مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو...

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: «بیا این همه نمره بیست.»


بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.


رو به قاب عکس کرد و گفت: «مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟»


بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت:


«مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.»


دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم، رفتم قاب عکس باباش را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.



5.jpg
 

!WARNING!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"


دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: «بیا این همه نمره بیست.»


بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.


رو به قاب عکس کرد و گفت: «مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟»


بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت:


«مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.»


دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم، رفتم قاب عکس باباش را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.



5.jpg


بسم رب الحسین .. .

یک مدح است با نوای مجتبی رمضانی که اندر احوالات همین بچه های مفقود الاثره یک قسمتش خیلی قشنگه میگه :

توی کتابم هرچه بابا آب میداد ، مادر نشانم عکس توی قاب میداد .. .
 
بالا