*********** همان بهتر که ازدواج نکنی! ************

  • نویسنده موضوع kyana
  • تاریخ شروع

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"






مهمترین موضوعاتی که از ازدواج ممکن است به ذهن هر جوان مسلمان ایرانی برسد این است که ازدواج از سفارشات اکید دینی ، سنت پیامبر و روشی اخلاقی و انسانی برای تداوم آرامش در زندگی و بلوغی برای به تکامل رسیدن انسان است .




اما چرا در جامعه ما سن ازدواج بالارفته و رغبت به ازدواج کم شده و جوانان زیاد مایل نیستند مسولیت زندگی مشترک را بپذیرند و یا بهتر گفت پسران آنچنان که انتظار می رود به خواستگاری دختران نمی روند ؟ و یا این که چرا دختران دیگر همچون سابق به تشکیل زندگی مشترک چندان رغبتی نشان نمی دهند؟

شاید عواملی که بتوان برای آن شمرد خیلی متنوع باشند، اما معتقدیم فارغ از بسیاری از مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... که گاها علت تاخیر یا فرار از ازدواج معرفی می شوند، مشکل جایی دیگر است و آن هم به آنچه که گفته می شود و شنیده می شود چندان ربطی ندارد چرا که برخی از جوانان به اصطلاح دم بخت با شنیدن کلمه ازدواج، و یا درپاسخ به دیرکردشان در این امر مهم، دلایلی را مطرح می کنند که با آنچه ما تصور می کنیم و علت گریز جوانان از ازدواج قلمداد می نمائیم، منافات دو صد چندانی دارد. در ادامه این یادداشت، با عنوانی تحت " چند جمله ای دوستانه با جوانان دم بخت"به برخی از اندیشه ها و باورهای جوانان در آستانه ازدواج می پردازیم که سعی شده است، باورهای یک من غیر منطقی را در مواجهه با یک عقل ناظر و منطقی قرار دهیم و به چالش بکشانیم.


چند جمله ای دوستانه با جوانان دم بخت

من ِاول

من میگویم نمیخواهم ازدواج کنم چون

آنقدر والدین و اطرافیانم نزاع و دعوا و درگیری داشته اند که در نظر من ازدواج جهنمی است که نمیخواهم به آن مبتلا شوم و از همین آسایش نسبی موجود هم محروم شوم.


تو میگویی

اولا، این احساس تو نشان میدهد که از اعتماد به نفس و خودباوری کمی برخوردار هستی و جرأتِ ایستادن روی پای خود و مواجهه با مشکلات را نداری.

ثانیا، فکر میکنم هنوز زشتی سربار والدین بودن را درک نکرده ای. این زشتی چیزی نیست که پدر و مادر به انسان بگویند، بلکه این زشتی به علت جدا نشدن از دوران کودکی و پیدا نکردن شهامت و اراده ی یک انسان مستقل است.


ثالثا، زندگی های موفق را ببین؛ خوبی های متأهلی، رشد و آرامشی که میتوانی به دست بیاوری، درس گرفتن از اشتباهات اطرافیان ناموفق برای تشکیل یک زندگی موفق. تو با دیدن خیلی از کممهریها، پرخاشگری ها و ناسزاگویی ها و… ارزش یک زندگی خودساخته را بیشتر خواهی دانست و بهتر از آن پاسداری میکنی. زیبا نگاه کن.



من ِ دوم

من میگویم نمیخواهم ازدواج کنم چون

خانواده ی من خیلی خوب هستند و برای من همه ی امکانات رفاهی و تحصیلی و تفریحی فراهم کرده اند. هیچ نیازی به جدا و مستقل شدن ندارم. همیشه کنار خانواده ام هستم. چرا باید با دغدغهی ازدواج، خودم را آزار دهم؟ حالا دیر نمیشود.


تو میگویی

اولا، به گمانم خانواده ات دچار افراط در محبت هستند و پدر و مادرت سعی نکرده اند بچه های مستقلی تربیت کنند. آنها عوارض دیر مستقل شدن تو را در نظر نگرفته و آنقدر غرق در ابعاد زندگی و وابستگی های عاطفی بوده اند که عملا به آینده ی شما کم توجه شده اند. شاید هم آن ها نگران تنها شدن خودشان هستند.


ثانیا، یادت باشد هر چقدر دیرتر به ازدواج فکر کنی، در خوداتکایی، ضعیف تر و در انتخاب، وسواسی تر خواهی شد و شاید هرگز نتوانی شخصیت مستقلی تشکیل بدهی.


ثالثا، میدانی اگر ازدواج نکنی، خیلی تهدیدها هست که نمیتوانی به راحتی از آنها در امان باشی؛ احساس افسردگی، پرخاشگری ، هرزگی و ابتذال و حتی اعتیاد. دشمنان بیرحمی در کمین افرادی مثل تو هستند که غرق در رفاه و بی خیالی و وابستگی به والدین هستند.

