«در داستان آنها (داستان انبياء و اقوامشان) برای کسانيکه مغزهای خالی از هر گونه پيشينه های فکری دارند درس و تجربه هست».
نکته آيه: مغز در آيه جمع بسته شده است. چرا؟
جمع بودن مغز به اين معنی است که مغز انسان سه يا بيش از سه تا است.
(چون در زبان عربی از سه به بالا جمع محسوب می شود).
همانطور که در تصوير تقسيم بنديهای مغز را می بينيم،
مغز تقسيمات و بخشهای مختلف دارد که هـر کـدام مـسئوليت خاصی دارند.
انديشه ها، تفکر، تحليل، تمرکز و ذخيره تجربيات انسان و غيره هر کـدام در بخـشـهای گوناگونی از مـغـز صورت می گيرد.
« در مورد آنکه تکذيب می کند و روی می گرداند چه فکر می کنی؟
آيا او نمی داند که خدا می بيند؟ اگر دست برندارد جلو سر او را می گيريم.
جلو سری که "دروغ می گويد" و "اشتباه می کند"».
« به مردان مؤمن بگو: نگاههای خود را بگيرند (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و بدن خود را نيز بپوشانند.
اينکار آنها را برجسته ترمی کند. خدا می داند که آنها (يعنی: غير مسلمانها) چه پوشاکهائی را خواهند ساخت ـــ
همينطور به زنان مؤمن نيز بگو: نگاه خود را بگيرنـد (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند)و بدن خود را بپوشانند و
زيبائی خود را جز آنچه از آن ظاهر شده (یعنی زیبائی پوشاک و زیور آلات)نشان ندهند،
و روسری خود را نيز روی گريبان خود بيندازند،و زیبائی ساختگی بدنِ خود را جز به
شوهران، پدران، پدران شوهر، فرزندان، فرزندان همسر، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، زنانِ خود (یعنی زنان مسلمانی که با آنها نشست و برخاست دارند)، (زنان) مستخدم خود، مردان همراهی که احساس جنسی ندارند
(یعنی مردان پیر، معلول، دیوانه و غیره که توسط خانواده نگهداری میشوند)، و بچه هائی که هنوز از جاهای جنسی زنان چیزی نمی دانند، به کسی دیگر نشان ندهند. و پای خود را زمین نزنند که دیگران بدانند چه زیور آلات پنهانی دارند (یعنی با در آوردن سر و صدای زیور آلات، خود و زیور آلات خود را مطرح نکنند).
و با آرزوی رستگاری، همه شما ایمانداران با توبه (یعنی با عوض کردن اینگونه تفکرات و رویه خود) به طرف خدا برگردید».
( نور 30ــ31).
مغزی که چيزی نديده، نشنيده و نگفته فکر نيز نمی کند
«و بحث کردن با کسانيکه ايمان نمی آورند،
مانند اين می ماند که کسی با کسيکه غير از صدای معمولی و بانگ چيزی را تشخيص نمی دهد جر و بحث کند.
اينها کـَر و گنگ و کور مادرزادی هستند. به اين خاطر اينها فکر نیز نمی کنند».
نکته آيه: آدم کـَر و گنگ و کور مادرزادی فکر نمی کند: همانطور که آیه مطرح کرده مغـزی که هيچگاه چيزی نشنيده و نگفـته و نـديـده، در واقع فکر هم نمی کند ونمی تواند بکند.
( آيه بحث کردن با کسانيکه به خداوند ايمان نمی آورند (يعنی کسانيکه برای خود موضعی دارنـد و روی آن ايستاده اند و دنبال شناخت نيستند)،
به جر و بحث کردنِ کسی با حيوان و يا با کسی که زبان ما را نمی داند تشـبيه کرده است.
در صورت "جر و بحث" با حيوان و يا کسی که زبان ما را نمی داند،
آنها از آنچه گفـته می شود فقط صدای عادی و بانگ را از هم تشخيص می دهـند).
«به کسانيکه با آیات ما درافتادند آتشی خواهيم چشانيد.
هر چه پوست آنها پخته شود آنرا عوض کرده تا رنج سوختن را بچشند.
خداوند نيرومند است ولی با حکمت کار می کند». عوض نمودن پوست برای چشیدن رنج سـوخـتـن بـه ايـن معـنـی اسـت که وقـتی پـوسـت می سوزد
انسان ديگر سوزش سوختن را احساس نمی کند. واقعيت هم همين است.
اعصابی که گرما و سوختگی را احساس می کنند در پوست در سـطح بدن هستند.
اندامهای زير پوست اعصاب احـسـاس گـرمـا و سـوزش را ندارند.
وقتی پوست می سوزد انسان ديگر گرما و سـوختگی را احساس نمی کند.
«تا اينکه وقتی به آن (آتش) رسيدند شنوائی، ديدگان و پوست آنها گواهی می دهد که چه کـارهـائی را انجام ميداده اند»!
نکـتـه آيه: شنوائی، ديدگان و پوست، کارهای انسان را بازتاب می دهد:
وقتی مغز انسان چيزی می شـوند يا به چيزی گوش می دهد، وچيزي را می بيند يا به چيزی نگاه می کند؛
ضمن اينکه از آن نسـخه برميدارد، آنرا با فرستنده خود پخش نيز می کند.
طوريکه می توان با گيرنده آن امواج را گرفـت و فهـمـيـد کـه مثلاً فرد به چه نگاه می کند.
همينطور در رابطه با مواردی که قـبلاً به آنها نگاه کرده يا گوش داده يا آنها را انجام داده است. پـوسـت نـيـز فـقـط شـکـل و نـمود اعضای داخلی را نشان نمی دهد بلکه پوست اعضای داخلی را نيز می شـنـود.
مثلاً اگر کسی به ناراحتی قـلب (که در داخل سـينه قـرار دارد) مواجه شود،
درد آن از طريق عصبِ خاصِ آن درد، درد را در کتف چپی يا نـواحی آن به آدم گوشزد می کند.
يا می تواند تصويری از يک درد درونی را به شـکـل و عـلامـت مـعــينی نشـان بـدهـد
کـه يـک متخصص پـوست بـراحتی می تواند نوع درد و بيماری را تشخيص بدهد.
هـمـينطور می تواند عملکردهای انسان در شرايط خاصی (که شرايط قـيامت از جمله آنست) را بارز کند.