شعر در مورد مادر امام زمان(ع)(بخش سوم)

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
گوید که ز زندگی گذشتم دیدی که چگونه خوار گشتم

یا رب کجاست قسمت من کن حفظ,مقام عصمت من

تو قاصد ما در این میانه شو جانب صاحبش روانه

برگوی که من برید هستم مامور پی خرید هستم

این نامه بده به ان پری رو کاسوده زغم شود دل او

با دیدن ان دویست دینار ان گوهر قیمتی بدست ار

پس نامه از او بشر بگرفت اماده شد و مسیر بگرفت

تا شد وارد به شهر بغداد صبح امد و بر لب شط ایستاد

ناگاه رسید کشتی از راه تابید به چشم مشتری راه

چون پرده گیان پیاده گشتند از منظر طالبان گذشتند

هر مشتریی یکی پسندید زر داد و برای خویش بگزید

ناگاه بشر برده ای دید ماهی به میان پرده ای دید

خلقی حیران ز دیدن او اماده پی خریدن او

هر مشتریئ که پیش اید ان زهره از او حذر نماید

گوید با صاحبش به صد جوش اخر تو به هرکسیم مفروش

ان مشتریی است قسمت من کاو هست کفیل عصمت من

القصه!هر انچه شاه فرمود در چشم بشر روی بنمود

شد پیش بشر و نامه را داد چشمش که به خط شاه افتاد

یاد از خط روی عسکری(ع) کرد پس بوسه بخطش ان پری کرد

پس از لب لعل خود گهر سفت عمر بن یزید را چنین گفت

بفروش مرا به صاحب خط خود را فکنم وگرنه در شط

زر داد گرفت ان پری را بانوی امام عسکری(ع) را

بگرفت چو بشر ان امانت اورد به خاندان عصمت

ان زهره به دست مشتری داد تحویل امام عسکری(ع) داد.

ادامه دارد.....
:bye1:
 
بالا