عوارض عزلت طلبي
1- شخص تماشاگر زندگي خودش است يعني مسائل و مشكلات زندگي خود را درك و احساس نمي كند و از خود بيگانه است حتي احساسات خود را نيز درك نميكند.
2- كم كم نسبت بديگران هم حالت تماشاچي پيدا ميكند.
3- تضادهايش را واپس رانده و نمي بيند ، اگر ببيند بشدت دچار اضطراب ميشود.
4- از هر گونه تلاشي براي رشد و يا پيشرفت باز ميماند و بيزار است.
5- هيچ آرزوئي به دل راه نميدهد.
6- استعدادهاي خود را يا بكلي منكر مي شود و يا خيلي كمتر از آن كه هست مي بيند در اين صورت خود را شايسته يك زندگي محدود مي بيند و اگر اتفاقا" يا توسط روانكاو متوجه استعدادهايش شود و يا او را تشويق به يشرفت كنند ناراحت و مشوش و مضطرب ميشود.
7- در تخيل ممكن است: - آهنگ عالي بسازد - تابلوهاي زيبا نقاشي كند - كتاب ها بنويسد ولي در عمل هيچ اقدامي نميكند و تخيل را جانشين آرزوها و كوشش هاي واقعي مي كند.
8- دائم در حال دليل تراشي و توجيه عدم كوشش خود است . - فلان كتاب چه ارزشي دارد که من براي نوشتنش كوشش كنم و از تفكر در مورد مسائل مهمتر باز بمانم. - وارد آن حزب و يا سياست شدن به شخصيت ممتاز من لطمه ميزند.
9- تنبلي روز افزون كه حاصل بيزاري از كوشش است گريبانگير عزلت طلب است.
10- كارها را عقب مي اندازد و از انجام هر كاري فرار ميكند.
11- اگر ناگزير به انجام كاري باشد آنرا با - بيحوصلگي - احساس خستگي - كسالت و بيحالي - مقاومت باطني - احساس تحميل انجام داده و نتيجه كارش غير قابل ملاحظه خواهد بود.
12- هدف و نقشه مشخص و قاطع و معين در زندگي ندارد - چه در امور كلي - چه در امور جزئي - چه دراز مدت - چه كوتاه مدت
13-هيچ وقت از خودش نمي پرسد كه از زندگي چه ميخواهد (برعكس برتري طلب منتقم كه دائم در حال نقشه كشيدن است)
14-در جستجوي آرامش است و متوجه است كه رنج ها ، تشويش ها، و هيجاناتي دارد ، ولي ميخواهد كه اينها بدون زحمت از بين بروند و ديگران مثلا" روانكاو اين مشكلات را برايش رفع كند (مثل دندانپزشك كه بدون كمك مريض دندانش را ميكشد)
15- از هرگونه تغيير وحشت دارد و مضطرب ميشود مثل - تغيير محل زندگي - تعيير شغل - و حتي تغيير خودش حتي اين امر را تعكيس كرده و ديگران را هم غير قابل تغيير مي بيند.
16- زندگي بنظرش پوچ و بي ارزش مي آيد. چرا؟ چون بدليل ترمزهاي روحي تمام تمايلاتش را از بين برده و كم رنگ كرده در حاليكه مهر طلب تمايلات گستاخانه و تهاجمي خود را ترمز كرده و برتري طلب تمايلات مهر آميز و نياز مندي خود را سركوب كرده است.
17- قدمي براي بهبود زندگي اش بر نمي دارد: - اگر مجرد است ازدواج نمي كند. - اگر متاهل است و ناراضي ، جرات و همت جدائي ندارد. - نمي تواند راسا" تصميم بگيرد و خانه و يا ماشين بخرد حتما" بايد ديگران كمكش كنند.
18- دنبال زندگي آسان و راحت و بي دردسر است و از هر رنج و كوششي فراريست.
19- از اينكه چيزي يا كسي را آنقدر دوست داشته باشد كه وابسته و نيازمند آن شود فراريست مثل دوست داشتن: - يك همسر زيبا - يك شهر زيبا - يك تفريح خوب - يك كار خوب
20- ميگويد دوري و دوستي و از هر رابطه نزديك، صمصيمي، پرمعني و عميق پرهيز ميكند.
