احتجاجات امام محمد باقر علیه السلام

مفردمذکرغائب

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=5]احتجاج آن حضرت با نافع بن ازرق يكى از سران خوارج [/h]
اين نافع كسى بود كه فرقه ازارقه خوارج بدو منتسب مى‏شد. شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد: در اخبار و روايات آمده است كه نافع بن ازرق به محضر محمد بن على حضور يافت و در برابر آن حضرت نشست و از وى درباره مسائل حلال و حرام پرسش كرد. آن حضرت در ضمن پاسخهايى كه به سؤالات نافع مى‏داد، فرمود: به خوارج بگو براى چه جدايى از امير مؤمنان (ع) را روا (حلال) شمرديد در حالى كه خود فراروى آن حضرت و در راه اطاعتش خونهايتان را ريختيد و با مدد دادن به او به خداوند نزديك گشتيد؟آنان پاسخ مى‏دهند: او در دين خدا حكم بود. پس به آنان جواب ده كه خداوند در شريعت پيامبرش (ص) دو حكم تعيين كرده و فرموده است:
فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما[SUP](1) [/SUP] و نيز رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را در ميان يهود بنى قريظه حكميت داد، خداوند نيز داورى سعد را تاييد كرده، آيا نمى‏دانستيد امير مؤمنان (ع) به حكمين دستور داد تا مطابق قرآن حكم دهند و از آن تجاوز نكنند و بر رد حكمى كه مخالف احكام قرآن بود شرط كرد. و هنگامى كه خوارج بدو گفتند كسى را حكم خود قرار دادى كه عليه تو حكم مى‏كند پاسخ داد: «من هيچ مخلوقى را حكم نگرفته‏ام بلكه كتاب خدا را به حكميت‏ برگزيده ‏ام‏». با اين حساب اگر خوارج در اين بدعت‏ خود قصد بهتان نداشتند براى گمراه دانستن كسى كه قرآن را به حكميت گرفته و احكام مخالف با آن را مردود دانسته است چه دليل مى‏ يابند؟!نافع بن ازرق گفت: به خدا سوگند اين سخنى بود كه هرگز نشنيده بودم و به انديشه ‏ام راه نيافته بود و سخن حق همين است.

ــــــــــــــــــــــــــ
1:نساء 35


 

مفردمذکرغائب

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=5]احتجاج آن حضرت با محمد بن منكدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خويش[/h]
شيخ مفيد در ارشاد، نويسد: شريف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از يعقوب بن يزيد از محمد بن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر مى ‏گفت: گمان نمى‏ كردم كسى مانند على بن حسين، خلفى از خود باقى گذارد كه فضل او را داشته باشد، تا اينكه پسرش محمد بن على را ديدم.

مى ‏خواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد. ماجرا چنين بود كه من به اطراف مدينه رفته بودم ساعت‏ بسيار گرم مى‏ بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. او هيكل‏مند بود و به دو نفر از غلامانش تكيه داده بود. من با خودم گفتم: يكى از شيوخ قريش در اين گرما و با اين حال در طلب دنيا كوشش مى‏ كند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزديك او شدم و سلامش دادم او نيز در حالى كه عرق مى‏ ريخت‏ با گشاده‏ رويى جوابم گفت. به وى عرض كردم: خداوند كار ترا اصلاح كند!يكى از شيوخ قريش در اين ساعت و با اين حال براى دنيا كوشش مى‏ كند!به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در اين حال باشى چه مى‏ كنى؟او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تكيه كرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در اين حالت فرا رسد مرگم فرا رسيده در حالى كه من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقيقت من با اين طاعت مى‏ خواهم خود را از تو و از ديگران بى ‏نياز كنم. بلكه من هنگامى از مرگ باك دارم كه از راه برسد در حالى كه من مشغول به يكى از معاصى الهى باشم.

محمد بن مكندر گويد: گفتم: «خدا ترا رحمت كند!مى‏ خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى‏.

كلينى در كافى، مانند همين روايت را از على بن ابراهيم، از پدرش و محمد بن اسماعيل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمير، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل كرده‏ اند.

نگارنده: معناى سخن محمد بن منكدر كه گفته بود: «مى‏ خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى‏»اين است كه وى همچون طاووس يمانى و ابراهيم ادهم و. . . از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏ كرد و دست از كسب و كار شسته بود و بدين سبب خود را سربار مردم كرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى ‏خواست امام باقر (ع) را نصيحت كند كه مثلا شايسته نيست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنيا برود. امام (ع) نيز بدو پاسخ مى‏ دهد كه: بيرون آمدن وى براى يافتن رزق و روزى است تا احتياج خود را از مردمان ببرد كه اين خود از برترين عبادات است. اندرزى كه اين سخن براى ابن منكدر داشت اين بود كه وى در ترك كسب و كار و انداختن بار زندگيش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پيش گرفته است. به همين جهت‏ بود كه ابن منكدر گفت: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم. . . »

بنابر همين اصل است كه از صادقين (ع) دستور اشتغال به كسب و كار و نهى از افكندن بار زندگى بر دوش ديگران صادر شده است. از آنان همچنين روايت‏ شده است كه اگر كسى به عبادت خداى پردازد و شخص ديگرى در پى كسب و كار روانه شود، عبادت اين شخص اخير بالاتر و برتر از آن ديگرى است. امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «ملعون است ملعون است كسى كه خود را سربار مردمان قرار دهد».
 
بالا