آيا عزاداري براي امام حسين عليه السلام بدعت است؟

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

[h=4]5 ـ اجازه عمر براي عزاداري زنان براي خالد بن وليد و همراهي خود با آنان[/h]

حاكم در مستدرك ميگويد:

عن أبي وائل قال قيل لعمر بن الخطاب رضي الله عنه أن نسوه من بني المغيره قد اجتمعن في دار خالد بن الوليد يبكين وإنا نكره أن يؤذينك فلو نهيتهن فقال عمر ما عليهن أن يهرقن من دموعهن سجلا أو سجلين ما لم يكن لقع ولا لقلقه يعني باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ

به عمر بن خطاب گفته شد: زناني از بني مغيره در خانه خالد بن وليد اجتماع كردهاند و گريه ميكنند و از اين اكراه داريم كه موجب اذيت تو گردد اگر ممكن است آنها را از اين كار نهي كن. عمر گفت: چه اشكالي دارد چند قطره اشك بريزند البته مادامي كه به ضربه به خود و فرياد نيانجامد.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص336.

صاحب أغاني در همين مورد اضافه ميكند:

عن أبي بكر الهذلي قال سمع عمر بن الخطاب نساء بني مخزوم يبكين على خالد بن الوليد فبكى وقال ليقل نساء بني مخزوم في أبي سليمان ما شئن فإنهن لا يكذبن وعلى مثل أبي سليمان تبكي البواكي

أبو بكر هذلي ميگويد: عمر بن خطاب شنيد كه زنان بني مخزوم بر خالد بن وليد گريه ميكنند لذا او هم براي خالد گريست و گفت: بايد به زنان بني مخزوم گفت كه در باره أبي سليمان هرجه خواستند انجام دهند كه در اين صورت دروغ نگفتهاند و بر مثل أبو سليمان بايد گريه كنندگان گريه كنند.
الأغاني، ج 22، ص 98.



48858106183411185106.gif


 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

[h=4]6 ـ عزاداري ابن مسعود براي مرگ عمر [/h]
پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود كنار قبر وى ايستاد، براى او گريست.

فوقف ابن مسعود على قبره يبكى

اين مسعود كنار قبر عمر ايستاد و گريه كرد

العقد الفريد، ج 4، ص‏283.




48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


[h=4]7 ـ عزاداري عبداللَّه بن رواحه بر حمزه[/h]
عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گريست و اشعارى را در رثاى او خواند.

السيره النبويه، ج 3، ص 171.


48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

[h=3]گريه زنان و مردم مدينه با شنيدن خبر شهادت امام حسين عليه السلام[/h]

طبري در تاريخ خود نقل ميكند:

لما قتل عبيد الله بن زياد الحسين بن علي و جيء برأسه إليه دعا عبد الملک بن أبي الحارث السلمي فقال: انطلق حتي تقدم المدينه علي عمر بن سعيد فبشّره بقتل الحسين – وکان عمرو أمير المدينه -... قال عبد الملک فقدمت المدينه، فلقيني رجل من قريش فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمير؛ فقال إنا لله وإنا إليه راجعون؛ قتل الحسين بن علي.

فدخلت علي عمرو بن سعيد، فقال: ما وراءک، فقلت: ما سرّ الأمير؛ قتل الحسين بن علي؛ فقال: ناد بقتله، فناديت بقتله، فلم أسمع والله واعيه قط مثل واعيه نساء بني هاشم في دورهن علي الحسين...

چون عبيد الله بن زياد حضرت امام حسين بن علي عليهما السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را براي عبد الملک بن أبي الحارث سلمي بردند او گفت: آنها را به سوي مدينه سوق دهيد و خبر شهادت حسين را به مردم مدينه بدهيد... عبد الملک ميگويد به مدينه آمدم، شخصي از قريش با من مواجه شد و از من سؤال كرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمير است؛ او معناي سخنم را فهميد و گفت: إنا لله وإنا إليه راجعون؛ حسين بن علي كشته شد.
بر عمرو بن سعيد، حاكم مدينه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داري؟ گفتم: آنچه كه أمير مخفي داشته است؛ حسين بن علي كشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدينه جار بزنند و كشته شدن امام حسين را اعلام كنند.
به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود نالهاي مانند صداي ناله زنان مدينه در خانههايشان كه براي شهادت امام حسين عليه السلام عزاداري ميكردند نشنيدم...
تاريخ طبري، ج 3، ص 342.



