مجموعه جک ارسالی بسیجی(دوست انجمن)

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مجموعه لطیفه ارسالی بسیجی(دوست انجمن)

سلام
من خواهش دارم که چیزی ننویسید
منبع تمام لطیفه هام از کتابمه
که اسمش"بخوانیم و بخندیم"
هست ممنون
:53:
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ملا در عروسی

روزی ملا به عروسی میرود کفشها دم در بوده اند کفشش را برای ندزدیدن لای پارچه ای میکند میرود داخل کسی میپرسد این چیست ملا میگوید کتاب او میگوید از کجا خریده ای ملا میگوید کفاشی:))
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نماز جمعه

ملا سوار بر خرش به نماز جمعه میرفت کسی او را میبیند و می گوید کجا میروی او میگوید دارم به نماز جمعه میروم مرد میگوید امروز که 5 شنبه است اگر خرت تیز پا باشد میرسی ملا گفت خرم برای اینکه تبل است امروز حرکت کرده ام تا به موقع برسم=)):)):))
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ملا میرود نان وایی

ملا میرود نان وایی و میبیند صف شلوغ است پیش خودش میگوید بزار گولشان بزنم
به همه می گوید حاجی برگشته مفتی 10 نان و 10 قابلامه پلو و خورش می دهند همه رفتند او نان گرفت از بی عقلیش خودش حرف خودش رو باور کرد رفتش دیدش هنوز نیومده
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
یک لطیفه راجب نماز (ضدش نیست )

یک روز شاعری در مجلسی بود که گفت نمی دانم چه بخوانم که تا اکنون نخوانده ام یکی از حضار گفت:نمازت را بخوان
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هوش فرمانده

فرمانده ای به سربازانش دستور داد پای چپشان را بالا ببرندپس از 20 دقیقه فرمانده دید پای راستی در میان پا ها بلند شده، او با اصبانیت فریاد زد :کدام احمقی هر دو پایش را بلند کرده؟
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نام دیگر تفنگ

روزی احمد شاه از سازمانی دیدن می کرده به نگهبان میرسد میپرسد؟نامت چیست:قربان نام من قربانعلیست
شاه گفت:این چیه توی دستت؟
نگهبان گفت تفنگ قربان
شاه گفت بارک الله باید از این تفنگ مانند مادرت مواضبش باشی
شاه به سراغ نگهبان بعدی رفت و پرسید نامت چیست و گفت این چیه توی دستت نگهبان گفت :قربان این مادر قربان علیست
 
بالا