آیا خدا وجود دارد؟!...(قسمت ششم)...برهان اخلاقی

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

یکی از براهین وجود خداوند "برهان اخلاقی" (Moral Argument) است. هر چند توسل به مقوله اخلاق برای اثبات خداوند در بسیاری از فیلسوفان گذشته دیده می شود [SUP]1[/SUP] ولی کانت نخستین کسی است که با توجه به مبانی منطقی و فلسفی خود بطور نظام مند از این برهان برای اثبات وجود خداوند سود جست. ایمانوئل كانت عقل آدمی را به عقل نظری و عملی تفكیك كرد. او در حوزه عقل نظری، عقل را از اثبات وجود خدا ناتوان دانست [SUP]2[/SUP] و برای اثبات وجود خداوند از «روش عقل عملی و اخلاقی» استفاده کرد. او در کتاب "نقد عقل محض" در وجود خدا شک می کند و در کتاب "نقد عقل عملی" وجود خدا را قبول کرده و در کتاب "نقادی حکم" به اثبات وجود خداوند می پردازد.

به نظر کانت، عقل عملی بر عقل نظری تقدم دارد چرا که عقل هر چند نتواند برخی امور را ثابت کند ولی ناچار است آنها را تصدیق کند. دلیل این تصدیق به نظر کانت حفظ حیات اخلاقی انسان هاست. برای اینکه انسانها از حیات اخلاقی برخوردار باشند باید برخی از اصول اخلاقی را بصورت اصل موضوع بپذیرند، هر چند که با عقل نظری خود نتوانند آنها را اثبات کنند. چنین واقعیاتی را کانت "تکلیف" می نامد.[SUP]3[/SUP] به نظر او، ما ملزم هستیم که به "تکلیف" عمل کنیم هر چند که در این کار سود و یا منفعتی نصیب ما نشود. عملی که بر مبنای "تکلیف" انجام شود "فعل اخلاقی" نام می گیرد و دیگر اعمال حتی اگر دارای منافع زیادی هم باشند "فعل اخلاقی" نخواهند بود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

"فعل اخلاقی" سرچشمه "سعادت" است و لازمه آن اعتقاد به وجود خداوند است. ما اخلاقاً موظفیم که در جهت نیل به "سعادت" تلاش کنیم. اما خالق این "سعادت" کیست؟ انسان نمی تواند "سعادت" را ایجاد كند، و باید برای آن خالقی را فرض کرد که چنین موجودی همان خداست. به عبارت دیگر، از آنجا که در این زندگی بیدادگریهای فراوان ملاحظه می شود، به ویژه در حق کسانی که سزاوار و شایسته ترند، از این رو باید به خدایی اعتقاد داشت که سرانجام عدل و داد را برقرار کند، و در غیر این صورت شکافی ابدی در سازمان اخلاقی عالم به وجود خواهد آمد.

به بیان دقیق تر، از آنجا که ما در درون خود احساس تکلیف می کنیم که به سوی سعادت و فضیلت گام برداریم، و از سویی در این دنیا لزوماً سعادت و فضیلت بر هم منطبق نمی شوند (یعنی همیشه آدم فضیلت مند به سعادت نمی رسد) لذا رسیدن به سعادت را در ورای دنیای دیگر جست و این منوط به تصور خداست. کانت در این باره می گوید:
علت سعادت، فضیلت است و سعادت عبارت است از هماهنگی بین طبیعت و اراده و میل انسان و به تعبیری حالت موجود عاقلی است در جهان که در سراسر وجودش همه چیز مطابق میل و اراد? او صورت می گیرد. اما انسان نه خالق طبیعت است، نه قادر به نظم بخشی طبیعت تا جهان را با اراده و میل خود هماهنگ کند تا بتواند سعادت متناسب با فضیلت را مهیا سازد. بنابراین ما باید علتی را برای کل طبیعت که متمایز از طبیعت و دربردارند? اساس و علت هماهنگی دقیق بین فضیلت و سعادت است فرض کنیم که خداست.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

