محمد بن عبدالوهاب كيست؟

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
فرقه ی وهابیت در نيمه دوم قرن هجدهم ميلادى ـ دوازدهم هجرى در منطقه نَجد جزيرة العرب(عربستان فعلى) ظهور پيدا كرد. مؤسس(بنيانگذار) اين فرقه، شيخ محمدبن عبدالوهاب بن سليمان مى باشد كه در سال 1115 هـ.ق در شهر عُيَيْنِه به دنيا آمد. می گویند، او از كودكى به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقايد(مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فقه حنبلى را نزد پدر خود كه از علماى حنبلى و قاضى شهر بود، آموخت. مسافرت هاى مختلفى به حُرَيْملاء(يكى از شهرهاى نجد)، مكّه(سفر حج) مدينه، بصره، أحساء به قصد فراگيرى علم و دانش و آشنا شدن با اعتقادات و سلوك مردم انجام داد.
اين مسافرت ها در حدود سال هاى 1139 هـجری قمری به بعد بود. در اين ايام محمدبن عبدالوهاب با اظهار بعضى افكار و اعتقادات در مذمّت و بدگويى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زيارت قبور و توسل و شفاعت خواستن و... باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سليمان برادرش(سليمان بن عبدالوهاب) و علماى اهل تسنن مكه و مدينه و شهرهاى ديگر شد.
او با پيشوايان دينى به مخالفت برخاست و به تكفير مؤمنان به ويژه شيعيان پرداخت. او اعلام كرد، زيارت قبر پيامبر اعظم"صلى الله عليه وآله" و توسل به آن حضرت و ساير انبياء و اولياء و صالحان و زيارت قبور آن ها شرك است!؟
پدر و برادرش با آراء و انحراف فكرى محمدبن عبدالوهاب به مبارزه بر خواستند. پدرش از او خواست اين گونه سخنان اختلاف انگيز را به زبان نراند. برادرش دو كتاب، بر ردّ افكار و آراء او به نام "الصواعق الإلهية فى الرّد على الوهابية" و "فَصل الخطاب فى الرّد على محمدبن عبدالوهاب" نگاشت. دامنه اختلاف فكرى بين محمدبن عبدالوهاب، پدر و برادرش در مورد زندگى مردم و اعمال مذهبى مانند مناسك حج، زيارت قبور، توسل و شفاعت از بزرگان و ... در بين مردم نيز طرح گرديد. مردم از اين گونه حرف هاى خشك و ساده ناراحت بودند و در نزد علماء و بزرگان از جمله "عبدالوهاب" پدر محمد شكايت مى كردند و او فرزندش را نهى مى كرد ولى فايده اى نداشت!. بالأخره پدر او در سال 1153 هـ. چشم از جهان فرو بست.
پس از درگذشت پدرش، شيخ محمدبن عبدالوهاب قدرت و جرأت زيادى در اظهار و ابراز سخنانش پيدا كرد و تعدادى پيرو و اصحاب به دنبال سخنان اختلاف برانگيز او حركت كردند و تعدادى نيز در مخالفت با او و عقايدش قصد نابودى و قتل او را داشتند، تا اينكه او در حدود سال 1145 هجرى به صورت رسمى و علنى دعوت خود را آشکار و فرقه جديد «وهابى يا وهابيون يا وهابيت» را از عُيَيْنِه(زادگاهش) اعلام نمود.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
یکی از کتابهای جالب در زمینه وهابیت و محمدبن عبدالوهاب که بسیار خواندنی است ..کتاب خاطرات مستر همفر
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
