سیره امام حسن عسکری(ع)

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
شاكرى یكى از كسانى كه ملازم خدمت آن حضرت بوده، در توصیف ‏وى چنین گفته است: "استاد من (امام عسكرى‏علیه السلام) مرد علوى صالحى‏بود كه هرگز نظیرش را ندیدم، روزهاى دو شنبه و پنج شنبه در سامره به‏دار الخلافه مى‏رفت، در روز نوبه، عدّه بسیارى گرد مى‏آمدند و كوچه ازاسب و استر و الاغ و هیاهوى تماشاچیان پر مى‏شد و راه آمد و شد بندمى‏آمد، وقتى كه او مى‏رسید هیاهوى مردم آرام مى‏شد و چهار پایان كنارمى‏رفتند و راه باز مى‏شد به طورى كه لازم نبود جلوى حیوانات رابگیرند.

سپس او داخل مى‏شد و در جایگاهى كه برایش آماده كرده بودند،مى‏نشست و چون عزم خروج مى‏كرد ودربانان فریاد مى‏زدند: "چهارپاى ابو محمّد را بیاورید. سرو صداى مردم وحیوانات فرو مى‏نشست‏وبه كنارى مى‏رفتند تا آن حضرت سوار مى‏شد و مى‏رفت". شاكرى در توصیف امام مى‏افزاید: "در محراب مى‏نشست و سجده‏مى‏كرد در حالى كه من پیوسته مى‏خوابیدم و بیدار مى‏شدم و مى‏خوابیدم‏در حالى كه او در سجده بود، كم خوراك بود. برایش انجیر و انگور و هلو و چیزهایى شبیه اینها مى‏آوردند و او یكى دو دانه از آنها مى‏خوردومى‏فرمود: محمّد! اینها را براى بچّه‏هایت ببر. من گفتم: تمام اینها را؟او فرمود: آنها را بردار كه هرگز بهتر از این ندیدم.

........

سیرة الائمة الاثنى عشر، ص‏253.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

گناه شناسی
ابو هاشم جعفری (ره) كه از دوستان و فقهاء و اصحاب امام هادی و امام حسن عسكری (علیه السلام)بود، می گوید: در محضر امام حسن عسكری (علیه السلام)بودم ،فرمود، یكی از گناهان نابخشودنی این است كه شخصی (بر اثر غرور و كوچك شمردن گناه) بگوید: لیتنی لا اواخذ الا بهذا: ای كاش برای گناهی جز این یك گناه ، باز خواست الهی نشوم . با خود گفتم : براستی ، معنی این سخن ، بسیار دقیق و ظریف است ، و سزاوار است كه هر انسانی ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزی دقت كندكه گاهی انسان حرفی می زند و خیال می كند حرف خوبی زده ، غافل از آنكه ، همان حرف ، گناه نابخشودنی است . ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام)به من رو كرد و فرمود: درست فكر می كنی ای ابو هاشم ، كه باید توجه دقیق داشت ، بدان كه شرك (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن مورچه روی سنگ در شب تاریك ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

نماز در سیره امام حسن عسکری(ع)

عقيد خادم مى‏گويد: هنگامى كه حضرت عسكرى‏عليه السلام در بستر بيمارى بود و واپسين لحظات حيات خويش را مى‏گذرانيد، مقدارى داروى جوشانده خواست، ما آنرا آماده كرده و به محضرش آورديم، امام متوجه شد كه وقت نماز صبح رسيده است، فرمود: مى‏خواهم نماز بخوانم، سجاده حضرت را در بسترش گسترديم، امام از خادمه‏ايكه در آنجا حضور داشت آب وضو را گرفته و بعد از اينكه با آن آب وضوى كاملى را به‏جا آورد، آخرين نماز صبح را در همان بسترش خواند و لحظاتى بعد روح بلند آن حضرت به عالم بالا عروج نمود .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

خدمت رسانى

ابوهاشم مى‏گويد:
روزى در محضر امام عسكرى عليه‏السلام بودم، آن حضرت فرمود:
«يكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمى‏شود مگر اينكه در دنيا كارهاى نيك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نمايد.»
تا اين را از حضرت شنيدم، خدا را سپاس گفتم و بسى خشنود گرديدم؛ زيرا يكى از برنامه‏هاى زندگى من، خدمت رسانى به مردم و رفع نياز پا برهنگان و محرومان بود. تا اين مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه كرد و فرمود:
"بله، كسانى كه در اين جهان به مردم كمك مى‏كنند، در جهان ديگر نيز سر بلند و جايگاه آنان برجسته است. اى ابوهاشم! خدا تو را از اين گروه قرار دهد، خداى تو را رحمت كند."
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

اخلاق در زندگی امام حسن علیهالسلام

زهد و ساده زيستي:

کامل بن ابراهيم مدنی در مورد زهد و ساده زيستي امام عسکري علیه السلام میگويد: جهت پرسيدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفياب شديم هنگامي که به حضورش رسيديم ديدم آن بزرگوار لباسي سفيد و نرم به تن دارد پيش خود گفتم: ولي خدا و حجت الهي خودش لباس نرم و لطيف میپوشد و ما را به همدردي با برادران ديني فرمان مي دهد و از پوشيدن چنين لباسی باز مي دارد امام در اين لحظه تبسم نمود و سپس آستينش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سياه و زبر بر تن نموده است آن گاه فرمود:

يا کامل! هذا لله و هذا لکم
؛
اين لباس زبر براي خداست و اين لباس نرم که روی آن پوشيده ام برای شماست




مستدرک الوسائل ج 3 ص 243

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

طبيب دربار

بختيشوع المح طبيب معروف بود و در زمان امام حسن عسکري (عليه السلام) طبيب دربار عباسي نيز بود. روزي حضرت عسکري(عليه السلام) نياز به طبيب پيدا کرد از بختيشوع درخواست کرد که يکي از شاگردان خود را در محضر حضرت بفرستد، او به يکي از شاگردان خود دستور داد که نزد امام حسن عسکري(عليه السلام)برود و از مقام و منزلت آن حضرت براي او نکاتي متذکر شد از جمله گفت: «طلب مني ابن الرضا من يقصده فصراليه و هو اعلم في يومنا هذا بمن تحت السّماء...؛ ابن الرضا خواسته کسي نزد او بفرستم (براي طبابت) پس تو نزد او مي‏روي در حالي که اين مسئله را (به خوبي) بايد بداني که در اين زمان زير آسمان از او داناتر نيست، و آنچه به تو دستور مي‏دهد اعتراض نکن.»


اصول کافي ج1، ص 512 باب 124 ح 24، و اعلام الهداية، ص 22
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : سیره امام حسن عسکری(ع)

در روایتى از على بن حسن بن سابور روایت شده است كه گفت: درزمان حیات امام حسن عسكرى‏ علیه السلام در سامراء خشكسالى روى داد. خلیفه به دربان و مردم مملكت خود دستور داد براى خواندن نمازِ باران ازشهر بیرون روند. سه روز پیاپى رفتند و هر چه دعا كردند باران نبارید. در چهارمین روز، بزرگ مسیحیان (جاثلیق) و راهبان وتعدادى ازمسیحیان در این مراسم شركت كردند. در میان آنها راهبى بود كه هرگاه‏دست خویش را به سوى آسمان بالا مى‏برد، باران باریدن مى‏گرفت، مردم‏از كار او در دین خود به شكّ افتادند و شگفت زده شدند و به دین نصارى‏گراییدند. خلیفه كسى را به سراغ امام عسكرى ‏علیه السلام كه در زندان بود فرستاد. او را از زندان نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت: امّت جدّت را دریاب كه‏هلاك شدند.

امام فرمود: به خواست خداى تعالى فردا به صحرا خواهم‏رفت و شكّ و تردید را بر طرف خواهم كرد. روز پنجم كه رئیس نصارى و راهبان بیرون آمدند، حضرت با عدّه‏اى‏از یاران بیرون رفت. همین كه نگاهش به راهب افتاد كه دست خود را به‏سوى آسمان بلند كرده بود به یكى از غلامانش دستور داد دست راست‏ راهب را و آنچه را كه میان انگشتانش بود، بگیرد. غلام فرمان امام رااطاعت كرد و از بین انگشتان او استخوان سیاهى را در آورد. امام عسكرى‏استخوان را در دست گرفت و فرمود: اینك دعا كن و باران بخواه. راهب‏ دعا كرد، امّا ابرهایى كه آسمان را گرفته بودند كنار رفتند و خورشید پیدا شد!! خلیفه پرسید: ابو محمّد! این استخوان چیست؟ امام‏علیه السلام فرمود: این‏مرد از كنار قبر یكى از پیامبران گذر كرده و این استخوان را برداشته است. و هیچ گاه استخوان پیامبرى را آشكار نسازند جز آنكه آسمان باریدن ‏گیرد.


.........

سیرة الائمة الاثنى عشر، ص‏271.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

یكى از راویان از شخصى به نام محمّد بن على نقل مى‏كند كه گفت:كار زندگى برما سخت شد. پدرم گفت: بیا برویم نزد این مرد، یعنى‏حضرت عسكرى‏علیه السلام، مى‏گویند مردى‏بخشنده‏است. گفتم: او را مى‏شناسى؟گفت: نه او را مى‏شناسم و نه تا به حال او را دیده‏ام. به قصد منزل او در حركت شدیم. در بین راه پدرم به من گفت: چقدرمحتاجیم كه او دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند؟ دویست درهم‏براى لباس و دویست درهم براى آرد و صد درهم براى هزینه.

محمّد فرزندش گوید: من نیز با خود گفتم، اى كاش او سیصد درهم براى من‏دستور دهد، صد در هم براى خرید یك مركوب و صد درهم براى هزینه‏و صد درهم براى پوشاك تا به ناحیه جبل ( اطراف قزوین) بروم. چون به سراى امام رسیدیم، غلامش بیرون آمد و گفت: على بن‏ابراهیم وپسرش محمّد وارد شوند. چون داخل شدیم و سلام كردیم به‏پدرم فرمود: چرا تا الان اینجا نیامدى؟ پدرم عرض كرد: سرورم! شرم‏داشتم شما را با این حال دیدار كنم.

چون از محضر آن امام بیرون آمدیم غلامش نزد ما آمد و كیسه‏اى به‏پدرم داد و گفت: این 500 درهم است! دویست درهم براى خرید لباس‏ودویست درهم براى خرید آرد و صد درهم براى هزینه. آنگاه كیسه‏ اى‏دیگر در آورد و به من داد و گفت: این سیصد درهم است! صد درهم براى‏خرید یك مركوب و صد درهم براى خرید لباس و صد درهم براى‏هزینه، ولى به ناحیه جبل نرو بلكه به طرف سورا (جایى در اطراف‏ بغداد) حركت كن.

........

سیرة الائمة الاثنى عشر، ص‏274.
 
بالا