در برهان اخلاقی از حکم اخلاقی به عنوان "امر" به "آمر" آن استدلال می شود. هم? ما در درون خودمان به قوانین اخلاقی(امر) اعتراف می کنیم. مثلا می دانیم "باید راست گفت" یا "نباید دروغ گفت" و ... . چنی اوامری نیاز به آمر دارند. این آمر نمی تواند یک انسان باشد چرا که ما انسان ها امروز به حکمی گردن می نهیم و فردا به حکمی دیگر. به عبارت دیگر، اوامر ما اوامری متغیر هستند در حالی که این اوامر ثابت و مطلق هستند. پس باید خدایی باشد که به آن اوامر مطلق حکم کند. منبع و منشاء، مرجعیت و اقتدار قوانین اخلاقی باید خارج از اراد? انسانی باشد. هیچ "قانون اخلاقی" وجود ندارد که بدون ارجاع و اسناد به خداوند تامّ و تمام باشد. هر قانونی نیاز به مقنّن و شارع دارد و "قانون اخلاقی" نیاز به "قانونگذار الهی" دارد. بنابراین اذعان به وجود قانون اخلاقی مستلزم اعتقاد به خداوند است. بنابر برهان اخلاقی، وجود مبانی مشترک اخلاقی در میان ملل مختلف را نمیتوان بدون وجود خداوند توجیه و تبیین کرد. در فرهنگ ها و دوره های تاریخی گوناگون، هماهنگی ها و مشترکات بسیاری وجود دارد. بسیاری از اختلافهای ظاهری در این باره را می توان به تفاوت در عقیده و سلیقه نسبت داد؛ از اینرو به نظر می رسد که اختلاف ها اساسی نباشد. این مقدار هماهنگی¬های مورد توجه فقط با فرض وجود خداوند که قوانین خود را بر قلب آدمیان نگاشته است، تبیین می شود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
حضرت آیت الله جوادی آملی ذیل "برهان فطرت" می گوید: "... از آنجا که محبت به کمال مطلق در انسان وجود دارد، محبوب که کمال مطلق است، باید وجود داشته باشد."[SUP]6[/SUP] در اینجا قصد ندارم به برهان فطرت از دیدگاه ایشان بپردازم و تنها به این نکته اشاره می کنم که ساختار این استدلال همان استدلال اخلاقی کانت است زیرا از این که ما طالب کمال هستیم نتیجه می گیرند که متعلق چنین کمالی باید در خارج وجود داشته باشد. البته میان آنها تفاوت های جدی هم وجود دارد که در این نوشته کوتاه جای اشاره به آنها نیست.

پی نوشت ها:
1- برای نمونه، افلاطون در کتاب قوانین می¬گوید اعتقاد به خداوند از شرایط ضروری اخلاقی بودن است. نک : مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، کتاب قوانین.
2- کانت در کتاب "نقد عقل محض" که آن را در سال 1781 میلادی منتشر کرد، مدعی شد که مسائل ماوراءالطبیعه قابل برهان عقلی نیست. در سال 1785 میلادی کتاب "بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق" و در سال 1788 میلادی کتاب "نقد عقل عملی" را منتشر ساخت. در این کتاب¬ها او سعی می¬کند مابعدالطبیعه را بر اخلاق مبتنی کند و نه برعکس.
3- ژیلسون، اتین، مبانی فلسفه مسیحیت، ترجمه محمد محمدرضایی، سید محمد موسوی، قم، قم، بوستان کتاب، 1375ش. صص 217- 216
4- Kant, Emanuel, “The Critique of Practical Reason”, T.K. Abbott (Trans), in Great Books of the Western World, Vol, 42. R.M, Hutchins (ed), Chicago, Encyclopedia Britannica Inc. 1952, P 338
5- خدا در فلسفه، (از دائر?¬المعارف انگلیسی پل ادواردز)، ترجمه بهاء¬الدین خرمشاهی، ص 99-98
6- جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات وجود خدا، قم، مرکز نشر اسراء،1375ش، ص 282.



منبع: تبیان
 
بالا