اما بابام فقط فكر اين بودند كه براي من لباس مارك دار، اسباب بازي جديد، كلاس شنا، اتاق جدا مهيا كنه و مامانم هم مي خواست بعنوان يك زن در جامعه حضور داشته باشه و بقول خودش در اجتماع مفيد باشد
اما بابام فكر اين بود كه پول كلاس شنا و مهموني اول شدنم را تو مسابقه شنا جور كنه و مامانم فقط دنبال اين بود كه به فاميلها پُز منو بده.
حالا من هم ميتونم خوب براي مهمونا با لباسهاي .... و لختي برقصم .
حالا بابا و مامانم بازنشسته شدند.
براي من يه 206 خريدند و منم دارم جواب تمام زحمتاشون خوب مي دهم. هر شب يه پارتي و مهموني. با لباسهاي .....
همه ميگن چقدر قشنگ ميرقصي مخصوصاً وقتي مستم.
اما متعجبم كه چرا بابا و مامانم با اينكارهاي من مخالفند و هر روز از من دورتر مي شوند