:god14:
دو نفر فاضل در کربلای معلّی با هم رفیق بودند.
یکی وفات کرد رفیق دیگر شبی او را در خواب دید و هنگامی که خواست مصافحه کند،
شست او را گرفت ، گفت: «بگو ببینم برای تو چگونه گذشت؟»
گفت:«مامور نیستم که بگویم.»
چون آن شخص متوفی به حضرت عباس علیه السلام خیلی اخلاص داشت ،
دید نمی گوید، گفت:«به نیابت از تو یک دفعه حضرت عباس علیه السلام را زیارت می کنم.»
آن رفیق مرده گفت:
«از سه چیز امید هست،
یکی زیارت حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام ،
دوم گریه کردن برای آن جناب ،
سوم مماشات کردن با مردم.»
منبع:کرامات حضرت عباس علیه السلام ص 177
مولف:سید محمد حسین محمودی
: tasavir 35:
دو نفر فاضل در کربلای معلّی با هم رفیق بودند.
یکی وفات کرد رفیق دیگر شبی او را در خواب دید و هنگامی که خواست مصافحه کند،
شست او را گرفت ، گفت: «بگو ببینم برای تو چگونه گذشت؟»
گفت:«مامور نیستم که بگویم.»
چون آن شخص متوفی به حضرت عباس علیه السلام خیلی اخلاص داشت ،
دید نمی گوید، گفت:«به نیابت از تو یک دفعه حضرت عباس علیه السلام را زیارت می کنم.»
آن رفیق مرده گفت:
«از سه چیز امید هست،
یکی زیارت حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام ،
دوم گریه کردن برای آن جناب ،
سوم مماشات کردن با مردم.»
منبع:کرامات حضرت عباس علیه السلام ص 177
مولف:سید محمد حسین محمودی
: tasavir 35: