(بسم رب الشهداء والصدیقین )
گفته اند شرف المکان بالمکین … اعتبار مکان ها به انسانهائیست که در آنها زیسته اند وچه خوب گفته اند. اگر شهداء نبودند ، اگر چنین زیستن مقدسی نبود لیک جهان با این همه زیبایی در ماورای همیشه خود گم بود…
( شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی)
گفته اند شرف المکان بالمکین … اعتبار مکان ها به انسانهائیست که در آنها زیسته اند وچه خوب گفته اند. اگر شهداء نبودند ، اگر چنین زیستن مقدسی نبود لیک جهان با این همه زیبایی در ماورای همیشه خود گم بود…
( شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی)
شاید اگر دیروز را در کهنه صفحههای زندگانی مینگاشتم امروز مویههای دلتنگی اینقدر بی قرار لحظههای جاودانه عروج عزیزانمان نمیساخت مویههای دلتنگی امروز روزنهایی شده است که برآن میبالیم.
امروز طلوع خورشیدی را نظاره گر هستیم که دیروز غمگین غروب کرده بود و شاید همسفر جادههای شک شده بودیم ما میراثدار ارزشهاییم که امروز با افتخار برآن فخر میفروشیم شرافت، وطن، ولایت، رهبری، مردم، اخلاص، ایمان! و قامت خمیده ام حکایت درد مرا شاید بعدها …
صدها صدها نسخه چاپ و امان از درد فراق و درنگ که لحظه ایی به خود آمدم وقتی بچههای جنگ خدا قوت بچههای دعای شبانه امن یجیب …
یادش به خیر قمقمههای خشک و بی آب یا ابوالفضل العباس (ع) درود و صدهزار بدرود برشما سبز قامتان خاکی پوش خودمانی ،درود برشما که جانانه ره وصال گزیدید و عاشقانه نجوا کردید خدایا شهادت! من از نسل شمایم از نسل خاک خوردههای غمگین هجر! از نسل پلاکهای بینشان سرافرازی با کوله بار یادگار خاکی صداقت!
آری با طوفانی از عطش همراهم وقتی با نام حضرت علی اصغر (ع ) زمزمه میکردید خدایا میشود ما را هم شهادت نصیب!؟ و آرزوی خالصانه اما غریب! و خدا استجابت میکرد لیاقت …
و ما ماندیم با خاطراتی با لحظه لحظههای درد که حتی تصورشان هم برایمان مقدور نبود. دنیوی بودیم ما ساکنان معصیت شدیم در روزگار هجر! اما حاجی شبانه در خواب صدایم زد: و اعتصموا بحبل الله جمیعا” ولا تفرقوا …
شاید تلنگری بود برمن که فراموشم نشود که چه دین بزرگی بر گردن داریم ما میراث دار ارزشهایی هستیم که هر لحظه تابلوهای رنگ شده کوچههای شهرمان شهادت میدهند وقتی گواهی این سند باشد.
در و دیوار شهرم خوب می دانند تمام اعتبار ما شهیدانند !!!
بچههای جنگ خدا قوت ! میراث داران حرمت در آستانه فصلی سرد، بچههای بیریای با نشان درد، بچههای دیروز و نجوا پشت سیم خاردار در محاصره دشمن ! دیروز پلاک بی نشان …
بچههای خاکی جنگ سلام …
سلام برقامت خمیده اما استوارتان! بچههای ایستگاههای گریان خدا حافظی من از نسل مادرانی هستم که پیش از شیر دادن به کودکانشان زمزمه میکردند السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) بچههای عطش بیرق داران محفل سبز بیریایی یادش بخیر وقتی با انگشتهای بریده بر سنگفرش تفتیده باروت نوشید ما اهل کوفه نیستیم ما پیرو ولایتیم …