21- از هيچكس در كارهايش كمك نميخواهد، حاضر به همه نوع كمك و همكاريست ولي بشرط اينكه ارتباطش با ديگري صميمي نشود و انتظار تشكر هم ندارد.
22- ارتباط جنسي تقريبا" تنها پلي است كه او را به ديگران مرتبط ميكند ، كه آن هم زودگذر است و رابطه عميق و دائمي نمي تواند داشته باشد. در واقع از هر رابطه عميق عشقي فراريست و از اين شاخه به آن شاخه مي پرد.
23- گاهي هم فراتر رفته و فقط به تخيلات و روياهاي عاشقانه و جنسي اكتفا ميكند.
24- بر خلاف مهر طلب كه دوست دارد در طرف عشقي خودش ذوب و مستحيل شود ، عزلت طلب سعي ميكند كه يك فاصله عاطفي و معنوی بين خودش و كسي كه ناگزير است با او رابطه مداوم داشته باشد( مثل همسرش) حفظ كند. حتي اگر احساسات عميق و پرشوري داشته باشد آنرا ابراز نکرده و براي خلوت خود نگاه ميدارد تا مبادا باعث پيوستگي او و طرف مقابلش شود.
25- نسبت به: - لباس پوشيدن - رعايت آداب و رسوم جامعه - نوشتن جواب نامه - پرداخت بدهي در موعد مقرر - دادن هديه - فشار و اجبار - تحت نفوذ واقع شدن - قيد و الزام - بستن كراوات - يقه لباس تنگ و يا لباس تنگ - عضو يك دسته يا گروه و يا حزب شدن - تبعيت از نظم و ترتيب و مقررات - تن دادن به ازدواج حساسيت و دافعه شديد دارد.
26- عكس العمل او نسبت به موارد رديف 25 بصورت اعتراض و جدال نيست بلكه كارهائي را كه جنبه "بايد" داشته باشد را يا به تعويق مي اندازد و يا فراموش ميكند.
27- در عزلت طلب خستگي و تنبلي عمومي و محدود ساختن آرزوها متناسب با ميزان حساسيت او در مقابل اجبار و فشار است.
28- در مقابل انتظار و توقع ديگران چه از طرف مردم و چه از طرف مقررات و سنت ها ولو به نفع خودش, حساسيت نشان داده و آنرا نوعي زور و فشار تلقي ميكند. حتي در اين امر تعكيس هم ميكند و گناه زور و فشار تصميم هاي خودش را به گردن ديگران مي اندازد. مثال : جواني با نامزدش قرار داشت و در همان زمان به مهماني هم دعوت شده بود، تصميم گرفت به مهماني نرفته و به ديدار نامزدش برود ولي فشار ناشي از تصميم خودش را روي نامزدش تعكيس كرد و گناه نرفتن به مهماني را به گردن او انداخت و او را متهم كرد به اينكه ميلش را به او تحميل كرده است.
29- تنبلي، خستگي عمومي باضافه بي توقعي از خود و از ديگران باعث ميشود كه عزلت طلب از هر گونه تغيير بيزار باشد حتي اگر از وضع موجود كار و شغل و همسرش ناراضي باشد اعتراض نکرده و كوششي در جهت تغيير آنها نمي كند. ولي گاهي هم برعكس از نظر بيروني دائم در حال تغيير و اعتراض است ولي از نظر دروني از هر تغييري بيزار است. هر سه تيپ عزلت طلب، مهر طلب و برتري طلب از تغيير بيزارند ولي برتري طلب از تغيير در جهت مهرطلبي و پرداختن به جنبه هاي مهرطلبانه وجودش بيزار است . مهر طلب از تغيير در جهت جنبه هاي برتري طلبانه وجودش بيزار است. ولي عزلت طلب از هرگونه تغييري بيزار است. را حل هاي مهر طلب، برتري طلب و عزلت طلب هر سه براي گريز از تضاد است . ولي چون عزلت طلب همه كشش هاي درونيش را از كار مي اندازد، خود را از مداخله فعالانه در زندگيش خلاص ميكند و اين حس را روي ديگران تعكيس ميكند و فكر ميكند كه اين ديگرانند كه قابل تغيير نيستند.