پیرمرد با ایمان

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
روزی پیرمردی از کوچه ای میگذشت ناگهان دید پسر بچه ای از پشت بام به پایین افتاد در بین اسمان و زمین به او گفت بایست و او ایستاد سپس پیرمرد دستانش را باز کرد و پسرک در اغوش او افتاد.
مردمی که شاهد ماجرا بودند به پیرمرد گفتند تو چگونه این کار را کردی
پیرمرد گفتیک عمر هر چه خداوند گفت گفتم چشم حالا یکبار من از خداوند چیزی خواستم و او اجابتم کرد.:bye1:
 
بالا