چادرم رو بر ندارید

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
1_31.jpg






صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ، ما سرمان برهنه بود ،بی حجاب بودیم .این قدر پند و نصیحت کرد و قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار مویمان را نگذاشتیم پیدا شود

به ساواک که گرفته بودنش و دستبند زده بود به دست هایش ،گفته بود مرا بکشید
ولی چادرم رو بر ندارید .



images

 

!WARNING!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
بسم رب الحسین .. .

وقتی رقیه هم بر بالین بی سر پدر رسید
نگفت کتک خوردم و گوشواره از گوشم کشیدند!

گفت چادرم را (جلباب) کشیدند!!
 
بالا