 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"
من ِ سوم

من میگویم نمیخواهم ازدواج کنم چون

من میخواهم ادامه تحصیل بدهم. تا کجا؟ تا هر جا که لازم شود و بعد کار میکنم و مستقل میشوم. یک انسان عالم و مستقل و ثروتمند.

تو میگویی

اولا، تو هنوز متوجه نشده ای که دانستنی های علمی در هر سطحی، به انسان رشد نمیدهد و نیازهای اصلی فرد را ارضاء نمیکند، بلکه ممکن است تعادل انسان را هم از بین ببرند و او را در معرض ازخودبی خودشدن (الینه شدن) قرار دهند و آینده ی زندگی را به مخاطره اندازند. افراد بسیاری در تمامی کشورها با بالاترین مدارک تحصیلی هستند که به علت یک بُعدی زندگی کردن، کمترین نشاط و رضایتی در زندگی ندارند.


ثانیا، تو با ازدواجی خردمندانه، بهتر از هر مدرک دار و ثروتمند مجردی میتوانی رشد و ترقی و بالندگی داشته باشی و به مقاصد فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و معنوی، مجاز و سالم تر دست یابی و خود را هم «فراموش و گم» نکنی. در زندگی خود، میتوانی خودت را نبازی.



من ِ چهارم

من میگویم نمیخواهم ازدواج کنم چون


من آدم متدیّنی هستم. میترسم با ازدواج، معنویت و روحانیت خاصی که الآن برخوردارم، از دست بدهم، از فعالیت های مذهبی ام جا بمانم و در زندگی دنیایی غرق شوم.



تو میگویی

زنی خدمت امام باقر (صلوات الله علیه) آمد و عرض کرد: «میخواهم هرگز ازدواج نکنم. فرمودند: چرا؟ گفت: برای نیل به فضیلت و کمال! حضرت فرمودند: از این تصمیم منصرف شو، زیرا اگر خودداری از ازدواج فضیلتی محسوب میشد، مادرمان زهرای اطهر (س) به درک فضیلت، از تو مشتاق تر بود و فضیلتی نیست که آن حضرت نداشته باشد.»


بچه متدین! نشنیده ای که حدیث داریم 2 رکعت نماز متأهل، معادل 70 رکعت نماز مجرد است؟!


پس اولا، ازدواج خود بهترین ابزار «تقوی» و فضیلتی باارزش است.

ثانیا، ناخودآگاه، نظر خودت را بر تکلیف الهی و سنت نبوی ترجیح داده ای! و توجه نکردی که ازدواج، خود از مظاهر تقواست و مهمترین تکلیف جوان است. به ازدواج بهعنوان مهمترین فعالیت مذهبی ات نگاه کن.


ثالثا، فراموش نکن خوبی های امروز، هیچ تضمینی برای فردا نیست و اگر سقوط طلحه ها و زبیرها و خوارج و منافقین را در هر مقطعی از تاریخ با بصیرت ببینی، از تکلیف الهی خود لحظه ای غفلت نمیکنی.
 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"
من ِ پنجم

من میگویم نمیخواهم ازدواج کنم چون

من را که توی قبر شما نمی گذارند. برای من چیزی که زیاد است روابط مختلف؛ مجاز و غیرمجاز. با هر که بخواهم، میتوانم باشم، بی هیچ مسئولیت و دردسری. ازدواج یعنی چه؟ ازدواج کار سنتی هاست. با ازدواج خودشان را در بند میکنند. از خیلی لذت ها خودشان را محروم میکنند و…
تو میگویی

اگر در خانواده ای بزرگ شده ای که غیرمتعهد بودند، میتوانی مثل آنها نباشی. کمی به روی پاک و ملکوتی خودت نگاه کن. اگر دیدگاهت را تغییر ندهی، متأسفانه خیلی زودتر از آنچه فکر کنی، پاییز و زمستان و پژمردگی بر بهار زندگی ات مینشیند.


جوانانی که با آدامسی در دهان، سیگاری بر لب، شلواری آویزان و پاره پاره، زنجیری بر گردنشان همراه یک حیوان (اکثرا با یک سگ!) هر جایی پرسه میزنند تا کسی به آنها نگاه کند و از آن نگاه دلخوشند تا قدری قلبی سرشار از غم تنهایی و بیهودگیشان التیام یابد؟!


عینک «ازخودبیگانگی» را از روی چشم هایت بردار.


تا با «خودت و خدای خودت» روراست نشوی، همان بهتر که ازدواج نکنی!


منابع: چارقد/آفتاب همراه با تغییرات و اضافات
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
ازدواج امر خوبیه ولی اگه بتونی از شرایطش بر بیایم.ممنون:bye1:
 

مائده سادات

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
من میگویم...تا زمانی که شخص استقلال کامل به دست نیاورد به سمت ازدواج نرود... و این که در امر ازدواج صداقت وراستگویی حرف اول را میزند.. صداقت در ایمان وعمل
 
بالا