جام جهان نماى جم
صورت شاهد ازل، جلوهگر از جمال تو معنى حسن لم يزل، در خور خط و خال تو
جام جهان نماى جم، ساغر درد نوش تو طلعت ليلى قدم، آينه مثال تو
كوكب درّ رى فلك؛ شمع در سراى تو سرمه ديده ملك، خاك ره نعال تو
عرصه فرش ساحت گوشهنشين گداى تو قبه عرش حلقه منطقه جلال تو
دفتر علم و معرفت نسخه حكمت و ادب نقطه مهملى است در، دائره كمال تو
ماه دو هفته بنده، حسن يگانه روى توپير خرد بمعرفت كودك خرد سال تو
رفرف عقل پير اگر از سر سدره بگذردباز نميرسد، باول قدم خيال تو
گلشن جان نميدهد، چون تو گلى دگر نشانخلد جنان، نپرورد سرو باعتدال تو
خضر اگر چه زندگى، ز آب حيات يافتهباز كند دوندگى، در طلب زلال تو
اى بفداى ناز تو، و آن دل دلنواز توسوخت ز سوز عشق تو «مفتقر» نوال تو