اشعاری در وصف علمدار کربلا

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
___20121126_1817129621.jpg


گرچه هر تیر خودش را به تن او جا کرد
باز هم این بار حرمله گره را وا کرد
تیر دوم که رها شد دل زهرا خون شد
تیر چشم را بوسه زد از پشت سرش بیرون شد
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


ابروی ترک خورده عباس,خدایا!

شق القمر از لشکر ابلیس بعید است



th

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



1_d0cbefe37c4b4fe2a5b2.jpg






امير كشور دلهاست عباس

به يكتايي قسم يكتاست عباس

اگر چه زاده ام البنين است

و ليكن مادرش زهراست عباس

علم در دست و مشك آب بر دوش

كه هم سردار و هم سقاست عباس

نه در دنياست او باب الحوائج

شفيع خلق در عقبي است عباس
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



th





[FONT=&quot]یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot] با یه مشک خالی از دور تک و تنها میومد[/FONT]
[FONT=&quot] موج می زد سینه دریا تا که زلفاشو میدید[/FONT]
[FONT=&quot] ابرواش چقدر به اون چشمای زیبا میومد
با تعجب می دیدند نخلا به جای آسمون
ماه این مرتبه داشت از دل صحرا میومد
می دونستم آخرش کوفیا چشمت میکنند
علمت بس که به اون قامت رعنا میومد
گمونم دستای تو عرشو بنا کرده رو آب
رو همون آبی که با دست تو بالا میومد
چشمای اهل حرم بسته به دستای تو بود
کاروانی به امید تو به اینجا میومد
روی خاک وقتی می افتادی چی گفتی زیرلب
که از اون دورا صدا ناله زهرا میومد
تا برادر رو صدا کردی کمی دیر رسید
آخه با دستی به پشت و کمری تا میومد
میشه دختر، پدرش بیاد ولی جا بخوره
سکینه اینجوری شد بابا که تنها میومد
[/FONT]
[FONT=&quot]
قاسم صرا[/FONT]
[FONT=&quot]فا[/FONT][FONT=&quot]ن[/FONT]
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[FONT=&amp]

527561_FzrksDf7.jpg
[/FONT]



[FONT=&amp][FONT=&quot]دل تـو تشنه و بیتاب میرفت
[/FONT]
به لبیک « عمو بشتاب » میرفت
تو دست رود را رد کردی آن روز
اگــر نــه آبـــروی آب مــیرفــــت[/FONT]

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ای بحر ! ببین خشکی آن لبها را
ای آب ! در آتش منشان سقا را
ای تیر ! خطا کن ، ز هدف چشم بپوش !
ای مشک ! مریز آبروی دریا را
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد

حرف مردی شدو صاحب جگری پیدا شد
میکشیدند رخش را هنری پیدا شد
تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد
از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد
بیرق رایت العباس برافراشته شد
فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را
بخدا تا نفس صبح مناجاتش را
ابر لطف است ببینید عنایاتش را
کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را
چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد
خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد
به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد
زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد
سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد
باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد
دشمن انداخته بین یلان شوری را
یاد داده به همه رسم سلحشوری را
رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد
رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد
خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد
باز با گریه بر او گریه مادر آمد
پیش گهواره نشسته است عروس زهرا
دختری گفت که باباست ولی واویلا
تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد
تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد
پشت هم ضربه یشان بر سرما می آمد
تو زمین خوردی با ناله پیامی آمد
پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا
مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا
چقدر پیکر تو ... پیکر تو ... پر دارد
بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد
بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد
آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد
خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است
وای بر من که گلویت به تکانی بند است
من نبودم که تو را با زدندت می بردند
رسمشان است به غارت بدنت می بردند
نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند
نه فقط خود زره پیروهنت می بردند
رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند
با سنان است که با نیزه بلندت بکنند
تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد
پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد
چشم زینب با قد کمانی افتاد
کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد
کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند
تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


هر چند که دیر کرد برمیگردد

نومید از او نگرد برمیگردد
اینقدر رباب بر سر و سینه نزن
چون قول که داد مرد برمیگردد
چون کوه دلت قرص که گرم است دلم
با آبِ زلال و سرد برمیگردد
دستش برسد به آب و آبی به لبش
اصلا ورق نبرد برمیگردد
 
بالا