حضرت ابوالفضل (ع)

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

یکی از کبوترهای حرم اباالفضل علیه السلام



ششم ذی الحجة الحرام سال 1417 ق مطابق با 25 فروردین 1376 ش در مدرسه آیة الله العظمی آقای حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی(ره) با جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدرسول مجیدی، مروج و حامی مکتب اهل بیت عصمت و طهارت :S (31): ملاقاتی دست داد. فرمودند:


جناب آقای حاج آقا رضا کرمانی صاحب فروشگاه گز عالی در اصفهان برای من نقل کرد که، من بچهای 10 - 12 ساله بودم. دیدم کودکی یکی از کبوترهای صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را گرفت. دم کبوتر کنده شده و کبوتر فرار کرد. کودک هم دم کبوتر را که در دستش مانده بود، رها کرد؛ دم کبوتر پشت سرش به هوا رفت تا به دم اصلی چسبید. این هم یکی از کرامات آقا قمر بنی هاشم علیه السلام.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

بابا مگر اربابت باب الحوائج نیست؟!



سلالة السادات جناب آقای سیدعلی صفوی کاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت :S (31): از جناب آقای هارونی نقل کرد که گفتند:


یکی از عزیزان سقای هیئتی که در ایام محرم (عاشورا) دور میزد و آب به دست بچهها میداد، نقل میکند خدا یک پسر به من داد که یازده سال فلج بود. یکی از شبها که مقارن با شب تاسوعا بود وقتی میخواستم از خانه بیرون بیایم، مشک آب روی دوشم بود؛ یکدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا کجا میروی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری که از خدا گرفتم، یک بار مرا با خودت به هیئت نبردهای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد.


میگوید: خیلی پریشان شدم. مشک آب را روی یک دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی که هیئت میخواست حرکت کند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جملهای را به من گفته که دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچهام را شفا داد که داد، والا فردا میآیم وسط هیئتها این مشک آب را پاره میکنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را کنار میگذارم این را گفتم و هیئت حرکت کرد.


نیمههای شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود که من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچهام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است که زدهام، اگر عملی نشد فردا مشک را پاره میکنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه میکردم و هم پسرم.


میگوید: گریه بسیار کردم، یکدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم!


من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه میکردم تا اینکه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم که پسرم مرا صدا میزند و میگوید: بابا، بیا اربابت کمکم کرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا.


آمدم در را باز کردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میکردم که یک دفعه اتاق روشن شد دیدم یک نفر کنار من ایستاده به من میگوید بلند شو! گفتم : نمیتوانم برخیزم. گفت: یک بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یک بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نکرد و شفایم داد! ناقل داستان میگوید: پسرم را بلند کرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیکه با صدای بلند میگفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بیوفا نیست، بچهام را شفا داد!

منبع:.abalfazl.com
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

سالار همه دردو جهان عباس است در باغ کرامت علي او ياس است


در نزد خدا چو باب حاجت گشته بر اهل جهان باب عنايت گشته


بسيار نکوکار و خدايي محور او تابع محض مصطفي وحيدر


او گل پسر علي ولي الله است محبوب خدا و عاشق طاها است


درکرب و بلا مراد وسالار حسين مرهم نه قلب زينب ويار حسين


در علقمه جانفشان مولا باشد خوشحال زاو حضرت زهرا باشد


با عشق حسين و نام او شور دهد درظلمت اين جهان ما نور دهد


درراه خدادودست وجانش اهدا در بين بهشتيان شده بي همتا


دراو همه اخلاق محمد موجود برتارک او بندگي حق مشهود


با آمدنش جهان نگر ناز شود او اسوه هر شهيد و جانباز شود


گشته است پناه بي پناهان مولا در کرب وبلا علم به دوش آن سقا
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

عشقی چو برگزیدیمگفتیم یا اباالفضل
از عاقلان بریدیم گفتیم یا اباالفضل

بازار عشق عباس گرم است همچو خورشید
ما عشق او خریدیم گفتیم یا اباالفضل

هر هیئتی که رفتیم پرچم به دست او بود
با سر سویش دویدیم گفتیم یا اباالفضل

از زینب و رقیه زهرا همه امامان
هر روضهای شنیدیم گفتیم یا اباالفضل

بین حسین و عباس در کربلا نشستیم
خیل ملک چو دیدیم گفتیم یا اباالفضل

از هیبت علی و ایوان شنیده بودیم
تا در حرم رسیدیم گفتیم یا اباالفضل

با عشق و مشق عباس هر شب به خواب رفتیم
آرام آرمیدیم گفتیم یا اباالفضل

بر مشک چشمهامان تیر غمش چو بنشست
آهی ز دل کشیدیم گفتیم یا اباالفضل

اشکم زبان گشود و با اشک مشک می گفت
تا بر حسین چکیدی گفتیم یا اباالفضل

بر کام تشنه او یک عمر گریه کردیم
هر جا که آب دیدیم گفتیم یا اباالفضل

بر روضه های سخت و سنگین فاطمیه
تا پیرهن دریدیم گفتیم یا اباالفضل

صدها سخن ز رزم شبه علی شنیدیم
چون مثل او ندیدیم گفتیم یا اباالفضل
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

نوای سینه به هر دم فقط اباالفضل است
یگانه صاحب پرچم فقط اباالفضل است

رعیتاند همه خلق و پادشاه است او
بدان که مالک ما هم فقط اباالفضل است

کسی که زینب کبری به او قسم میخورد
یقین بدان که در عالم فقط اباالفضل است

کسی که برد غم او نگاه زینب را
میان هالهای از غم فقط اباالفضل است

در آن مکان که دو دست بریده افتاده
نوشته صاحب زمزم فقط اباالفضل است

زچشم پاره او میتوان چنین فهمید
به چشم فاطمه محرم فقط اباالفضل است

میان آن همه عاشق که جان فدا کردند
شهید خط مقدم فقط اباالفضل است
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو

عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است

هر چه داریم همه از کرَم عباس است

خلقت جنت حق لطف کرم عباس است

 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
پاسخ : حضرت ابوالفضل (ع)

ر چه ترسیدم از آن، آن به سرم می آید

مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟

چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود

خون به همراهی اشک از بصرم می آید

علقمه پر شده از شیون یک بانویی

کیست او ذکر لبش " وا پسرم " می آید ؟

سخت باشد بدهم صورت او را تشخیص

چون کبودی رخش در نظرم می آید

فاطمه آمد و دستی که ندارم خیزم

اشک خجلت فقط از چشم ترم می آید

هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید

ناله ی العطش اهل حرم می آید ..!!

شاعر:وحید مصلحی
 
بالا