♦♦♦♦♦♦♦♦عدل الهی!!!♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
آیاتی که در قرآن به مسئله عدالت اشاره دارد، فراوان است. برخی از آیات به دلالت مطابقی، تعدادی نیز به دلالت التزامی و برخی دیگر هم به دلالت تضمّنی بر عدل اللهی دلالت می کنند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. "ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید"؛ [1] این [عقوبت‏] به خاطر کار و کردار پیشین شما است، [و گرنه‏] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست(یعنی به عدالت رفتار می کند).
2. "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ"؛ [2] خدا گواهى مى‏دهد که جز او هیچ معبودى نیست، فرشتگان و صاحبان علم نیز (بر این حقیقت) گواه هستند که (کارهاى خدا همه) بر عدل و داد استوار است و جز خداى عزیز و حکیم، هیچ معبودى نیست.
3. "إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیما"؛ [3] در حقیقت، خدا به مقدار ذرّه‏اى ستم نمى‏کند (تمام رفتارهایش بر اساس عدل است) و اگر [آن ذرّه، کارِ] نیکى باشد دو چندانش مى‏کند، و از نزد خویش پاداشى بزرگ مى‏بخشد.
4. "إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا"؛ [4] خدا به شما فرمان مى‏دهد که سپرده‏ها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید. در حقیقت، نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مى‏دهد. خدا شنواى بیناست.
5. "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ"؛ [5] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدل و عدالت گواهى دهید. کینه و دشمنى با گروهى شما را به ترک عدالت وادار نسازد. عدالت کنید که به پرهیزگارى نزدیکتر است و از خدا بترسید که خدا از اعمال شما کاملا آگاه است.
6. "إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین"؛ [6] اگر داورى کردى، میان آنان به عدل داورى کن که خدا دادگران را دوست دارد.
7. "...وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم..."؛ [7] بگو من به هر کتابى که خدا فرستاده ایمان آورده‏ام و فرمان یافته‏ام که در میان شما دادگرى کنم.
8. "قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ"؛ [8] بگو، پروردگارم بر عدل و داد امر فرموده است و روى خود را در هر مسجد (هنگام عبادت و نماز) به سوى او کنید و او را بخوانید و دین خود را براى خدا خالص و پاک نمائید (و بدانید) بدانسان که در آغاز شما را آفرید (بار دیگر روز رستاخیز به همان وضع) بر مى‏گردید.
9. "وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ"؛ و براى هر امتى پیامبرى هست. هنگامى که پیامبرشان آمد، پس از اتمام حجت میان آنان به عدالت حکم می شود و هیچ گونه ستمى به آنان نخواهد شد. [9]
10. "وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ"؛ [10] و اگر هر چه در روى زمین است، متعلق به کسى باشد که بسیار ظلم کرده است و بخواهد همه آن را فدا کند (تا از مجازات رهایى یابد) از او پذیرفته نخواهد شد و چون عذاب را مشاهده کنند، پشیمانى خود را نهان می دارند و میان آنها به عدالت حکم می شود و ستمى به آنان نخواهد شد.
11. "وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ" [11] اى مردم، پیمانه و ترازو را از روى عدالت بسنجید و از حق مردم کم و کسر نکنید و در زمین فساد و آشوب بر پا نسازید.
12. "إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون"[12] در حقیقت، خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد. به شما اندرز مى‏دهد، باشد که پند گیرید.
13. "لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"؛ [13] ما پیامبران خود را با حجتى روشن (براى هدایت مردم) فرستادیم و به آنان کتاب و میزان عدالت نازل کردیم تا مردم بعدل و عدالت قیام کنند.
14. "وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین‏"؛ [14] مطابق عدل عمل کنید، همانا خداوند دوست می دارد آنها را که طالب عدالت هستند.
15. "لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ‏ََ"؛ [15] [امّا]خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.شایان ذکر است موارد 4 تا 7 و همچنین 13 تا 15 اگر چه مستقیما به عدل اللهی اشاره ندارد، اما در آنها خداوند امر به عدالت و داوری به حق نموده و بدیهی است که خدا به اموری فرمان می دهد که مورد خواست و علاقه او نیز می باشد.
[1] آل عمران، 182؛ انفال، 51؛ حج، 10.[2] آل عمران، 18.
[3] نساء، 40
[4] همان، 58.
[5] مائده، 8.
[6] همان، 42.
[7] شوری، 15.
[8] اعراف، 29.
[9] یونس، 47.
[10] همان، 54.
[11] هود، 85.
[12] نحل، 90.
[13] حدید، 25.
[14] حجرات، 9.
[15] ممتحنه، 8.

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
آیات موضوع
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم‏» (آل عمران: 18) .
2 - «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 182) .
3 - «ان الله لا یظلم مثقال ذرة و ان تک حسنة یضاعفها و یؤت من لدنه اجرا عظیما» (النساء: 40) .
4 - «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون‏» (توبه: 70) .
5 - «... و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون ... فاصابهم سیئات ما عملوا ...» (نحل: 33 - 34) .
6 - «و ما الله یرید ظلما للعباد» (مؤمن: 31) .

ترجمه آیات:
1 - «خداوند گواهى مى‏دهد که خدائى جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مى‏دهند، درحالى که به‏پا دارنده عدل است، خدائى جز او نیست او توانا و حکیم است‏» .
2 - این به خاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (نتیجه کار شماست) و حقا خدا به بندگان خود ستم نمى‏کند» .
3 - خداوند به اندازه سنگینى ذره‏اى بر کسى ستم نمى‏کند و اگر کار نیکى باشد، پاداش آن را دو برابر مى‏کند و از فضل و کرم خود پاداش بزرگ مى‏دهد» .
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .
2 - «شهدت الملائکة انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .
3 - «شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائما بالقسط‏» .


چگونگى شهادت خدا بر توحید و عدل

در این آیه، توحید و عدل، کنار هم آمده و خدا و دو گروه دیگر یک‏جا بر هر دو شهادت مى‏دهند . مهم این است که بدانیم که چگونه، خدا بر توحید و یکتائى خود اولا، و عدل و بپادارى قسط ثانیا گواهى مى‏دهد، مسلما این شهادت، شهادت لفظى نیست، بلکه شهادت عملى است و از طریق انجام کارى بر این دو مطلب گواهى مى‏دهد .
شهادت عملى او بر یکتائى وى ایجاد نظام واحد در جهان هستى است، نظامى که از وحدت و بهم‏پیوستگى آن، به یکتائى آفریدگار و مدبر جهان پى مى‏بریم، قانونى که بر ذره‏اى به نام «اتم‏» حاکم است، همان قانونى که بر کهکشان و جهان بالاتر حکومت مى‏کند .
شهادت او بر عدل و دادگرى و اقامه قسط، جلوه‏هاى متعددى دارد:
1 - اعتدال در خلقت‏بالاخص در آفرینش آسمانها و زمین، و جذب و دفع اجرام آسمانى را آنچنان معتدلانه تنظیم کرده که کاخ دلاویز خلقت پیوسته برافراشته مى‏باشد چنانکه مى‏گویند:
«بالعدل قامت السموات والارض‏» . و شاید آیه «والسماء رفعها و وضع‏المیزان‏» ناظر به عدل تکوینى باشد که همان جعل سنجش در خلقت است (1) .
2 - عدل در تقنین و تشریع .
3 - عدل در جزاء و کیفر .
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
قرآن براى بیان پیراستگى خدا از هر نوع ظلم و ستم، از لفظ «ظلام‏» بهره گرفته و مى‏فرماید: «لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 18) .
و این نوع صیغه در دو مورد به کار مى‏رود، گاهى براى بیان کثرت، و به اصطلاح مبالغه مانند: لفظ
«علام‏» و «علامه‏» و گاهى براى بیان نسبت مانند: عطار .
و مقصود از آن در آیه، معنى دوم است و هدف آیه این است که هیچ‏نوع نسبتى میان خدا و ستم وجود ندارد، چنانکه عرب در مقام نکوهش تیراندازى مى‏گوید: «و لیس نبال‏» یعنى فلانى تیرانداز نیست‏یعنى هیچ نوع آگاهى از فن ندارد .
در دید حسى بشر، چیزى کوچکتر از «ذره‏» نیست، قرآن براى تقریب پیراستگى خدا، به ذهن مخاطبان از این واژه بهره مى‏گیرد و مى‏فرماید:
«ان الله لا یظلم مثقال ذرة‏» به اندازه سنگینى ذره‏اى ستم نمى‏کند، نه تنها ستم نمى‏کند، بلکه پاداش نیکو را دوبرابر مى‏دهد .»
چنانکه مى‏فرماید:
«و ان یک حسنة یضاعفها» «و اگر کار نیکى صورت دهد، دوبرابرش مى‏کند» .
آنگاه براى روشن کردن مؤاخذه‏هاى الهى یادآور مى‏گردد که همه آنها واکنش کارهاى خود آنان است،
«... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون‏» (توبه: 70) .
«خدا براى آنان ستم نمى‏کند بلکه آنان خودشان هستند که بر خویش ستم مى‏نمایند» .
در آیه مؤاخذه‏ها را واقعیت‏بد اعمال خود آنان دانسته و مى‏فرماید:
«فاصابهم سیئات ما عملوا» «بدیهاى کردارهاى خود به آنان مى‏رسد» که گوئى اعمال انسان دو رویه است: ظاهرى در این جهان دارد به نام دروغ، غیبت، خیانت .
و باطنى در آن جهان، به نام: عذاب الهى که باطن عمل انسان است .
در آیه دیگر نه تنها مى‏رساند که او ستم نمى‏کند، بلکه یادآور مى‏شود که حتى آن را اراده هم نمى‏کند و به تعبیر ما، اندیشه ستم نیز در او راه ندارد .
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
جلوه‏هاى گوناگون عدل الهى

