♦♦♦♦♦♦♦♦خلاصه ای از زندگانی حضرت امام هادی علیه السلام♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
قتل متوكل و خلافت منتصر

سرانجام متوكل، شبى كه در بزم شراب در كاخ حكومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى فرزندش «منتصر» و با همكارى تركان، همراه وزيرش «فتح بن خاقان» كشته شد (شوال 247) و منتصر به خلافت رسيد(56).

ماجراى قتل متوكل بدين ترتيب بود كه وى نديمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوكل متكّايى روى شكم خود زير لباسش مى‏بست و سر خود را كه موهايش ريخته بود، برهنه مى‏كرد و در برابر متوكل به رقص مى‏پرداخت و آوازه خوانان همصدا چنين مى‏خواندند: «اين مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خليفه مسلمانان شود» و مقصودشان از اين جمله «على» - عليه السلام - بود. متوكل نيز شراب مى‏خورد و خنده مستانه سر مى‏داد. در يكى از روزها كه عباده طبق معمول به همين كيفيت مسخرگى مى‏كرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از ديدن اين منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهديد كرد.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسيد: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بيان كرد. در اين هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امير المؤمنين! آن كسى كه اين شخص اداى او را در مى‏آورد و مردم مى‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مايه افتخار تو محسوب مى‏شود. اگر خود مى‏خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده اين سگ و امثال او از آن بخورند. متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه همصدا اين شعر را بخوانند:


غار الفتى لابن عمّه راءس الفتى فى حِرِ امّه اين جوان به خاطر پسر عمويش به غيرت در آمد.


سر اين جوان در... مادرش باد!(57)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
به دنبال اين قضيه بود كه منتصر با نقشه قبلى با همكارى تركان پدر را به قتل رساند.


منتصر برخلاف پدر، دوستى با على و خاندان او را آشكار ساخت و به مردم دستور داد به زيارت حسين بن على - عليه السلام - بروند و به علويان كه در زمان پدرش در بيم و وحشت به سر مى‏بردند، ايمنى داد(58).


از اين گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:


1 - فدك را به علويان پس داد.


2 - موقوفات علويان را به آنان مسترد كرد.


3 - والى مدينه بنام «صالح بن على» را كه با بنى هاشم بدرفتارى مى‏كرد، بر كنار كرد و به جاى او «على بن الحسين» را به اين سمت منصوب كرد و توصيه نمود كه از نيكى و خدمت به بنى هاشم دريغ نورزد(59).


ولى از آنجا كه دوران خلافت منتصر كوتاه بود، پس از وى باز اختناق و فشار از سر گرفته شد.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امام هادى، روياروى فقيهان دربارى‏

با آنكه سياست خلفاى عباسى اين بود كه توجه مردم را به فقهاى دربارى جلب كنند و آراء و فتاواى آنان را به رسميت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادى در سامراء چندين بار در ميان فقهاى وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزير براى حل مشكل به امام مراجعه كردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شكافت كه فقها در برابر آن ناگزير به تحسين شدند.

اينك دو نمونه از اين گونه موارد را ذيلاً از نظر مى‏گذرانيم:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
1 - كيفر مسيحى زناكار

روزى يك نفر مسيحى را كه با زن مسلمانى زنا كرده بود، نزد متوكل آوردند. متوكل خواست در مورد او حد شرعى اجرا شود، در اين هنگام مسيحى اسلام آورد. «يحيى بن اكثم» قاضى القضات گفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده و نبايد حدّ در مورد او اجرا شود. برخى ار فقها گفتند بايد سه بار در مورد او حد جارى شود. برخى ديگر به گونه‏اى ديگر فتوا دادند. وجود اختلاف آراء و فتاوا، متوكل را مجبور ساخت تا از امام هادى - عليه السلام - استفتا كند. مسئله را در محضر امام مطرح كردند. امام پاسخ داد: «آنقدر بايد شلاق بخورد تا بميرد».

فتواى امام با مخالفت شديد «يحيى بن اكثم» و ساير فقها روبرو گرديد و گفتند: اين فتوا در هيچ آيه و روايتى وجود ندارد و از متوكل خواستند كه نامه‏اى به امام نوشته مدرك اين فتوا را بپرسد. متوكل موضوع را به امام نوشت. امام در پاسخ پس از بسم الله نوشت: «فَلَمّا رَاءوْا بَاءسَنا آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرَكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايْمانُهُمْ لَمّا رَاءوا بَاءسَنا سُنّة اللهِ الّتِى قِدْ خَلَتْ فِىْ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبطَلُونَ»(60).
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
«هنگامى كه قهر و قدرت ما را ديدند، گفتند: به خداى يگانه ايمان آورديم و به بتها و عناصرى كه آنها را شريك خدا قرار داده بوديم، كافر شديم، ولى ايمانشان به هنگام ديدن قهر و قدرت ما، سودى ندارد. اين سنت و حكم الهى است كه در ميان بندگان وى جارى است و پيروان باطل در چنين شرائطى زيانكار شدند.»


