اسارت و عزای امام حسین (ع)

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



دشمن بعثی بیشترین حساسیت را در مورد محرم و عزاداری برای سالار شهیدان ابا عبدا... الحسین(ع) از خود نشان میداد.
من نمیدانم چه رازی در این عزاداری نهفته است که در طول تاریخ همه جباران و مستبدان با آن مقابله کردهاند، تا جایی که کمترین و مخفیترین آن را هم تاب نیاوردهاند. اما جالبتر این که با تمام این فشارها عزاداری برای سید الشهدا علیه السلام در سخت ترین شرایط و در مخوف ترین و مستبدترین حکومتها زنده مانده و عاشقان حسین علیهالسلام آن را سینه به سینه، نسل به نسل و در زیر زمینها و پناهگاهها تا به امروز منتقل کرده اند.



229951492116722213172247128732421502231673.jpg




شیعیان شوروی سابق در دوران سیاه حاکمیت مارکسیسم، لنینیسم و استالینیسم که با اندک مظاهر مذهب به شدت برخورد میشد، به هرشکل ممکن دست از عزاداری برنداشتند. رضا خان قلدر نیز نتوانست با بگیر و ببندهایش شور عزاداری حسینی را از مردم ولایت مدار ایران بگیرد. دشمن خبیث بعثی نیز هر چه کرد نتوانست ذرهای از شور محرم بکاهد. در این باره خاطرات زیادی وجود دارد که به نمونه هایی از آن اشاره میکنم.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


یک سالی دشمن مصمم شده بود که روز عاشورا مانع عزاداری آزادگان شود. به همین منظور برای هر آسایشگاه یک نگهبان گمارده شد. لذا عزیزان آزاده که خود را آماده کرده بودند تا از صبح عاشورا با مراسم زیارت عاشورا برنامههای خود را شروع کنند و تا ظهر عاشورا به اوج شور حسینی برسند، نتوانستند بهصورت جمعی در داخل آسایشگاهها مراسم عزاداری و سینه زنی بر پا کنند. ساعتی به این منوال گذشت. هر گوشهای از اردوگاه را که نگاه میکردی، شیفتگان ابا عبدا... علیه السلام را میدیدی که زانوی غم بغل گرفته و مظلومانه اشک میریزند اما هر لحظه که میگذشت بغض فرو خورده در سینهها سنگین تر و غیر قابل تحمل میشد.


ناله را هر چند میخواهم که پنهانش کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن



مگر میشود عاشورا سپری شود و ما از عمق جان فریاد یا حسین علیه السلام سر ندهیم. اگر چنین میشد همگی دق میکردیم. در این سکوت مرگبار ناگهان صدای عزاداری و سینه زنی از همه جای اردوگاه بلند شد. نگهبان هاج و واج به هر طرف سرک میکشیدند اما کسی را در حال عزاداری و سینه زنی نمییافتند. ناگهان یکی از سربازان رو به فرمانده شان فریاد زد: قربان داخل حمامها هستند.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


آری، بچهها که صبرشان لبریز شده بود به داخل حمامها هجوم برده و در آنجا با شور زایدالوصفی عزاداری و سینه زنی برپا کرده بودند. در جایی که 20 نفر بیشتر گنجایش نداشت 50 نفر در حال سینه زنی بودند. نگهبانان موظف شدند حمامهای مقابل آسایشگاه خود را نیز کنترل کنند. طولی نکشید ناگهان صدای سینه زن این بار با شدت بیشتر از فضای خالی بین آسایشگاه آشپزها و دفتر ارشد اردوگاه بلند شد و حدود نیمی از بچهها در آنجا جمع شده بودند و یکی از مداحان دزفولی نوحه «ای ذوالجناح با وفا» را با احساسی عجیب و با صدای بلند میخواند و بچهها با شدت به سینه میکوبیدند.

آنها میدانستند فرصتشان کم است و هر آن عراقیها ممکن است سر برسند و عزاداری را متوقف کنند؛ پس میبایست آتش درون را که از درون عشق حسین(ع) شعله میکشید، فرو مینشاندند. در عرض چند دقیقه چنان عزاداریای بر پا شد که صدای آن به همه جای اردگاه رسید و چندین نگهبان به آن سمت دویدند، اما قبل از اینکه به آنجا برسند و کسی را دستگیر کنند، بچهها پراکنده شدند.


وقتی دشمن دید نمیتواند حریف اسرا شود، همه را مجبور کردند که وسط اردوگاه مشغول قدم زدن شوند و کسی حق نداشت به داخل آسایشگاهها برود. نگهبانان هم از بالا و پایین مراقب بودند تا کسی خطا نکند. آنها قصد داشتند عاشورای آن سال به همین صورت سپری شود اما عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. در این هنگام زمزمه «وای؛ وای؛ عمو عمو العطش» از بین دو هزار آزاده شروع شد و به سرعت تمام فضای اردوگاه پر شد از صدای:


وای؛وای؛ عمو عمو العطش


عمو جان مردم ز سوز عطش


و اینگونه عاشورای آن سال پر شورتر از هر سال جلوه کرد. سرانجام عراقیها مجبور شدند عزاداری را آزاد کنند و خود نوار مقتل عبد الزهرا کعبی را از بلندگوها پخش کردند و سوز و اشک دو چندان شد.
 
بالا