اضطرار به سکوت

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
اضطرار به سکوت

مراد از ستایش سکوت در آیات و روایات اسلامى، باز داشتن از پرگویى و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاى اضافى و غیر لازم است وگرنه در بسیارى از موارد، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سکوت، حرام مسلّم است.
هدف از سکوت مبارزه با انبوه فضول کلام و سخنان اضافى و بى هدف، و احیاناً بى معنى یا گناه آلود است. ممارست بر سکوت سبب مى شود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشى آن بکاهد و به این ترتیب به جائى مى رسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند.
منظور از سکوت، سکوت مطلق نیست بلکه منظور اضطرار به کم سخن گفتن یا به تعبیر دیگر،خاموشى، در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بى محتوا و مانند آن است.
به همین دلیل، در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم:
« کسى که سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان مى شود; و کسى که خطا و لغزشش فراوان گردد، حیاء او کم مى شود; و کسى که حیائش کم شود، پرهیزگارى اش کم مى شود; و کسى که ورعش کم شود، قلبش مى میرد; و کسى که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مى شود!» نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 349
در جایی دیگر امیر المومنین می فرمایند: « سخن مانند دارو است، اندکش مفید و کثیرش قاتل است!» غرر الحکم، شماره 2182.
امام باقر علیه السلام فرمود: شیعیان ما بى زبانند (کم گوی و گزیده گویند)اصول کافى ج : 3 ص : 175 روایة 2
در طول تاریخ، خصوصا شیعه، به دلایل شرایط سیاسی و اجتماعی دورانها مراتب مختلفی از مساله سکوت را می توان برشمرد.

در کتاب تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری آمده است:
از جمله مسائل مربوط به خلافت امیرالمومنین(ع) که در نهج البلاغه مطرح شده، سکوت و مداراى آن حضرت و فلسفه صبر و سکوت ایشان است. مقصود از سکوت، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است، و الا على از طرح دعوى خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خوددارى نکرد. امیر المومنین(ع) از این سکوت به تلخى یاد مى کند و آنرا جانکاه و مرارت بار مى خواند:
« خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم , استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم , گلویم فشرده مى شد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم»

سکوت على سکوتى حساب شده و منطقى بود نه صرفا ناشى از اضطرار وبیچارگى , یعنى او از میان دو کار بنا به مصلحت یکى را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود, براى او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که بواسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند، شهادت آرزوى على بود و اتفاقا درهمین شرایط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابوسفیان فرمود:

« به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست مى دارد » نهج البلاغه , خطبه 5, على با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من ازترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن .

حضرت على خود تصریح مى کند که سکوت من حساب شده بود، من از دو راه آن را که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم. « در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستى قیام کنم یا بر تاریکیى کور صبر کنم، تاریکیى که بزرگسال در آن فرتوت مى شود و تازه سال پیر مى گردد و مؤمن در تلاشى سخت تا آخرین نفس واقع مى شود، دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است پس صبرکردم در حالیکه خارى در چشم و استخوانى در گلویم بود.» (نهج البلاغه , خطبه 3 )

ابن ابى الحدید در شرح خطبه شقشقیه نقل مى کند :
سکوت و مدارا در برخى شرائط بیش از قیامهاى خونین نیرو و قدرت تملک نفس مى خواهد. مردى را در نظر بگیرید که مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت است، هرگز به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بیمش مى لرزد، اوضاع واحوالى پیش مى آید که مردمى سیاست پیشه از موقع حساس استفاده مى کنند و کار را بر او تنگ مى گیرند تا آنجا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار مى گیرد و او خشمگین وارد خانه مى شود و با جمله هائى که کوه را از جا مى کند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار مى دهد و مى گوید: پسر ابوطالب چرا به گوشه خانه خزیده اى؟ تو همانى که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمى ضعیف سستى نشان مى دهى , ایکاش مرده بودم و چنین روزى را نمى دیدم.

على خشمگین از ماجراها از طرف همسرى که بى نهایت او را عزیز مى دارد این چنین تهییج مى شود، این چه قدرتى است که على را از جا نمى کند، پس از استماع سخنان زهرا با نرمى او را آرام مى کند که: « نه، من فرقى نکرده ام، من همانم که بودم، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا را قانع مى کند و از زبان زهرا مى شنود: حسبى الله و نعم الوکیل .

در این زمینه حدیثی از امـام صـادق (ع ) روایت شده که فرمود: « در حـکـمـت آل داود (کـتـاب زبـور) اسـت کـه: بـر عـاقـل لازمـسـت کـه بوضع زمان خود آشنا باشد، سر گرم کار خود بوده، زبانش را حفظ کند.» اصول کافى ج : 3 ص : 178 روایة :20


 
بالا