لازم به ذكر است كه منطقه نَجد و بعضى از مناطق ديگر حجاز، محل زايش و رشد و نمو مدّعيان نبوت و پيامبرى بوده و مى گويند؛ محمدبن عبدالوهاب به مطالعه سرگذشت آن ها شديداً علاقه داشت، كه به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود:
1ـ مُسَيلمه وائلى معروف به مسيلمه كذّاب، در نزديكى عُيَيْنِه متولد شد و پس از ظهور اسلام و تسخير جزيرة العرب توسط مسلمانان، او به محضر پيامبر"صلّى الله عليه وآله" رفت ولى تسليم نشد و در نامه اى به رسول خدا(ص) ادعاى پيامبرى كرد:
«از مُسيلمه، پيامبر خدا به محمد رسول خدا، سلام بر تو و بعد، من در أمر[نبوت] با تو شريكم، نصف زمين از آنِ من و نصف ديگرش از آنِ قريش، اگر چه قريش مردمى متجاوزند».
پيامبر اکرم(ص) در جواب او نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحيم... از محمد[ص] رسول خدا به مُسيلمة كذّاب، سلام بر كسى كه پيرو هدايت باشد، اما بعد، زمين از آنِ خداوند است و آن را به هر كسى از بندگان خويش كه بخواهد به ارث مى گذارد و عاقبت از آن پرهيزگاران است...».در زمان ابوبكر، سپاهيان اسلام به ديار بنى حنيفه(محل سكونت مُسيلمه) حمله بردند و او در سال 12 هجرى كشته شد.
2ـ سَجاح بِنْتِ حارِث تميمى كه شاعره بود، پس از رحلت پيامبر "صلّى الله عليه وآله"، ادعاى نبوت كرد. جمعى از قبيله اش با او همراه شدند و با مُسيلمه كذّاب ازدواج كرد، ولى پس از مرگ او به بصره كوچيد و در زمان خلافت معاويه مرد.
3ـ اَسْعد ذُو الْحَنار، اولين مرتد در تاريخ اسلام مى باشد كه ادّعاى پيامبرى كرد، رسـول خدا"صلّى الله عليه وآله" دستور كشتن او را صادر و بالأخره در سال 11 هجرى كشته شد.
4ـ طُليحة بْن خُويلد(كذّاب) كه از شجاعان عرب محسوب مى شد، در سال نهم هجرى با تعداد زيادى نزد پيامبر(ص) آمد و مسلمان شد، ولى پس از بازگشت، مُرتَد گرديد و ادعاى پيامبرى نمود و طرف داران زيادى جمع كرد و به مدينه حمله نمود، ولى مسلمانان آن ها را عقب راندند و طيلحه به سرزمين نجد فرار نمود و بالأخره در نهاوند كشته شد.
محمدبن عبدالوهاب پس از مخالفت مردمِ شهر حُريملاء، به عُييَنه كوچيد. حاكم شهر كه «عثمان بن حَمَد ] مَعْمَر[» بود، او را تحريك نمود تا به قصد حاكميت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همين طور نيز شد. در اولين گام قبر «شهيد زيد بن الخطّاب» برادر خليفه دوم را خراب نمودند. با رسيدن خبر به حاكم أحساء و قَطيف، «سليمان بن محمدبن عزيز»، نامه اى به حكم ران شهر عُيَينه نوشت و خواستار قتل محمدبن عبدالوهاب شد ولى عثمان نتوانست اين كار را بكند، فقط تصميم گرفت او را از شهر اخراج كند. لذا محمدبن عبدالوهاب در سال 1160 هجرى به شهر«درعيّه» سرزمين«مُسليمه كذّاب» رفت و با محمدبن سعود وارد گفت و گو و معامله سياسى شد!. اتحاد(بيعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آيين وهابيت گرديد كه چگونگى آن در بحث هاى آينده ذكر مى شود.
محمدبن عبدالوهاب از حدود سال 1143 هـ.ق با جديت و تلاش زياد مردم شهر و نواحى را به توحيد خالص! فرا خواند و اعلام نمود كه اسلام واقعى و خالص(يعنى اسلام پيامبر"صلّى الله عليه وآله"، و صحابه) را به آن ها مى گويد و مدعى شد، «اين سيره و روش سلف مى باشد».