1 - جلوه عدل تکوین، در آفرینش آسمانها
مقصود از «تکوین‏» آفرینش جهان اعم از فلکى و طبیعى است، آیات قرآن حاکى است که جهان بر اساس سنجش خاص آفریده شده است چنانکه مى‏فرماید:
«والسماء رفعها و وضع المیزان‏» (الرحمن: 9) ; «آسمانها را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت‏» .
وجود تعادل در جهان بالا و در وجود گیاهان و جانداران، از مظاهر عدل الهى در تکوین است .
آیاتى که بیانگر تعادل در خلقت است، بیش از آن است که اینجا مورد بحث و بررسى قرار گیرند، و ما تنها به تشریح یک آیه مى‏پردازیم که در چند مرحله، پرده از «عدل تکوین‏» برمى‏دارد آنجا که مى‏فرماید:
«خلق السموات بغیر عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم، و بث فیها من کل دابة و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم‏» .
«آسمانها را بدون ستون آفرید که مى‏بینید، و در زمین کوه‏هائى پدید آورد، تا حرکات ناموزون آن، شما را مضطرب نسازد و در آن انواع جنبندگان منتشر ساخت و از آسمان آب نازل کردیم از هر نوع گیاه زیبائى رویانیدیم‏» .
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
- کاخ بدون ستون مرئى
برافراشته شدن کاخ دلاویز بدون ستون مرئى خالى از وجود سنجش دقیق در خلقت آنها است، و اگر چنین سنجشى نبود، نظام با عظمت جهان بالا فرو مى‏ریخت، این میزان و سنجش، در نظر دانشمندان در پرتو تعادل میان دو قوه جاذبه و دافعه است که آنها را از اصطکاک و فروریزى، حفظ مى‏کند، قانون «جاذبه عمومى و قانون گریز از مرکز» گردش ستارگان را تحت‏یک قانون کلى گنجانیده و مى‏رساند که جاذبه عمومى به ضمیمه قوه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانى حکمفرما است و این دو قوه در تمام اجرام بالا به‏طور متعادل وجود دارد .
منظور از جاذبه عمومى این است که در تمام اجسام قوه جذب وجود دارد و مى‏خواهد همه را به خود جذب کند، و هیچ موجودى از جاندار و غیره از این قانون مستثنى نیست . و نیروى جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد، یعنى هرچه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر مى‏شود و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر مى‏گردد .
اگر تنها در اجسام نیروى جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانى بهم مى‏خوردند و انتظام از بین مى‏رفت، ولى در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلى به وجود آمده است . قوه گریز از مرکز در تمام اجسامى که حرکت دورانى دارند، موجود است . هنگامى که آتش‏گردان را مى‏چرخانیم احساس مى‏نمائیم که دست ما را مى‏کشد، این همان نیروى گریز از مرکز است .
در سایه این دو قانون، میلیون‏ها منظومه شمسى و کهکشان و سحابى در فضا به‏طور معلق تحقق پذیرفته و بدون ستون از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیرى به عمل آورده است .
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از «نیوتن‏» به این حقیقت علمى در دو جاى قرآن (3) . تصریح کرده و مى‏فرماید:
«الله الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها» . «خداوندى که آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است‏» .
توضیح این که: مفسران جمله
«بغیر عمد ترونها» را چنین تفسیر مى‏کند:
جمله «ترونها» صفت «عمد» که جمع «عمود» است، مى‏باشد . و ضمیر در «ترونها» به «عمد» برمى‏گردد نه به «سماوات‏» . در این صورت معناى جمله چنین خواهد بود: «خداوندى که آسمانها را برافراشت‏بدون ستونى که دیده شود» .
