خدا.انسان.شیطان

peyvand

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
خدا , انسان و شیطان
ایران اسلامی علی الخصوص در سال های پس از پیروزی انقلاب نسبت به دیگر کشور ها ی اسلامی و شرقی با بیشترین حجم و تنوع آسیب ها و تهدیدات فرهنگی دست به گریبان بوده است.
در این میان تلاش کشور های غربی برای استهاله فرهنگی نیز به عنوان عامل شتاب دهنده نقش موثری را ایفا کرده است.
یکی از جریان های فاسد فکری و فرهنگی که ابتدا مرز های اخلاقیات را در کشور های اروپایی و امریکایی در هم شکسته و سپس به سرزمین های شرقی رسید شیطان پرستی یا شیطان گرایی می باشد.
شیطان پرستی یکی از جریان های ضد فرهنگی بین المللی است که به دلیل ماهیت و عملکرد خاص آن دارای زوایای پنهانی می باشد.
سال های پس از رنسانس رامی توان به سال های افسار گسیختگی جهان غرب در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی و جنبه های متعدد منتهی به روابط انسانی توصیف کرد.
پس از برداشته شدن یوغ تعالیم متعصب کلیسای کاتالوگ از گردن انسان غربی چند کنش عمده فکری و فلسفی شکل گرفت لیکن آنچه مورد توجه است رویکردهای متفاوت به مساله انسان و رابطه او با خداست که زمینه های شکل گیری بسیاری از جریان های فلسفی را فراهم آورد.
نکته ای که نباید از ذهن دور بماند تاثیرات گسترده مکاتب یونانی و شرقی بز اندیشه متفکران غربی است.
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوق الذکر دامنه انتقاد گرایی به مباحث اصلی توحیدی یعنی جایگاه خدا , انسان و شیطان نیز رسید.
قرن ها بعد یعنی در سال های آغازین قرن بیستم برخی از عناصر فاسد الاخلاق با اتکا بر نظرات و گرایش های توراتی و پروتستاتی به صورت مخفیانه جریان شیطان پرستی را با ویژگی هایی همچون گناه گرایی , قتل , تجاوزات جنسی , نابودی اصول اخلاقی بی توجهی به مسائل توحیدی و ... پایه گذاری کردند.
اگر چه فطرت خدا جویی انسانی عاملی بازدارنده در تعامل یافتن تعداد وسیعی از افراد جامعه انسانی به این جریان شده لکن استفاده از موسیقی های جذاب و متنوع , انجام اعمال خارق العاده و دور از ذهن , تهی شدن انسان غربی و عصر جدید از معنویت و اتصال به منبع فیض موجبات گرایش افراد اندکی را برای این گرو ه ها فراهم آورد.
نکته حائز اهمیت آن است که علی رغم عدم استقبال عمومی از عضویت در گرو ه های شیطان پرستی, آموزه ها و تعالیم گمراه کننده ای توسط ایشان و به وسیله ابزار هایی که در اختیار ایشان توسط قدرت های بزرگ سیاسی قرار گرفته منتشر شده و می شود و این گرو ه ها در سراسر جهان همواره به عنوان کانون های فحشا و فساد شناخته می شوند.
سال 1960 را می توان به صورت جدی آغاز دور جدید حیات و فعالیت شیطان پرستان در امریکا دانست , صرف نظر از انواع شیطان پرستی که طی سالیان متمادی در کشور های باستانی همچون یونان , عراق , ایران و ... وجود داشته است.
از فلسفه یونانی پروستانیزم و رمانس گرایی می توان به عنوان بستر های شیطان پرستی در غرب نام برد.
کلیسای کاتولیک و نهاد مستهلک آن طی 10 قرن فجایع اخلاقی , عقیدتی , سیاسی , اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت . پس از اقدام مارتین لورنر و کالوین در اعلام خریداری شدن جهنم جامعه مسیحیان به صورت افسار گسیخته و با جهتی کاملا غیر دینی رویکرد هایی را نسبت به مؤلفه های فوق اتخاذ کردند.
رمانس گرایی نیز در جهان غرب عمدتا با اسطوره گرایی در جهان اسلام و یا آیین شرق ارتباط کپی گرایانه دارد . بدین معنا که غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان , شخصیت های تخیلی و دروغین با قدرت های نیک و بد آفریدند تا خلا ناشی از عدم حضور اسطوره ها را در فرهنگ جبران نمایند.از این منظر میل به قهرمان یک رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه انسان غربی وجود دارد آنقدر که حاضر است برای آن حتی به شیطان هم بدل شود.

منبع:ویکی پدیا

 
بالا