نامه ای به تو ایران((درود بر تو ای سرزمین خوبان))

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
گرچه تو را این بار هم از حقت محروم کردند و باز هم مظلوم واقع شدی اما بدان که روزگار همیشه با عدالت طلبان و حق طلبان سر جنگ دارد. تنها تو نیستی که مظلوم واقع شدی مولایم علی(ع) نیز مظلوم بود و حقش را غصب کردند. از همان زمان که بنا شدی گویا دنیا قصد جنگ با تو را داشت. زمان ماد ها و اقوام اریایی اشوری ها بر تو می تاختند و تو را به خاک خون می کشیدند. زمان کوروش بابل و لودیه و ... قصد داشتند بر تو بتازند اما باز هم نتوانستند زیرا که کوروش بزرگ بر انها تاخت و اجازه ویرانیت را نداد
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
بعد از او نیز داریوش به یاریت شتافت. اما چندی نگذشت که بعد از او اسکندر تو را به خاک و اتش کشید و به ظاهر ویرانت کرد اما نمی دانستند سرزمینی که از دلش مردان بزرگ مثل کوروش, داریوش,فرورتیش و ... بیرون می اید نمی میرد. باز هم مورد ستم واقع شدی ولی این بار هم دم نزدی.
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
روزگار همچنان می گذشت و تو باز هم صبوری می کردی تا انکه اشکانیان بر سر کار امدند. این بار نوبت غربی ها و رومی ها بود. همین هایی که الان به تو ظلم می کنند و حقت رو می خورند. ان زمان نیز خواستند شهرهایت را بگیرند اما به لطف خدا مقابل ایران به زانو درامدند و نتوانستند حتی مقداری از ان را بگیرند.این نیز گذشت می رسیم به جلوتر.زمان ساسانیان.شاید تنها جنگی که برای تو مناسب بود و تو را از دست زور و ستم رهبرانت نجات می داد همین جنگ بود که اسلام را بر تو عرضه کند و تو ان را بپذیری. بماند که جنگ هایی قبل از ان برای نابودی تو انجام دادند اما باز هم مقاومت کردی در برابر دشمنان
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
بعد از ورود اسلام به دلت خیلی ها فکر می کردند که روی خوش می بینی. زیرا که اسلام به ذات خود عیبی نداشت و مناسب با نیاز تو بود. اما رفتار خلفای اموی باعث می شد که افرادت خود را خرد شده و شکسته ببینند اما این بار هم تو اجازه کار را به دشمنان ندادی و مردانی در دامان خود پروریدی که جلوی دشمنان را گرفتند.خلاصه به هر نحوی بود این بار هم بر دشمنان غلبه یافتی. اما گویا دنیا می خواست تو نابود شوی ولی باز هم خواست خدا چیز دیگری بود.
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
زمان به جلوتر می رفت و همچنان به راهت ادامه می دادی. تا اینکه در قلمرو های وجودی ات درگیری پیدا شد و بعد از مدتی اقوامی دیگر به سر کار امدند. این چنین سپری می شد روزگار تا اینکه حمله ای وحشیانه و نابود گرانه از جنس حملات اسکندر بر فرق تو فرود امد. حمله مغول. دیگر تاب و تحمل این حمله وحشتناک در تو نبود و گویا به ظاهر شکست خوردی و تسلیم شدی.اما نه این شکست نبود بلکه بهانه ای بود برای ورود مغولان به خاکت تا انها را با فرهنگت اشنا کنی و افکارت را که اکنون به افکار اسلامی و ایرانی بدل شده بود به انان بدهی و بقبولانی. اری به نظر من هیچ کار تو بی علت نیست حتی شکستت.زیرا که تو وسیله ای بودی برای گسترش دین خدا به وجود مغولان پس خدا یاریت می کرد
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
اما تو به این راحتی از پای درنیامدی و به دشمنانت بها ندادی. شعار تو شعار هیهات من الذله امام حسین(ع) است و به راستی که هیچکس حریف تو نیست. صفحات تاریخت پر از خون و خاک است اما همچنان می درخشد و این نشان از بزرگی و عظمت تو دارد. به جلوتر می روم زمان صفویه.
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
بالاخره مذهب رسمیت شیعه شد و توانستی از این منظر نفس راحتی بکشی.اما حیف صد حیف که دشمنان شیعه باز هم دست بردار تو نبودند و به علت مذهبت با بهانه های واهی به خاکت یورش اوردند و با وجود دلاوری های دلیر مردانت تقدیر شکست برایت رقم خورد.اما این دوران شکست زیاد به طول نینجامید سرانجام انچنان دست قدرت خدا تو را بزرگ کرد که به ابر قدرتی در جهان تبدیل شدی.زمان شاه عباس.افسوس که این زمان هم تمام شد و با جلوتر رفتن زمان بی لیاقتانی بر امورت مسلط شدند که لیاقت پادشاهی بر خاک بزرگت را نداشتند و سرانجام باعث ویرانی دوباره تو شدند.
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
دشمنان دوباره بر خاکت تاختند و صفحه ای دیگر از تاریخت را رنگین کردند و باعث درخشندگی بیشتر تو شدند.خداوند دلیر مردان بسیاری را بر خاکت فرود اورد که تو را از بند ویرانگران نجات دهند و این بار نوبت به نادرشاه افشار رسید. او نیز دشمنان را از شرق و غرب بیرون کرد و دوباره خاکت را از لوس وجود دشمنان پاک کرد.
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
اما او نیز کشته شد و حادثه ای دیگر در تاریخت رقم خورد. گویا دست روزگار خوشی را از تو دور ساخته بود اما نه این بار نیز یکی دیگر از انسان های خوب به تخت پادشاهی نشست. کریم خان زند کسی که لقب وکیل الرعایا به خود داد. او جنگ های داخلی را سرکوب کرد و برای مدتی ارامش را به وجودت برگرداند. پسرش لطفعلی خان نیز مانند او بود و سعی در ارامش تو داشت.همه چیز ارام بود تا اینکه جنایتگر دیگری به بزرگی چنگیز و تیمور اسکندر که خودش از ایران بود ظهور کرد.اغامحمدخان
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
امان از این جنایتگر که چقدر خون ریخت.حکومت او با خون اغاز شد و به علت همین رفتارها خدمتکارانش او را در خیمه اش کشتند. اما وای از ان فتحعلی شاه که خود را شاه نامید چقدر در حق تو خیانت کرد. براحتی باعث ویرانی تبریز و اذربایجان شد. اما این بار نیز این شکست برای تو پیروزی بود گویا شکست در مرام تو معنا نداشت. تو جنگ را واگذاشتی تا انسان های قهرمان را به مردم جهان بشناسانی.بله به راستی تو پیروز واقعی هستی. مرد و زن در راهت جانبازی می کنند و از خاکت دفاع می کنند این چه خاکی است خدا داند
 
بالا