخاب شد و پس از آنْ به عنوان مسئول اطلاعات عمليات سپاه دزفول و سپس مسئول اطلاعات عمليات محورهاي سوسنگرد انتخاب شد. او در عمليات بيتالمقدس و آزادسازي خرمشهر، مسئوليت اطلاعات عمليات قرارگاه نصر را پذيرفت و در عمليات رمضان، به سرپرستي تيپ 17 عليابن ابيطالب قم و سرانجام به فرماندهي لشگر 17 عليابنابيطالب قم منصوب شد و در همين سِمَتْ به مقام والاي شهادت رسيد.
وداع آخر:
روزهاي آخر زندگي شهيد مهدي زينالدين حال و هوايي ديگر داشت و نورانيت چهرهاش، خبر از يک واقعه بزرگ ميداد. اين اتفاقات توجه مادرش را هم جلب کرده بود. پدر شهيد زينالدين ميگويد: «روز جمعه، آقا مهدي از يکي از شهرها تماس گرفت و با مادرش صحبت کرد. مجيد (برادر کوچک آقا مهدي که با هم به شهادت رسيدند) هم بعد از مدتي زنگ زد و با مادرش صحبت کرد. بعد از اتمام تلفن، مادرش برگشت و گفت: «بچهها با من خداحافظي کردند و من مطمئن هستم که اين آخرين خداحافظي بود. در صحبتهاي آقامهدي چيز عجيبي ديدم که خبر از خداحافظي آخر ميداد». اين آخرين تماس مهدي با ما بود.
عروج عاشقانه:
شهادت، هنر مردان الهي است و مردان خدا زيبنده شهادتاند و به راستي که خط سرخ شهادت، ميراث بزرگ انبياي الهي است. در هشت سال جنگ تحميلي خداجويان مخلص ايران اسلامي، با اين عشق سرخ همآغوش شدند و بر فراز قله سعادت گام نهادند. مهدي زينالدين از جمله مردان الهي بود که به اين فيض رسيد. سرانجام آن حادثه بزرگ و خبر وحشتانگيزي که هموراه لشگر 17 عليبنابيطالب قم از آن هراسان بود، به وقوع پيوست و خبر پرواز سيد مهدي زينالدين، به گوش رسيد.
شهيدزينالدين در مأموريتي که از کرمانشاه به سوي سردشتِ آذربايجان غربي درحرکت بود، با گروههاي ضد انقلاب درگير شد و به فيض شهادت نائل گرديد. مزار ايشان در گلزار شهداي عليبنجعفر قم، زيارتگاه عاشقان شهادت است. روحش شاد و يادش جاودان باد.
منبع: آوازک