«بیاد شهيد محمد شكرى»
چشمانش را به آسمان دوخته بود و حسابى رفته بود توی فکر.
خيلى آرام، در حالى كه بغضى در گلوداشت، گفت: «بالأخره نفهميدم اربا اربا يعنى چه؟
مىگن آدم مثل گوشت كوبيده مى شه!مىدونى؟ يا بايد وقتى از اين عمليات برگشتيم برم حسابى كتاب بخونم و بپرسم تا بفهمم، يا اين كه همينجا بهش برسم».
به خط كه رسيديم، از تويوتا پياده شديم وپس از هماهنگى، به طرف دشمن صفآرايى كرديم...
در بهشت زهرا وقتى بدنش را مى خواستند توى قبر بگذارند، ديدم جواب سؤالش راوقتى توپ روى سنگرش خورده و تمام سنگر روى سرش خراب شده، گرفته است.
«محمد شكرى» عاقبت در عمليات كربلاى پنج به آرزوى مقدسش نايل آمد.
............................
(مجله ى شاهد، ش 276، ارديبهشت 77، ص 18)
مىگن آدم مثل گوشت كوبيده مى شه!مىدونى؟ يا بايد وقتى از اين عمليات برگشتيم برم حسابى كتاب بخونم و بپرسم تا بفهمم، يا اين كه همينجا بهش برسم».
به خط كه رسيديم، از تويوتا پياده شديم وپس از هماهنگى، به طرف دشمن صفآرايى كرديم...
در بهشت زهرا وقتى بدنش را مى خواستند توى قبر بگذارند، ديدم جواب سؤالش راوقتى توپ روى سنگرش خورده و تمام سنگر روى سرش خراب شده، گرفته است.
«محمد شكرى» عاقبت در عمليات كربلاى پنج به آرزوى مقدسش نايل آمد.
............................
(مجله ى شاهد، ش 276، ارديبهشت 77، ص 18)