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
2) اساتيد
محمد بن عبدالوهاب در نَجد(عُيَيْنه) حدود سال هاى 1120 تا 1139 هـ.ق نزد پدرش عبدالوهاب دروس مختلف تاريخ، حديث و فقه را طبق مذهب احمدبن حنبل فرا گرفت و مى گويند در سال 1135 تا 1149 هـ.ق در سفر حج در مكه و مدينه نيز نزد بعضى از علماء آن جا مانند شيخ عبدالله بن ابراهيم(م 1140 هـ.ق)، ابراهيم بن عبدالله(م 1189 هـ. ق) و... . درس خوانده است. چنان چه در بعضى از نوشته هاى او ذكر شده است. در شهر بصره نيز نزد «شيخ محمّد المجموعى» مسائلى را فرا گرفته است.
3) سفرها
در باره مسافرت هاى محمدبن عبدالوهاب در بين نویسندگان تاريخ وهابيت، اختلافاتى مشاهده مى شود، مانند اينكه آيا او غير از مكّه و مدينه و بصره(حجاز و عراق) به مناطق و شهرهاى ديگر نيز مهـاجرت كرده است يا خير؟. چنانچه در باره مسافرت محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزيرة العرب، نيز نظرهاى متفاوتى ديده مى شود.

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
الف: موافقان
محمدتقى سپهر(ره) مى گويد: «محمدبن عبدالوهاب از عراق به ايران آمد و در اصفهان در نزد علماى آن شهر به تحصيل پرداخت... او بسيار چيز را بدعت دانست. از جمله بناى قُباب عاليه بر قبور ائمه و انبياء"عليهم السلام" و تهذيب بُقاع به زَر[طلا] و سيم[نقره]، موقوف داشتن اشياء نفیسه در مضاجع متبرّكه و طواف مراقِد ايشان و تقبيل عَتَبه را شرك دانست و مرتكبين اين اعمال را با بت پرستان، برابر...».
احمد امين مصری مى نويسد: «شيخ محمد[بن عبدالوهاب] در بسيارى از بلاد اسلامى گردش كرد، حدود چهار سال در بصره ماند، پنج سال در بغداد، يك سال در كردستان، دو سال در همدان، سپس به اصفهان كوچ كرد و در آن جا فلسفه اشراق و تصوّف را فرا گرفت. وى از اصفهان به قم رفت و از آن جا به شهر خود بازگشت و مدت هشت ماه از مردم دورى گزيد، آن گاه دعوت جديد خود را بر مردم عرضه كرد».
مستر هِمفرى[Mr.Humphrey] مى گويد: «در بصره... با جوانى آشنا شدم. وى به سه زبان تركى، فارسى و عربى آشنا بود و صحبت مى كرد و جامه طلبه علوم دينى را در برداشت، نامش محمدبن عبدالوهاب بود، او جوانى بسيار بلند پرواز و تندخو بود و از حكومت عثمانى انتقاد مى كرد... محمدبن عبدالوهاب به اصفهان سفر كرده است».
در دانش نامه ايران و اسلام آمده است: «محمدبن عبدالوهاب به بسيارى از سرزمين هاى اسلامى مانند بصره، بغداد، كردستان، همدان، دمشق و قاهره سفر كرده است».
نويسنده ديگرى به نام مرجليوث[Margoliouth] مى گويد: «محمدبن عبدالوهاب در سال تاج گذارى نادرشاه(1148 هـ ـ 1736 م.) به اصفهان رفت و به مدت چهار سال در آن شهر فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و تصوف آموخت. به گاه درنگ در ايران به قم نيز رفت و پس از سفرش بدان شهر بود كه اعلام حمايت از مذهب حنبلى كرد».
عبداللطيف شوشترى مى نويسد: «... بعد از آنكه در وطن، پاره اى از علوم عربى و قدرى از فقه حنفى]صحيح، حنبلى[ خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن يونان كده، از فضلاى نام دار و حكماى عالي قدر، استفاده حِكَميّات نموده بر مسائل حِكَمى، كه مَدْحض[لغزشگاه] أقدام عوام كالاًَنعامند، فى الجملة بصيرتى به هم رساند و عَود به وطن و در سَنه 1171 هـ. يا يك، دو سال پس و پيش كه ضبط آن درست معلوم نيست،(صحيح 1153 هـ.) مدعى اين ملت[ مذهب] گرديد».
ابوطالب اصفهانى(معاصر محمدبن عبدالوهاب) نيز مى گويد، محمدبن عبدالوهاب به اصفهان و بيشتر شهرهاى عراق و ايران حتى به «غَزنين» [از شهرهاى افغانستان] سفر كرد.
مدرسی طباطبائی می نویسد: «شیخ[محمدبن عبد الوهاب]از موطن خود به بصره و از آن جا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آن جا اقامت گزیده است. آن گاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر و مدرسه عباسیه از بناهای شاه عباس صفوی اقامت کرده و در این مدت شرح تجرید قوشجی و شرح مواقف میر سید شریف و حکمة العین را نزد میرزا جان اصفهانی... خوانده، سپس از اصفهان به ری و از آن جا به قم آمده و با دوست همراه خود که علی(قزّاز) نام داشت، یک ماه در این شهر ماند. او سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از مصر به جزیرۀ العرب بازگشت».
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ب ـ مخالفان
در برابر اين نقل قول ها كه مدعى هستند، محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزيرة العرب، از جمله ايران مسافرت كرده و بسيارى از دانستى هاى خود را از شخصيت ها و مراكز مختلف فكرى و دينى خارج جزيرة العرب فرا گرفته است، مورخّان وهّابى مذهب، به طور كلى منكر مسافرت هاى او به ايران و جاهاى ديگر هستند.
براى نمونه يكى از آن ها مى نويسد: «امّا ما تجاوز الحدّ من أنه سافر الى الشام كما ذكره خيرالدين الزركلى فى «الأعلام» و الى فارس و ايران و قم و اصفهان كما يذكره بعض المستشرقين و نحوهم فى مؤلفاتهم المعروفة بالأخطاء و مجانبة الحقيقة كمرجليوث فى دايرة المعارف الاسلامية و بِرائجس و هيوجز و زُويمر و بالغريف و كتاب لُمعَ الشهاب فى سيرة محمدبن عبدالوهاب و من تأثر به فهو امرٌ غير مقبول لانّ حفيد الشيخ ابن حسن و ابنه عبداللطيف و ابن بِشر نصّوا على َانّ الشيخ محمدبن عبدالوهاب لم يتمّكن من السفر الى الشام كما قدمنا. و اما ما زُعم ان الشيخ رحل الى فارس و ايران و قم و اصفهان فاِنّ عبدالحليم الجُندى يذكر فى كتابه الإمام محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى انه ناقش فى هذه الواقعة الشيخ عبدالعزيزبن باز فى الرياض فانكر ما أورده المؤلّفون من رحلة الشيخ الى كردستان و ايران و قرّر انه تلقى هذا عن أشياخه و منهم حفدة الشيخ و بخاصّة شيخه محمدبن ابراهيم...».
ترجمه: «آن چه كه فراوان نقل شده كه شيخ به شام، ايران(فارس)، قم و اصفهان مسافرت كرده مانند گفته زركلى در أعلام و بعضى از مستشرقان و مانند آن ها در تأليفات معروف خودشان كه با خطاها و دور بودن از حقيقت همراه است مانند نظر «مِرجليوث در دايرة المعارف الاسلامية» و «بِرائجس» و «هيوجز» و «زويمر» و «بالغريف» و كتاب لُمَع الشهاب فى سيرة محمدبن عبدالوهاب و ديگران، همه قابل قبول نيست، براى اين كه نوه شيخ عبدالوهاب «ابن حسن» و پسر او «عبداللطيف» و «ابن بشر» تصريح كرده اند، بر اينكه شيخ محمدبن عبدالوهاب به شام مسافرت نكرد، چنانچه سابقاً ذكر شد. و آن چه را كه خيال شده كه شيخ محمدبن عبدالوهاب به فارس، ايران[قم و اصفهان] مسافرت كرده، چنانچه عبدالحليم الجندى در كتاب الإمام محمدبن عبدالوهاب أو انتصار المنهج السلفى ذكر كرده است، در حقيقت شيخ عبدالعزيزبن باز در رياض مخالفت نمود و گفت: شيخ به كردستان و ايران مسافرت نكرده است و اظهار داشت اين عقيده و نظر را از اساتيد و نوه هاى شيخ و به ويژه استادش «محمدبن ابراهيم» به دست آورده است.»
مهم ترين سند در مورد مسافرت محمدبن عبدالوهاب از ديدگاه مورخان وهابى كتاب اللُمعُ الشهاب فى سيرة محمدبن عبدالوهاب مى باشد كه ديگران نيز مطالب خود را از اين كتاب أخذ كرده اند، مانند احمد اَمين مصرى، (25) شيخ خَزعل و منير العِجلانى كه در اين كتاب، مسافرت محمّدبن عبدالوهاب به ايران و جاهاى ديگر تصريح شده است.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مناظره محمد بن عبدالوهاب با خدا !!!آنچه در اينجا مي خوانيد مناظره اي است فرضي ميان خداوند متعال و محمدبن عبدالوهاب که سخنان خداوند از قرآن کريم اخذ و سخنان محمدبن عبدالوهاب از افکارش و افکار وهابيان امروز گرفته شده است.