متوكل، پاسخ مستدل امام را پذيرفت و دستور داد حد زناكار طبق فتواى امام اجرا شود(61).


امام با ذكر اين آيه شريفه، به آنان فهماند: همان طور كه ايمان مشركان، عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن اين مسيحى نيز حد را ساقط نمى‏كند.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
2 - نذر متوكل‏

روزى متوكل بيمار شد و نذر كرد كه اگر شفا يابد، تعداد «كثيرى» دينار (= سكه زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامى كه بهبود يافت، فقها را گرد آورد و پرسيد چند دينار بايد صدقه بدهم كه «كثير» محسوب شود؟ فقها در اين باره فتاواى مختلف دادند متوكل ناگزير مسئله را از امام هادى سؤال كرد. امام پاسخ داد كه بايد هشتاد و سه دينار بپردازى. فقها از اين فتوا تعجب كردند و به متوكل گفتند از او بپرسيد اين فتوا را بر اساس چه مدركى داده است؟

متوكل موضوع را با امام مطرح كرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِىْ مَواطِنَ كَثِيرَة»(62): «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «كثير» يارى كرده است»، و همه خاندان ما روايت كرده‏اند كه جنگها و سريّه‏هاى زمان پيامبر(ص) اسلام هشتاد و سه جنگ است.(63)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امام هادى و مكتبهاى كلامى‏

در عصر امام هادى - عليه السلام - مكاتب عقيدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج يافته و آراء و نظريات كلامى فراوانى در جامعه اسلامى پديد آمده بود و بازار مباحثى همچون جبر، تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، جسميت خدا، و امثال اينها بسيار داغ بود، از اينرو گاه امام در برابر سؤالهايى قرار مى‏گرفت كه پيدا بود از اين گونه آراء و نظريات سرچشمه گرفته است. نفوذ آراء و نظريات باطل از اين راه در محافل شيعه، ضرورت هدايت و رهبرى فكرى شيعيان را از سوى امام شدت مى‏بخشيد، از اينرو پيشواى دهم طى مناظرات و مكاتبات خود، بيپايگى مكاتب و آراء و نظريات باطل همچون جبرگرائى و جسميت خدا و... را با استدلالهاى روشن و قاطع اثبات مى‏نمود و مكتب اصيل اسلام را پيراسته از هر گونه تحريف و تفكر باطل، به جامعه عرضه مى‏كرد، و اين يكى از جلوه‏هاى عظمت علمى آن بزرگوار بود(64)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
مطالعه و برسى حيات علمى امام نشان مى‏دهد كه اكثر مناظرات امام هادى - عليه السلام ' پيرامون اين گونه موضوعات كلامى بوده و روايات متعددى از آن حضرت در اين زمينه نقل شده است كه برترى مبانى اعتقادى شيعه را بروشنى ثابت مى‏كند. به عنوان نمونه مى‏توان از نامه مفصل امام ياد كرد كه در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفويض» نگاشته و طى آن با بيان روشن و استلال قاطع، نظريه درست را كه نه جبر است و نه تفويض، اثبات كرده است(65).

ولى چون اين بحثها از موضوع اين كتاب كه بيشتر جنبه تاريخى دارد، خارج است، از توضيح و تفصيل آن صرفنظر مى‏كنيم، و طالبين را به كتاب مربوطه ارجاع مى‏دهيم.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
مبارزه با غُلات‏


از جمله گروههاى باطل و منحرفى كه در دوران امامت امام هادى - عليه السلام - فعال بودند، گروه غلات را بايد نام برد كه افكار و عقايد پوچ و منحط و بى اساسى داشتند و خود را شيعه وانمود مى‏كردند. آنان درباره امام غُلّو نموده براى او مقام اوهيّت قائل مى‏شدند و گاهى نيز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‏كردند و بدين وسيله موجبات بدنامى شيعيان را در ميان فرقه‏هاى ديگر فراهم مى‏كردند. امام هادى از اين گروه اظهار تبرى نموده با آنان مبارزه مى‏كرد و تلاش مى‏نمود كه با طرد آنان، اجازه ندهد لكه ننگى بر دامن تشيع بنشيند.


شايد بتوان گفت: علت پيدايش اعتقاد آنان به الوهيت امام، و ساير عقايد پوچ و بى اساس، امور زير بوده است:


الف - كرامتها، آگاهى غيبى و ديگر امور خارق العاده‏اى كه از امام مشاهده مى‏شد و اين گروه كه قادر به توجيه و تحليل صحيح و پخته اين گونه مسائل نبودند، آنها را دستاويز خرافات و بدعتها و حركتهاى ضد اسلامى قرار مى‏دادند.


ب - اين گروه منحرف مى‏خواسند قيود و حدود و ضوابط اسلامى را زير پا گذاشته طبق ميلها و هوسهاى خود رفتار كنند، از اينرو تمام محرمات اسلامى را حلال مى‏شمردند.


ج - چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مى‏خواستند وجوهى را كه شيعيان به ائمه مى‏پداختند به چنگ آورند.
 
بالا