سلام
من خاطرات زیادی از منجی دارم از اوایلی که با معرفی دوست عزیزم نازنین
که معرف حضور همتون هستن اومدم انجمن زیاد از محیط منجی خوشم نمیومد فک میکردم سردو بی روحه صمیمیت درش نیست وبعدها که کم کم بیشتر اومدم موندگار شدم وخیلی بیشتر از جاهای دیگه بهم ارامش میداد هر چند بچه ها رو زیاد نمیشناختم شادن ونازنین وآبشاروکم کم با بچه های دیگه دوست شدم یه بار اوایل با زینب بحث کردم تو چت باکس که با واسطه خوناشام که نمیدونم مهربون بود یا نه!قضیه رو فیصلش دادم به واسطه ایشون با خانم "من بود یا رها نمیدونم شایدم ابر"وبشری وبانو کیانای عزیزم آشنا شدم وبعدا ها...البته جناب منتظرهم یه پ خ اون موقع برای این بحث ما به من داده بودن ایشون از همون اولشم خیلی با ابهت به نظرم میاومدن وهنوزم ازشون ترس دارم
علی آقا برام فرد جالبی بود ولی حس میکردم که از من خوشش نمیاد نمیدونم واقعیت داشت یا نه ولی هیچوقت پستای منو لایک نمیکرد
گمنام
رو فردی بد برام جلوه داده بودن نامردا خدا ازشون نگذره بعدا کم کم باهاش دوست شدم الان وقت خواب هم گمنام برام لالایی میخونه که خیلی هم بی ربط از انجمن نیست!
لالالالاگلم باشی
بزرگ بشی مدیرباشی
لالالالاگل پونه
مریم اومد در منجی
مدال دادیم خوشش اومد
بنش کردیم بدش اومد
خودش رفت و بچش اومد
لالالالاگل فندق
مریم رفته در صندوق
اسپم زده با کلی عکس
همین روزاست بشه بر عکس
لالالالاگل زیبا
مریم رفته شده فنا
لالالالاگل میخک
مریم بن شد مثل پیچک
لالالالا مریم لالا
مریم بن شد همین روزا
لالالالاگل گندم
برایت قصه میگویم
مریم خانم مدیر ما
چه زود رفتی از بین ما
لالالالاگل قالی
مریم رفته جایش خالی
لالالالاگل پسته
مریم خانم کمر بسته
کمر بسته با اسپمها
خدا خیرش بده حالا.....
اینم از گمنام
نازنین که قدمتی بسطولانی از دوستی ما دارد
یه بار با جناب لاهوتسر یه پست تو تاپیک یه بحث مفصل تو چت باکس داشتم
که دیگه همچین چیزی تو تاریخ تکرار نشه!
ناجی رویادم نیست از کجا پیداش شد والان مثه پیچک به من چسبیده به هیچ وجه نمیشه از شرش خلاص شد!مگه اینکه زلزله فرجی بکنه
اوایل اسمم مریم ناز بود ودردسرهایی که براش کشیدم باعث شد اسممو تغیر بدم به 1v1@ry@1v1 که بعدا با سیل عظیم اعتراضات دوستان مواجه شدم ودوباره تغیر نام دادم به *مریم*
یه مدت با ارکاو باران وناجی یادمه تاپیکهایی رو با اسپمها رو هوا میبردیم اون موقع هنوز مدیر نبودم نمیدونستم سرطان اسپم هم هست بیچاره گمنام از دست ما تا مرز سرطان اسپم پیش رفته بود دکترا ازش قطع امید کردن تا اینکه من مدیر شدم
ولی جدای از این خاطره فک کنم باید یه داستان در مورد مریم ودردسرهاش براتون بنویسم و این قصه ادامه دارد..