- خداوند متعال : و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين (بقره /34) ؛ هنگامي که به ملائکه گفتيم براي آدم سجده کنيد , همه سجده کردند جز ابليس که امتناع کرد و تکبر ورزيد و از کافرين بود.

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا اين شرک است که تو به ملائکه فرمان داده اي آدم را سجده کنند . چرا مردم را به سجده بر آدم وادار مي کني ؟


- خداوند متعال : و رفع ابويه علي العرش و خرُّوا له سُجدا و قال يا ابت هذا تأويل روياي من قبل قدجعلها ربي حقا (يوسف/100) ؛ يوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران يوسف پيش او به سجده افتادند . يوسف گفت : اي پدر! اين تأويل خواب من است که پيش از اين ديده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا چرا پيامبرت يعقوب و يوسف بايد اجازه دهند که برادرانش پيش او سجده کنند . برادران يوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . يعقوب و يوسف بايد آن ها را مي کشتند.


- خداوند متعال : و إذ جعلنا البيت مثابه للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي (بقره/125) ؛ [به ياد بياوريد] هنگامي که ما کعبه را محل بازگشت مردم و محلي امن قرار داديم. [براي تجديد خاطره] مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد .


- محمد بن عبدالوهاب : خدايا چرا گفته اي مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد . چرا مکان يک بشر را محل عبادت خود قرار مي دهي ؟ اين شرک است . هيچ بشري به هيچ وجهي نبايد دخلي در عبادت تو پيدا کند. چرا يک بيابان نامربوط به بشر را محل عبادت خود قرار ندادي که مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دادي ؟ اين باعث مي شود مردم ياد بگيرند و محل اولياي ديگري چون رسول خدا(ص) و علي (رض) و... را محل عبادت خود قرار دهند . اين ها همه شرک است .
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
- خداوند متعال : في بيوت أذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الآصال(نور/36) ؛ خانه هايي که خداوند اذن داده که بالا برده شود و در آن ها اسم خداوند برده شود که براي او صبح و شب تسبيح بگويند .

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا ! چرا تو اذن داده اي که خانه هايي محل عبادت قرار گيرند؟ در آن صورت مردم مي آيند در قبر رسول الله (ص) نماز مي گذارند که اين خانه رسول خدا بوده است . چون رسول الله در تفسير اين آيه گفته اين خانه ها خانه هاي پيامبر است و خانه هاي علي و فاطمه هم از افضل ترين اين خانه ها است . مردم مي آيند در اين خانه ها عبادت مي کنند و مشغول نماز مي شوند . محل قبر علي و فاطمه را هم چون پيامبرت گفته که خانه هاي آن ها هم از خانه هاي مأذون است , محل عبادت قرار مي دهند. اين ها همه شرک است .




- خداوند متعال : ما من شفيع الا من بعد إذنه ذالکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون(يونس/3)؛ هيچ شفاعت کننده اي وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند . اين خداي شما است آن را پرستش کنيد . آيا به ياد نمي آوريد؟ .

- خداوند متعال : و کم من مَلَک في السماوات لاتغني شفاعتهم شيئا الا من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضي (نجم/26) ؛ چه بسيارند فرشتگاني در آسمان که شفاعت شان هيچ سودي ندارد جز پس از آنکه خداوند اذن بدهد براي کساني بخواهد و راضي گردد.

- خداوند متعال : و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن أذن له (سبأ/23) ؛ شفاعت سودي ندارد جز براي کسي که اذن داده شده باشد .


- محمد ا بن عبدالوهاب : خدا چرا استثنا کرده اي که جز براي کسيکه اذن شفاعت داده شود . بايد بگويي به هيچ وجه شفاعتي در کار نيست و هيچ کسي نمي تواند شفيع باشد . اينکه تو استثنا کرده اي سبب مي شود برخي از پيامبر و اوليايت بخواهند او را نزد تو شفاعت کنند . اين شرک است که از غير خدا شفاعت بخواهي .
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

- خداوند متعال : قالوا يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئين (يوسف /97) قال ساستغفر لکم ربي انه هو الغفور الرحيم (يوسف/98) ؛ برادران يوسف گفتند : اي پدر براي گناهان ما از خدا طلب بخشش کن. يعقوب گفت : بزودي براي شما طلب آمرزش مي کنم از خداي خود که او بخشنده مهربان است.

