علامه محمد تقی جعفری می گفت: تو یکی از زیارتهام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم , یا امام رضا؟ دلم می خواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو ...می بینی. نشونه اشم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم!
گفت:وارد صحن که شدم خانمم رو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفعه دیدم داره میره. خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟
روشو که برگردوند دیدم زن من نیست!
بلافاصله بهم گفت : «خیلی خری»
حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه!
زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفت :
"نه فقط خودت پدر و مادر و جد و آبادتم خرن"
محمد تقی جعفری میگه: این داستانو برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندید.
گفت:وارد صحن که شدم خانمم رو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفعه دیدم داره میره. خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟
روشو که برگردوند دیدم زن من نیست!
بلافاصله بهم گفت : «خیلی خری»
حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه!
زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفت :
"نه فقط خودت پدر و مادر و جد و آبادتم خرن"
محمد تقی جعفری میگه: این داستانو برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندید.