یکی از عقاید شیخیه که راهی به غیر از راه تشیّع امامی پیمودهاند، این است که شیخیه در مورد جایگاه رسول خدا و ائمّه اطهار(ع) دچار غلو گشته و شأنیتی بالاتر از بندگی خدا برایشان قائل شدهاند، و ایشان را علل چهارگانه خلقت نامیدهاند.
«شیخیه» ادعاهایی طرح کردهاند که پیش از آن، برخی از آن عقاید را، گروههای دیگر در زمان ائمه(ع) طرح کرده و مورد تکفیر قرار گرفته بودند. از جملة عقاید ایشان، غلو در مورد جایگاه امامان شیعه میباشد که چنین دیدگاهی، علاوه بر آنکه خود گناه بزرگی است، زمینة پیدایش افکار دیگری (مثل ادعای الوهیت، تجلی ذات حق، و حلول حق تعالی در افراد و...) شده است. از جمله اعتقادات آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. معاد جسمانی
معروفترین رأی شیخ احمد احسایی، دربارة کیفیت معاد جسمانی است؛ نظریهای که دلیل اصلی تکفیر او از سوی برخی علما، از جمله ملّا محمدتقی برغانی بود که گزارش آن را تنکابنی و دیگران آوردهاند.15 در واقع کلام وی در مورد معاد غامض است، و از آن چنین استنباط میشود که گویا قائل به معاد روحانی صرف است و معاد جسمانی را قبول ندارد.16
مهمترین اثر شیخ احمد «شرح زیارت جامعة کبیره» نام دارد، که در این اثر احسایی و به تبع وی دیگر مشایخ شیخیه، اصل «معاد جسمانی» را که در آیات قرآنی و احادیث مستفیض بر آن تأکید شده، میپذیرد، اما تفسیر ویژهای از جسم ارائه میدهد که عدة کثیری از دانشمندان مسلمان آن را نمیپذیرند.
البته قبل از شیخ احمد نیز در میان علمای شیعه امامیه در مورد کم و کیف و چگونگی معاد جسمانی، اختلافاتی وجود داشت، 17 اما معنای متداول در میان علمای شیعة امامی از معاد جسمانی این است که آدمی، در حیات آخرتی مانند حیات دنیایی، دارای کالبد ظاهری مرکب از عناصر طبیعی است. بدن، در سرای آخرت، محشور میشود و نفس، بار دیگر، به آن تعلق میپذیرد، و پاداشها و کیفرها و لذات و آلامی که جنبة جزئی و حسی دارند و تحقق آنها بدون بدن و قوای حسی ممکن نیست تحقیق مییابد.18
احسایی، معاد جسمانی را به این معنا نمیپذیرد و بر آن است که این نحوة فهم با آنچه از تغیر و تباهی در کالبد ظاهری میشناسیم، سازگار نیست و باید پاسخ را در حقیقتِ جسم انسانی جستوجو کرد. وی، بحثی لغوی و حدیثی دربارة «جسم» و «جسد» میکند و توجه میدهد که معانی این هر دو واژه از آنچه به ذهن متبادر میشود، گستردهتر است.19
بر این اساس میگوید آدمی، دو جسد و دو جسم دارد: جسد اول، کالبد ظاهری است که از عناصر زمانی تشکیل یافته و از عوارض حیات دنیایی است. پیداست که این جسد، در بردارندة حقیقت انسانی نیست؛ زیرا در عین کاهش و افزایشی که در آن روی میدهد، حقیقت فرد و صحیفة اعمال او کاهش و افزایش نمییابد. جسد اول، در واقع، به منزلة جامهای است که بر تن داریم. این جسد، در قبر، تجزیه و زوال میپذیرد و سرانجام، به عناصر تشکیلدهندة خود در طبیعت باز میگردد.20
آدمی را جسد دومی نیز هست به نام جسد هورقلیایی21 که ویژگیهای فناپذیر جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته میشود. در حدیث آمده است که «طینت» آدمی، در قبر، به صورت «مستدیر» باقی میماند. این طینت، همان جسد دوم است. معنای مستدیر ماندن آن، این است که هیئت پیکری و ترتیب اندامها را در دل خاک از دست نمیدهد. این جسد، مرکب از عناصر مثالی و لطیف زمین هورقلیاست که عناصری برتر از عناصر دنیا هستند.22
مرگ آدمی، مفارقت روح از این دو جسد است و این مفارقت، با جسم اول صورت میگیرد که حامل روح در عالم برزخ است. جسم اول، لطیف و اثیری و صورتدهندة آثار و قوای روح در حیات برزخی انسان است؛ همچنانکه جسد مادی، صورتدهندة آثار حیات دنیایی اوست.23
آنچه در همة این نشئات، هویت شخص را ثابت میدارد، جسم اصلی و حقیقی اوست (جسم دوم) که جز در فاصلة دو نفخة صور، از روح جدا نیست.24 با دمیدن نفخة نخست (نفخة صعق) جسم اول، از روح جدا میشود و از میان میرود و آنچه پس از نفخة دوم (نفخة بعث) حشر مییابد، جسم دوم به همراه جسد دوم است.25
احسایی تأکید میکند که بدن آخرتی انسان - که عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم است ـ همان بدن دنیایی اوست؛ با این تفاوت که بدن دنیایی، کثیف و متراکم است، اما بدن اخروی، از تصفیههای متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده است. وی، از همین جا نتیجه میگیرد که به معاد جسمانی معتقد است.