و در حقیقت آیه، ستون مرئى را نفى مى‏کند نه اصل ستون را . این نظر را بسیارى از مفسران مانند «ابن عباس‏» و غیره اختیار کرده‏اند (4) . و احادیثى که از پیشوایان ما رسیده، کاملا آن را تایید مى‏کند .
«حسین بن خالد» از امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود:
«الیس الله یقول بغیر عمد ترونها؟ فقلت‏بلى . قال ثم عمد لکن لا ترونها» (5) . «آیا خداوند نمى‏فرماید که بدون ستونى که دیده شود؟ ، گفتم آرى چنین است . فرمود: در آسمانها ستون‏هائى وجود دارد ولى دیده نمى‏شوند» .
مؤید این نظر روایتى است که از امام امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرموده است:
«هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطة کل مدینة الى عمود من نور» (6) .
«این ستارگان شهرهائى هستند مانند شهرهاى روى زمین و هر شهرى با شهر دیگر، با ستونى از نور مربوط مى‏باشد» .
روى این نظر باید دید منظور از ستونهائى که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ مى‏نماید، چیست؟ آیا جز آن نیروى مرموز ناپیدائى است که نیوتن و دانشمندان دیگر نام آن را «جاذبه عمومى‏» نهاده‏اند؟ و عبارتى رساتر و همگانى‏تر از «ستون نامرئى‏» مى‏توان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمى تعبیرى را انتخاب نموده که در تمام ادوار، براى بشر قابل درک و فهم باشد، حتى در آن دورانى که بشر به واقعیت این ستون نامرئى پى نبرده بود، از این عبارت مى‏فهمید که این کاخ بى‏ستون، ستون‏هائى نامرئى دارد که بسان ستون‏هاى عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ مى‏نماید .
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آنجا که مى‏فرماید:
«ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا . .» (فاطر: 41) . «خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه مى‏دارد» . و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعى، به فرمان خدا، در حفاظت آنها مؤثر باشد .
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برخى از خطبه‏ها به این حقیقت علمى درباره زمین تصریح کرده و مى‏فرماید:
«ارساها على غیر قرار و اقامها بغیر قوام و رفعها بغیر دعائم‏» «زمین را بدون تکیه‏گاه استوار ساخت و آن را بدون پایه، بپا داشت، و بدون ستون برافراشت‏» (7) .
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
2 - اسرار کوهها، جلوه دیگرى از عدل تکوین
قرآن مجید، راز آفرینش کوهها را چنین بیان مى‏کند:
«و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم‏» «کوهها بسان لنگرهاى کشتى، شما را از حرکات ناموزون زمین حفظ مى‏کند و مضمون همین قسمت از آیه در سوره نحل نیز وارد شده است (8) .
و در آیه دیگر کوهها را میخ‏هاى زمین معرفى کرده و مى‏فرماید:
«والجبال اوتادا» (نبا: 7) .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نخستین خطبه نهج‏البلاغه مى‏فرماید:
«و وتد بالصخور میدان ارضه‏» . «زمین را با کوه از لرزش باز داشت‏» .
و در برخى از سخنان امیر مؤمنان کوهها به لنگر کشتى نیز تشبیه شده چنانکه مى‏فرماید:
«و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» (9) . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهائى از سنگ تعدیل نمود» .
حالا مقصود از این حرکات ناموزون چیست که کوهها نقش تعدیل کننده آن را دارند، فعلا براى ما مطرح نیست، مهم همان است که امیر مؤمنان على علیه السلام در سخن گذشته خود بر آن اشاره کرد و فرمود:
«و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهایى از سنگ تعدیل کرد» .

