سکوت و فاصله

Regret

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"


shohadaye-gomnam-1500-01.jpg


یا هیچ گاه، حس کبوتر نداشتم

یا خواستم پرنده شوم، پر نداشتم
تو، بال و پر زدی و رسیدی به آسمان
من، دست از حضیض زمین بر نداشتم
تو، جز جنون و عشق و خطر در سرت نبود

من، جز سکوت و فاصله، در سر نداشتم
روزی که روی شانه ی این شهر دیدمت
انگار مسخ بودم و پیکر نداشتم
یک مشت، استخوان و پلاکی که سوخته ست
گفتند این تو هستی و باور نداشتم
ای کاش! هیچ گاه نمی دیدم، این تو را
ای کاش! هیچ گاه برادر نداشتم
مریم زماندان


 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
گناه من نیست...
من، نمیشناسمت.
باور کن!
بهانه نیست.
حرف، حرف دل است.
شاید از دلی غافل.
گاهی، آن هم به بهانه ای، نامت را شنیده ام.
سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود.
میگویند:
شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگی هاتان و «خوبی ها» وامدار خوبی هاتان.
کجا رفته اید؟!
خوبان خدادوست کجا رفته اید؟!

غریبان شهر!

35256.jpg





آسمان نوشت :

امروز رفتم قبرستان.

مزار شهدای گمنامو دیدم انقد دلم هوایی شد که حد نداره...

افسوس فرصت نشد برم سر مزارشون...:((

 
بالا