48858106183411185106.gif


 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

[h=1]بخش هفتم: عزاداري در اهل سنت[/h][h=2]گريه و اشك از منظر علماي اهل سنت[/h]
[h=3]فتاواي برخي از علماي اهل سنت در گريه و نوحه[/h]
در ابتداي اين بحث به فتاواي برخي از علماي اهل سنت در زمينه گريه و نوحه توجه ميكنيم تا ببينيم آيا گريه و بكاء براي ميت گناه كبيره و نابخشودني محسوب ميشود؟!

نووي در كتاب «المجموع» آراء علما در مورد محدوده حرمت گريه و بكاء را جمع آوري كرده است:
1 ـ جمهور علماء قائلند: حرمت بكاء و نوحه اختصاص به جايي دارد كه شخص وصيت كرده باشد، برايش گريه و نوحه داشته باشند. نووي نيز همين قول را اختيار نموده است.
2 ـ طائفهاي قائل شدهاند: حرمت، اختصاص به جايي دارد كه شخص به خودداري از نوحه و بكاء وصيت نكرده باشد.
3 ـ طائفهاي ديگر بر اين نظرند كه: حرمت براي جايي است كه بازماندگان، ميت را به اوصاف و محاسني توصيف كنند كه در شرع جايز نيست؛ مثل اين كه بگويد: اي يتيم كننده فرزندان و اي بيوه كننده زنها و اي خراب كننده آباديها و به اين شكل به گريه افتد.

4 ـ و طائفهاي ديگر بر اين رأي و اعتقادند كه: ميت با شنيدن صداي گريه و بكاء اهل و عيال خود معذب گشته و به حال آنها تأسف ميخورد.

و اين قول و نظر محمد بن جرير و قاضي عياض است.
و در پايان اين نكته را اجماع علماء ميداند:

وأجمعوا كلهم على اختلاف مذاهبهم ان المراد بالبكاء بصوت ونياحه لا مجرد دمع العين.

تمام علماء با وجود اختلاف در مذهب بر اين نكته اجماع دارند كه منظور از گريه و بكاء ممنوع، آن گريه و بكائي است كه با صوت و نوحه سرائي باشد نه مطلق گريه.

المجموع، نووي، ج 5، ص 308.

پس معلوم ميشود اين گونه نيست كه مطلق گريه و بكاء نزد علماي اهل سنت ممنوع و حرام باشد.





48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

[h=3]اقامه عزا براي امام حسين عليه السلام در سال 352هـ[/h]

ذهبي در شرح وقايع عزاداري سال 352 هـ اينچنين مينويسد:

قال ثابت: ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الهراسين والطباخين من الطبيخ، ونصبوا القباب في الأسواق وعلقوا عليها المسوح، وأخرجوا نساء منشرات الشعور مضجات يلطمن في الشوارع ويقمن المآتم على الحسين عليه السلام، وهذا أول يوم نيح عليه ببغداد.

معز الدوله مردم را به بستن بازارها امر كرد و آسيابانها را از آرد كردن و طباخها را از طبخ منع كرد، و علمهاي عزا را در بازارها برافراشتند. و زنها در حالي كه بر سر و صورت خود ميزدند و مو پريشان كرده بودند به كوچه و خيابان ريختند و برمصيبت حسين عليه السلام عزاداري كردند و نوحه خواني نمودند و اين اولين نوحهسرايي بود كه در بغداد برگزار ميشد.

تاريخ الإسلام، ج 26، ص11.




48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


[h=3]اقامه عزا براي امام حسين عليه السلام توسط سبط ابن جوزي (از علماي اهل سنت)[/h]

از سوي ديگر در بين علماي اهل سنت بعضي را شاهد هستيم كه خود از عزاداران امام حسين عليه السلام بودهاند.


ابن كثير در تاريخ خود چنين مى نويسد:

در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد كه بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسين عليه السلام براى مردم سخن گويد. سبط ابن جوزى اين خواسته را پذيرفت و بر بالاى منبر تكيه زد، او پس از يك سكوت طولانى، دستمال خويش بر صورت نهاد و گريه شديدى سرداد و آنگاه در حالى كه مى گريست اين دو بيت شعر را سرود:

ويل لمن شفعاؤه خصماؤه‏

و الصور فى نشرالخلايق ينفخ‏

لابد أن ترد القيامه فاطم‏

و قميصها بدم الحسين ملطخ‏

واى به حال كسى كه شفيع اش دشمن او باشد! در هنگامه قيامت، كه براى بيرون آمدن مردم از زمين در صور دميده مى شود.

