•●♥●• پرچم دهه شصتیای منجی بالاست •●♥●•

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
لایه دفتر کتابامون گلبرگ میزاشتیم
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد
 

*داش مری*

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن آآآآآی نسیم سحری صبر کن مارا با خود ببر از کوچه ها
 

ali04

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
دقت کردین؟؟
یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده می شد این جمله بود:
“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش؟؟؟ مگه هندونس؟!
 

ارغوان

کاربر فعال
"بازنشسته"
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم !
 

ارغوان

کاربر فعال
"بازنشسته"
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم …
 

ali04

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن
ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکی شون می بستن و ذوق دنیا رو می کردن
که ماشینشون ۲ متر عقب تر از خودشون راه میره !
 
بالا