3 - وجود جاندار، جلوه سوم از عدل

یکى دیگر از مظاهر عدل تکوینى وجود جاندار در روى زمین است چنانکه مى‏فرماید:
«و بث فیها من کل دابة‏» پیدایش حیات در روى زمین در گرو تعادل یک شرائط است که فقدان یکى از آنها، وجود حیات را در روى زمین به صورت امر ممتنع در مى‏آورد .
از باب نمونه، استقرار حیات در روى زمین بر اثر گرماى متناسبى است که از خورشید به زمین مى‏رسد اگر فاصله زمین تا خورشید دوبرابر مقدار کنونى بود، حرارتى که از خورشید به زمین مى‏رسید، به ربع حرارت کنونى کاهش مى‏یافت، و حرکت‏بر مدار آن نصف مى‏شد، و طول مدت زمستانى دوبرابر مى‏گردید و همه موجودات زنده یخ مى‏زدند .
آنچه که توانسته است، حیات را در روى زمین تحقق بخشد، تعادل فاصله زمین با مرکز خود (خورشید) مى‏باشد .

4 - وجود گیاهان نشانه عدل تکوینى

در آخر آیه، به فرو فرستادن باران از آسمان و پرورش جانداران در روى زمین اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:
«و انزلنا من السماء ماء فانبتنا من کل زوج کریم‏» «از آسمان آب بارانى نازل کردیم و از هرنوع گیاه زیبائى رویانیدیم‏» .
گذشته از این که در ساختمان هر گیاهى، نظم و تعادل وجود دارد که حیات گیاهى را بیمه مى‏کند، وجود گیاه در روى زمین در برابر جاندار، خود نشانه عدل در تکوین است زیرا موجود جاندار پیوسته اکسیژن تنفس کرده، و گاز تولید مى‏کند، درحالى که گیاهان مولد اکسیژن بوده مصرف کننده گاز مى‏باشند، اگر در عالم خلقت‏به یکى از آنها اکتفاء مى‏شد، هیچ‏یک توان بقاء نداشت .
یکى از براهین وجود تدبیر در آفرینش جهان، مساله «موازنه و کنترل‏» در طبیعت است . مقصود از موازنه همان کنترلى است که در جانداران و گیاهان دیده مى‏شود، به طورى که اگر به وضع طبیعى آنان دست‏بزنیم، موازنه بهم مى‏خورد و تا حصول کنترل مجدد، چه آفات و امراضى که دامنگیر موجودات زنده مى‏گردد (10) .
کنترل و موازنه، آشکارا دلالت مى‏کند که این جهان روى یک حکمت‏بالغه‏اى آفریده شده و اگر آفریدگار دردى داده، درمان نیز داده و هر موجودى را در جاى خویش نیکو قرار داده است و به گفته گوینده:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هرچیزى به جاى خویش نیکوست

نمونه‏اى از توازن و تعادل

در زمان‏هاى سابق، دریانوردان در طول مسافرتهاى ممتد به واسطه خوردن غذاهاى ناسالم و کهنه دچار زخم‏هاى شدید جلدى مى‏شدند، بعدها معلوم شد که شیره لیمو و نارنج علاج این بیمارى‏ها است مسافرین پیش از این دوره، اطلاعى از علت‏بروز این مرض نداشتند و یک نفر در «ماداگاسگار» علاج قطعى آن را کشف کرد، و این در موقعى بود که ملاحان از این بیمارى به هلاکت مى‏رسیدند، یک قرن طول کشید تا معالجه زخم بدن به وسیله آب لیمو کشف شد .


 
بالا