سرانجام در قيامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى كه پيراهن او به خون حسين عليه السلام آغشته است.

سپس سبط ابن جوزى از منبر پايين آمد و اشك ريزان به خانه خويش رفت.

البدايه و النهايه، ج 13، ص 207 (حوادث 654 هجرى قمرى).


48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[h=3]عزادراي براي عبدالمؤمن (م 346 هق)[/h]

عبدالمؤمن بن خلف، از فقيهان مذهب ظاهرى و پيرو مكتب محمد بن داود است. نسفى قضيه تشييع جنازه و عزادارى او را نقل ‏كرده است.

تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 10، ص 272 ـ سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 480.

[h=3]عزادراي براي جويني (م 478 هق)[/h]
ذهبي از درگذشت جويني و مراسم سوگواري او چنين ياد ميكند:

فدفن بجنب والده، وكسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثي بقصائد، وكان له نحو من أربع مائه تلميذ، كسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المناديل عن الرؤوس عاما، بحيث ما اجترأ أحد على ستر رأسه، وكانت الطلبه يطوفون في البلد نائحين عليه، مبالغين في الصياح والجزع.

او را كنار قبر پدرش به خاك سپردند، و در عزاي او منبرش را شكستند، و بازار ها را بستند، و در رثاي او قصيدهها گفتند، و او كه حدود چهار صد شاگرد داشت، آنها همه قلم و دواتها را شكستند، و يك سال اقامه عزا نمودند، و نيز يك سال تمام مناديلهايشان (پارجههايي شبيه به چفيه) را از سر بر داشتند، و در اين كار به حدي اسرار داشتند كه أحدي جرئت گذاردن پارچه به روي سر را نداشت. و در طول اين مدت طلبههاي او در كوچه و بازار شهر ميچرخيدند و نوحه سرايي ميكردند و در صيحه و جزع افراط ميكردند.

سير أعلام النبلاء، ج 18، ص476.


البته در مورد متن فوق قابل توجه است كه اگر چه در اصل عزاداري شاگردان عبدالمؤمن بحثي نيست ولي بعضي از حركات و افراطهايي كه در متن بالا به آن پرداخته شده است مثل شكستن منبر و دوات و قلمها و برداشتن چفيهها به مدت يك سال و ممانعت از هر كسي تا يك سال از گذارن پارچه بر سر، هرگز قابل توجيه نميباشد؛ لذا شايد علت اين كه ذهبي نيزتنها در اين مورد نظر داده هميين باشد. لذا در اين مورد گفته است:

قلت: هذا كان من زي الأعاجم لا من فعل العلماء المتبعين.

اين گونه گارها از زي اعاجم است و از علماي تابع دين قابل انتظار نيست.

سير أعلام النبلاء، ج 18، ص476.


48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


[h=3]عزاداري براي ابن جوزي (م 597 هق)[/h]

ذهبى درباره بازتاب مرگ او مى‏نويسد:


وتوفي ليله الجمعه بين العشاءين الثالث عشر من رمضان...، وغلقت الأسواق، وجاء الخلق،... وكان في تموز، وأفطر خلق، ورموا نفوسهم في الماء... وباتوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات، بالشمع والقناديل

سبط بن جوزي در شب جمعه سيزدهم ماه رمضان فوت كرد... با درگذشت او، بازارها تعطيل گرديد و جمعيت زيادي در مراسم او حضور يافتند، فراواني مردم و فزوني گرما سبب شد كه بسياري از سوگواران روزه خويش را خوردند! بعضي خود را به دجله انداختند.. از كفن اندكي ماند... مردم تا پايان ماه رمضان در كنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قنديل آوردند و قرآن را ختم كردند. مراسم عزادراي را روز شنبه برپا كرديم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعيت بسياري شركت جستند و درباره او مرثيه‏ها گفته شد...

سير أعلام النبلاء، ج 21، ص 379.


48858106183411185106.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[h=3]1- گريه آسمان در وفات عمر بن عبد العزيز!!![/h]

عن خالد الربعي قال: مکتوب في التوراه إن السماء والأرض لتبکي علي عمر بن عبد العزيز أربعين صباحا!!!

خالد ربعي ميگويد: در تورات آمده است كه آسمان و زمين در مرگ عمر بن عبد العزيز چهل شبانه روز خواهد گريست!!!

الروض الفائق، ص 255 ـ الغدير، ج 11، ص 120


48858106183411185106.gif
 
بالا