- محمد بن عبدالوهاب : ديدي گفتم اگر اجازه بدهي مردم بلافاصله طلب شفاعت مي کنند . اين برادران يوسف پدر خود را شفيع قرار دادند و از تو طلب آمرزش کردند. اين شرک است .



- خداوند متعال : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون(مائده /35) ؛ اي مومنان از خدا بترسيد و بسوي او وسيله اي بجوييد و در راه خدا کوشش کنيد باشد که به رستگاري برسيد.

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا ! چرا امر کرده اي که مومنان به نزد تو وسيله بجويند. آنان بايد مستقيما نزد تو مراجعه کنند نه که نزد شفيعي رفته او را وسيله اي جهت تقرب به تو قرار دهند. اين شرک است که مردم به غير تو مراجعه کنند.




- خداون متعال : اذهبوا بقميصي هذا فألقوه علي وجه ابي يأت بصيرا وأتوني باهلکم اجمعين(يوسف/93) فلما أن جاء البشير القاه علي وجهه فارتد بصيرا قال الم اقل لکم اني اعلم مالا تعلمون (يوسف96) ؛ يوسف گفت : اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر صورت پدرم بياندازيد تا بينا شود و تمام اهل خود را بياوريد. وقتي قاصد رسيد پيراهن را به صورت يعقوب انداخت و يعقوب بينا شد. و يعقوب گفت مگر من نگفتم من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا ! چرا اين آيه را آورده اي . پيراهن که هيچ تأثيري ندارد . اينکه پيراهني بتواند چشم نابينا را بينا کند نادرست است و اين باعث خواهد شد مردم به ضريح پيامبر و اولياي تو چشم بمالند و از پيامبر و اوليا شفاطلب کنند چون فکر مي کنند وقتي پيراهن يوسف بتواند چشم يعقوب را بينا کند , ضريح رسول خدا(ص) که افضل انبياء است حتما اين کار را مي تواند انجام دهد. درحاليکه درخواست شفا از غير خدا شرک است و مشرک واجب القتل .

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
- خداوند متعال : و کذالک اعثرنا عليهم ليعلموا أن وعد الله حق و ان الساعه لا ريب فيها إذ يتنازعون بينهم أمرهم فقالوا ابنوا عليهم بنيانا ربهم اعلم بهم . قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجدا(کهف/21) ؛ و اين چنين مردم را متوجه حال آن ها کرديم تابدانند که وعده خداوند در مورد رستاخيز حق است. و در پايان جهان و قيام قيامت شکي نيست . در آن هنگام که ميان خود نزاع داشتند ؛ گروهي مي گفتند: بنايي بر آنان بسازيد(تابراي هميشه از نظر پنهان شوند و از آن ها سخن نگوييد که ) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است . ولي آن ها که از راز شان آگاهي يافتند (و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند : مامسجدي در کنار مدفن آن ها مي سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود).

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا چرا اين داستان را نقل کردي . وقتي هم نقل کرده بودي بايد آن را شديدا رد مي کردي . چرا از کنار بناي مسجد بر قبر بدون هيچ انکار و ردي گذشتي در حاليکه در آيه بعدي که مردمان بعدا در مورد تعداد اصحاب کهف اختلاف خواهند کرد , بدنبال نقل داستان فرموده اي : فلاتمار فيهم الا مراءا ظاهرا ؛ بدون دليل در مورد آن ها حرف نزنيد. اينجا کار جدال کنندگان را تقبيح کرده اي اما آن جا کار بناکنندگان مسجد را تقبيح نکرده اي . در حاليکه بناي مسجد بر قبر ها شرک است .



- خداون متعال : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه (بينه /7) ؛ کساني به خدا و رسولش ايمان آورده و اعمال صالح انجام مي دهند , آن ها بهترين مخلوقاتند.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا پيامبرت گفته : منظور از خير البريه در اين آيه علي و شيعيانش هستند . چرا تو اين آيه را فرموده اي در حاليکه شيعيان کافر هستند و مشرک و آن ها واجب القتل هستند در حاليکه تو آن ها را بهترين مخلوقات دانسته اي .
 
بالا