اشعار و متن هایی برای امیرالمومنین(ع)+فضیلت های آن حضرت

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
طبیبا زخم مولا را دوا کن

طبیبا زخم او آهسته وا کن

مدارا کن به این فرق شکسته

که شمشیرش به پیشانی نشسته

طبیبا قلب زینب را شکستی

تکلم کن چرا ساکت نشستی

سکوتت قلب زینب را زند نیش

مسوزانم سینه ما را از این بیش

مگر در زخم بیمارت چه خواندی

که لب بستی و از گفتار ماندی

به پیشانی بیمارت چه دیدی

چرا دل از حیات او بریدی

طبیبا کودکان چشم انتظارند

بجز بابای ما بابا ندارند

طبیبا مستمندان بی غذایند

همه چشم انتظار مرتضایند

چرا گردیدی از گفتار خاموش

مگر خواهد شود زینب سیه پوش

تکلّم کن زبیمارت سخن گو

ولی آهسته برگوش حسن گو

طبیب از دیدن زخم علی سوخت

نگه بر چشم گریان حسن دوخت

بگفت ای مصطفی را میوۀ دل

مرا از نسخه بنوشتن چه حاصل

زمام چاره دیگر دست من نیست

دوائی بر علی غیر از کفن نیست
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
طبیبا وا مکن زخم سرم را

مسوزان قلب زینب دخترم را

طبیبا کار از درمان گذشته

که آتش آب کرده پیکرم را

طبیبا نسخه ننویسی که باید

اجل بر چیند امشب بسترم را

ببیند آنگونه فرقم را که در قبر

نبیند فاطمه زخم سرم را

در و دیوار مسجد بود شاهد

که من گفتم اذان آخرم را

من آن یارم که شستم در دل شب

تن خونین تنها یاورم را

درود زندگی را گفتم آنروز

که زد در کوچه قنفذ همسرم را

شکاف زخم و ضعف تن به من داد

نوید وصل حی داورم را

از آن سوزم که امشب گوید آن پیر

کجا برده فلک نان آورم را

به (میثم) داده ام سوزی که گوید

سخن های دل غم پرورم را
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
قتل علی است خاک مصیبت به سر کنید
همچون یتیم گریه برای پدر کنید
ای نخل‌‌های کوفه ببارید خون دل
شب را به یاد غربت مولا سحر کنید
ای خاندان وحی خدا صبرتان دهد
امشب به جای خالی مولا نظر کنید
اکنون که زخم فرق علی را طبیب بست
بر زخم سر نه، گریه به زخم جگر کنید
هر چند اشک مرهم زخم سر علی است
خواهد که یاد فاطمه‌اش بیشتر کنید
آید صدای نالۀ «العفوِ» او به گوش
شب کز کنار نخلۀ خرما گذر کنید
ای اهل کوفه هر چه علی از شما کشید
جبران آن به عترت خیرالبشر کنید
فردا اگر رسد ز در و بام، سنگشان
خود را برای یاری زینب سپر کنید
فردا بر اهل‌بیت تصدّق نیاورید
شرم و حیا ز عترت پیغامبر کنید
خوانید شعر «میثم» و ریزید خون ز چشم
جان را میان آتش دل شعله‌ور کنید


سازگار
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
عالم و آدم کند گریه برای علی
حیف که در خاک رفت قد رسای علی
نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار
حیف که خاموش شد صوت دعای علی
گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام
تا که عدالت زند بوسه به پای علی
زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است
کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی
دامن محراب خون گشته بر او قتلگاه
مسجد کوفه شده کرب و بلای علی
تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند
گر ببرد کودکی شیر برای علی
مسجدیان یکطرف جمله گشایید صف
تا که یتیمان نهند سر به سرای علی
پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش
طفل یتیمی شده نوحه سرای علی
بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین
قسمت قاتل شده سهم غذای علی
می‌دمد از سنگ‌ها نالۀ «یا سیدی»
می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی
ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد
هستی «میثم» بـوَد مهـر و ولای علی
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ای نخل‌های کوفه! امام شما چه شد؟
آن اشک و شور و گریه و حال و دعا چه شد؟
محراب کوفه! سرخی دامان تو ز چیست؟
سجادۀ علی! علی مرتضی چه شد؟
هم صحبت غریب تو ای چاه کوفه کو؟
فریادهای آن دل درد آشنا چه شد؟
ای صحنه‌های بدر و احد کو امیرتان؟
ای ذوالفقار، بازوی شیرخدا چه شد؟
ای کوچه‌های شهر مدینه خبر دهید
صاحب عزای حضرت خیرالنسا چه شد؟
ای کودک یتیم که خالی است سفره‌ات
آورد آنکه بهر تو هر شب غذا چه شد؟
ای بام کوفه بانگ اذان علی کجاست؟
آن صوت دلنشین و صدای رسا چه شد؟
پیر مریض! یار غریبی که نیمه شب
می‌ریخت در دهان تو هر شب دوا چه شد؟
ای کوفه آن امیر غریبی که سال‌ها
دیده است از رعیتش آزارها چه شد؟
«میثم» بخوان ز سوز جگر روضۀ علی
با ما بگو به آن شه ارض و سما چه شد؟
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را
شنیدم نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را


نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت

به آب و دانۀ مرغان سفارش دختر خود را

به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت

چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را

ملاقات خدا رفتن عذار لاله گون خواهد

از آن شستی به خون، در سجده روی انور خود را

زتو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر

تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را

به گلزار جنان محسن در آغوشت چو بنشیند

ببوس از جانب من روی تنها یاور خود را

تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو، من هم

نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را

بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت

که گیرم در بغل نعش علّی اکبر خود را

یتیمان بر تو آوردند شیر و یاد من آمد

که باید پیش تیر از شیر گیرم اصغر خود را

زبان طبع (میثم) را به محفل ها دُر افشان کن

که ریزد بر قدوم خاندانت گوهر خود را
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
تا جسم بو تراب نهان در تراب شد

گردون به فرق خاک نشینان خراب شد

با یک مدینه غربت و یک کوفه درد و غم

مانند شمع سوخت و لب بست و آب شد

وقتی که بازگشت حسن از کنار قبر

از سوز ناله اش دل زینب کباب شد

چندین ستاره در دل شب خون گریستند

تا نیمه شب به خاک نهان آفتاب شد

پاداش آن مروّت و مردانگیّ و عدل

روی علی ز خون سر او خضاب شد

کاش این چنین نبود و نباشد شنیده ام

بین همه سلام علی بی جواب شد

فریاد می زنند شب و نخل و چاه ها

والله بر علی ستم بی حساب شد

در مجلس شهید همه آورند گل

امشب سرشگ دیده ی زینب گلاب شد

«میثم» سزد که نسل جوان گریه ها کنند

بر رهبری که پیر به فصل شباب شد
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
از علی بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد

مسجد کوفه پر از جمعّیت و مولا نیامد

نخل های کوفه می گریند و می گویند با هم

آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد

پیر نابینای مسکینی چنین می گفت امشب

ای خدا یار من مسکین نابینا نیامد

کودکی با کودکی می گفت من بی شام خفتم

آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد؟

دامن مادر گرفته گوشه ویرانه طفلی

گوید ای مادر بگو امشب چرا بابا نیامد

با صدای پای او لب های ما می گشت خندان

چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد

چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم

راز دارِ در میان جامعه تنها نیامد

نام مولا گشته (میثم) شمع جمع دردمندان

گر چه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید

برای مرگ علی دست، بر دعا ببرید

نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا

بر آن مریض خرابه نشین دوا ببرید

اگر بناست تسلی دهید بر دل من

برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید

دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده

کمک کنید مرا در خرابه ها ببرید

جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان

شبانه مخفی و آرام و بی صدا ببرید

سلام گرم مرا در خرابه ها دل شب

بر آن یتیم که خوابیده بی غذا ببرید

سلام من به شما ای فرشتگان خدا

نبرد فاطمه (س) با خود مرا شما ببرید

به ملک خویش زبیگانگان غریب ترم

مرا به دیدن یاران آشنا ببرید

تما عمر چو (میثم) علی علی گوئید

رخ نیاز به درگاه مرتضی ببرید
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بگیر ای مرگ عالم را در آغوش
که از فرق علی خون می زند جوش


متاب ای مه متاب ای مه که امشب

چراغ عمر مولا گشته خاموش

به جز سجّاده و محراب خونین

به هر جا بنگرم باشد سیه پوش

در و دیوار مسجد را مشوئید

مبادا تا شود این خون فراموش

چه سان باور کنم مرگ علی را

گمانم باز مولا رفته از هوش

سزای آن همه خوبی همین بود

که خون در سجده ریزد از سر و روش

کجا رفت آن که رنج عالمی را

چو قوت مستمندان برد بر دوش

صدای واعلیا واعلیا

رسد امشب زهر ویرانه بر گوش

چو اطفال یتیم کوفه (میثم)

گرفته زانوی ماتم در آغوش
 
بالا