جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser .
●●● ابیات ناب شروع شده با حرف د●●●
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
***
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد؟...
***
درین در گه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که فردا نایی آگه
***
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دوش از جناب آصف پيک بشارت آمد
کز حضرت سليمان عشرت اشارت آمد
**
درياست مجلس او درياب وقت و درياب
هان ای زيان رسيده وقت تجارت آمد
**
در نمازم خم ابروی تو با ياد آمد
حالتی رفت که محراب به فرياد آمد
**
دلفريبان نباتی همه زيور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
**
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
***
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبی دفع صد بلا بکند
***
عتاب يار پری چهره عاشقانه بکش
که يک کرشمه تلافی صد جفا بکند
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
***
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا
دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
***
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلي سرشار از غم دارم امشب
سلمان هراتي
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
حافظ
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
سيد محمد علي آل مجتبي
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
هوشنگ ابتهاج
دستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق
عبدالمجيد اجرايي
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گير و دار عاشق شد
عبدالله اسفندياري
دارد تمام عشق من از دست مي رود
انگيزه هاي زيستن از دست مي رود
ميثم اماني
دنيا به روي سينه ي من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
ميثم اماني
داديم ز كف نقد جواني و دريغا
چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم
رعدي آذرخشي
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق
كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار
پروين اعتصامي
دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود
خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد
صائب تبريزي
دانه بهتر در زمين نرم بالا مي كشد
سرفرازي بيشتر چون خاكساري بيشتر
صائب تبريزي
داني ز چه غنچه خون كند چهره ز شرم؟
زان روي كه كار او گل انداختن است
مشفق كاشاني
دايم دل خود ز معصيت شاد كني
چون غم رسدت خداي را ياد كني
حسن دهلوي
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
در آغاز محبت گر پشيماني بگو با من
كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتي دارم
رفيعي كاشاني
در آن ساعت كه خواهن اين و آن مُرد
نخواهند از جهان بيش از كفن برد
سعدي
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
سعدي
در اين بازار گر سوديست با درويش خرسندست
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
حافظ
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند
لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
در اين دنيا كسي بي غم نباشد
اگر باشد بني آدم نباشد
خاقاني
در اين فكرم كه خواهي ماند با من مهربان يا نه؟
به من كم مي كني لطفي كه داري اين زمان يا نه؟
وحشي بافقي
در جواني حاصل عمرم به ناداني گذشت
چانچه باقي بود آن هم در پشيماني گذشت
غزنوي
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
درختي كز جواني كوژ برخاست
چو خشك و پير گردد كي شود راست؟
نظامي
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
رهي معيري
درد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد
عصري تبريزي
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
حافظ
در دل هوسي هست دريغا نفسي نيست
ما را نفسي نيست كه در دل هوسي نيست
حسين شاه زيدي
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
]
دریاچه دل پاک و نجیبی دارد[
]بنگر که چه حالت غریبی دارد ]آن موج که سر به صخره ها می کوبد i
با من چه شباهت عجیبی دارد
***
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟
***
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
***
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند
لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
مفتون اميني
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی
حافظ