&*&*&* مراقب والــدین پیـــــرمان باشیم *&*&*&

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
madar.jpg






ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﻭﻓﺘﯽ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟

ﺯﻝﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ!!!

ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽﺳﭙﺮﺩﯾﻢ!

ﭼﻮن که ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ!

ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ!

ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟!

ﺧﺐ! حالا ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ و ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ




ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ باشه...
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ بچگی هات ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ، ﺣﺴﺶﮐﻨﯽ!


ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ، ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ...

 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . .

اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش ؛ دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید !

حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد !

دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . .
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری . . .
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
سلامتیه اون پسری که . . .

۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .

باباش گفت چرا
گریه میکنی ؟

گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"



چین های روی صورتت اثرات پیری نیست ، جای خالی نوازش دست های من است . . .
مادرم !


 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
:53::1:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


139207074063.jpg





و خدای تو حکم فرموده که، هیچ کس را جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید
اگر هر دو یا یکی از آنها به پیری برسند (که موجب رنج و زحمت باشند) زنهار کلمه ای که رنجیده خاطر شوند مگو
و کمترین آزار به آنان مرسان
و با ایشان با احترام و بزرگوارانه سخن بگو.
و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران
و بگو: پروردگارا، به پدر و مادرمرحمت و مهربانی فرما، آنگونه که آنان مرا در کوچکی تربیت کردند.

سوره مبارکه اسراء/ 23


 
بالا