◄◄◄مسابقه ی شعر متناسب با عـــــــکس◄◄◄ ( دوره دوم )

  • نویسنده موضوع BARAN
  • تاریخ شروع

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
رو کن ای اینه از چهره من که پر از درد و تباهی است دل و سینه من
 

*ALI*

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
چه بینی، چیست این؟ یا کیست این میآید؟
چه بینی؟ آب یا آتش؟
پریزادی است آتشفام و آبی پیرهن شاید؟
فکنده زورق از گلبرگها بر جاری مهتاب؟

اگر در خواب، یا بیدار
و گر بیدار، یا در خواب
گلی بر آب و... ما همراه گل، با آب
بسوی این دژ، این نزدیکترین ساحل
بسوی پل
روان بر آب
و بوی گل
و آب اما... چه آب از آبها؟
و اما آب..



*مهدی اخوان ثالث*
 

BARAN

کاربر فعال
"بازنشسته"
دوستان با توجه به این که این عکسی که مربوط به دور سوم هستش یک نفر شعر گذاشت مهلت شد تا روز شنبه!!
دوستان واقعا نمیدونم چی بگم !/:) توی دوره سوم به جز یک نفر هیچکی شرکت نکرده !!!

اخه یعنی چی ؟:-w مسابقه هوشی که نبوده !! شعر بوده !!!

نا امیدم کردید
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
دوستان معجزه زندگيند.




گاه در اوج غم و غصه و درد،
يادي از خنده و يا لبخندي
گرهي از دل پردرد تو را وا بكند،
مرهم زخم تو پيدا بكند.
گرچه شايد،
حتي،
نه تو او را ديدي
و نه اميد به ديدارش هست.
ولي از بوي خوش پاكي و زيبايي او
که در این نزدیکی است،
دل طوفان زده ات گرم شود.
و تو خود ميبيني
غرق شادي شده اي.
همه، شادي شده اي.
پس تو هم باور كن
دوستان معجزه زندگيند.
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"





زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــدهام
درد را افکنـــده درمـان دیـــدهام
دیــــدهام بــر شـــاخهها احـســـاســها
میتپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
میتواند زشــت هم زیبا شــود
 

abshar

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"



50dd8ce19b07_10_131381171840541.jpg


ای پیک پیخجسته که داری نشان دوستبا ما مگو بجز سخن دل نشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بودیا از دهان آنکه شنید از دهان دوست
ای یار آشنا، علم کاروان کجاستتا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
گر زر فدای دوست کنند اهل روزگارما سر فدای پای رسالت رسان دوست
دردا و حسرتا! که عنانم ز دست رفتدستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دیدرحمت کند، مگر دل نامهربان دوست
گر دوست بنده را بکشد یا بپروردتسلیم ازآن بنده و فرمان ازآن دوست
گر آستین دوست بیفتد به دست منچندان که زندهام سر من و آستان دوست
بیحسرت از جهان نرود هیچ کس بهدرالا شهید عشق، به تیر از کمان دوست
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکردوان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست






سعدی :53:
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
50dd8ce19b07_10_131381171840541.jpg

دوستان عیب كنندم كه چرا دل به تو بستم

باید اول به تو گفتن كه چنین خوب چرایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم كه غم از دل برود چون تو بیایی

سعدی
 
بالا