سوتی های دوران کودکی... لطفا همه شرکت کنن!

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوران کودکی، دوران زیبای معصومیت و احساسات زیبا و دست نخورده است! همه ما در کودکی کارهایی انجام دادیم که حالا با یادآوری اونها بی اختیار می خندیم، و به پاکی و معصومیت اون سالها غبطه می خوریم....


حالا دوستان ازتون دعوت می کنم تو این تاپیک، این اشتباهات شیرین رو برای ما تعریف کنید! بی شک خاطرات کودکی شما خالی از زیبایی و معنویت نیست!:53::53:
متشکرم!
 

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اول از همه خودم:

تازه 9 سالم شده بود و به سن تکلیف رسیده بودم، بعد از جشن عبادت، فکر و ذکر من و مهناز و الهه(هم کلاسیام) شده بود عبادت و نماز و خدا و فرشته ها
هر روز می نشستیم وک لی از اطلاعات جدیدی که از تلویزیون و مسجد و این ور و اون ور کسب می کردیم حرف می زدیم... یه روز مهناز برامون تعریف کرد: دیشب مامانم بهم گفتم مهناز هرکس امشب که شب قدره بیاد مسجد، فرشته ها شب براش از بهشت عروسک میارن...
من و الهه با کلی تعجب و ذوق: خووووب؟؟؟
مهناز با شوق ادامه داد: هیچی دیگهههه رفتیم مسجد عزاداری من وسطاش خوابم بردا، اما وقتی رسیدیم خونه خواستم بخوابم تو رختخوابم یهو مامانم می خواست چراغو خاموش کنه گفت مهناز اون چیه؟؟ به کنار بالشم نگاه کردم دیدم وااااااااای یه عروسک خوشششششششکل کنار بالشمه! مامانم راست می گفت بچه ها فرشته ها برام آورده بودنش!
من و الهه اشک تو چشامون جمع شده بود:: راست می گی؟؟ خوش به حالت!!! حالا میشه عروسکتو به ما هم نشون بدی؟؟
مهناز عروسکو آورده بود مدرسه و نشونمون داد یه دختر چشم آبی مو بور....

و ما نفهمیدیم آخه دیوونه ها! خدا عروسک اروپایی با لباس فرنگی خارجی برای کسی هدیه میده؟؟؟:p:p
این رویای عروسک آوردن تا کلاس پنجم ابتدایی با من بود و کلی فکر ما رو مشغول کرده بود!:p
 

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
ینی من تا 11 سالگی نمی دونستم ننجونم، همون مادربزرگم بوده، هر کی ازم می پرسید مادربزرگ داری؟ می گفتم نه!!!
یه همچین نابغه ای بودم من!
وقتی خدا بیامرز مُردش، تازه فهمیدم: عععععععععععه! پس ننجون مامان بزرگم بود؟؟!!!
 

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
یه اشتباه دیگه اینکه:
کوچولو بودم قربون لب تشنه ات برم یا ابا عبدالله رو با سلام بر لب تشنه حسین(ع) رو اشتباهی قاطی کرده بودم،

آب می خوردم می گفتم:بجای اینکه بگم سلام بر لب تشنه امام حسین(ع)، می گفتم: لبم بر لب امام حسین(ع):p:">
البته سوء تفاهم نشه از این جنبه نگاه کنید که من فرزند ایشون محسوب می شم و بعدشم خوب بچه بودم دیگه نمی فهمیدم غلطه!:p
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
سلاااااااااااااااام
من انقدر که الان سوتی میدم بچه بودم سوتی ندادم:))
یه تاپیک برای سوتی های جوانی بزنید تا پرش کنم
=))
 

مائده سادات

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
هشت
سالم
بود ماه رمضان یواشکی میرفتم روزه امو میخوردم ..... خیلی هم حرف میزدم.....با مورچه وحشرات ریز خاله بازی میکردم
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
هشت
سالم
بود ماه رمضان یواشکی میرفتم روزه امو میخوردم ..... خیلی هم حرف میزدم.....با مورچه وحشرات ریز خاله بازی میکردم

:)) اینا رو قبلا بهم نگفته بودی......................یادته چقدر مورچه میکشتم.......؟ میگفتی بابای خانواده رو کشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟=))
 

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
به نام خدا
سلام
5-6 سالم بود حدودا، مامانم با اصرار زیاد برام 3-4 تا جوجه 50 تومنی رنگی
:p(اون موقع حتما 15 -20 تومن بوده) واسم خریده بود با رنگای زرد و آبی و قرمز، آقا منم عشقم بازی با جوجه ها بود!:p خوشجل بودن آخه!
یه روز مامانم میرفت روضه، رفتنی تو حیاط بهم گفت باز آتیش نسوزونیا! گفتم چشم!:63:
هیچی مامانه که رفت دیدم یکی از جوجه هام چرت میزنه، یاد سرما خوردگی چن روز پیش خودم افتادم که همش خوابم میومد گفتم حتما اینم سرما خورده، باید مثه من آمپول بخوره تا خوب شه!

از خدا خواستم مامانم نیست رفتم سر داروها و یه آمپول برداشتم اومدم سر وقت جوجه هه! چه می دونستم باید توش پنی سیلینی چیزی باشه نه هوا!!! پر هواش کردم و آروم به جوجه آبیم تزریق کردم! گفتم جوجه خوشکلم الان خوب میشی سرما خوردگیتم خوب میشه!
یهو دیدم به یه ور افتاد و یکم دست و پا و دیگه تکون نخورد! یکم ترسیدم بعد گفتم نه حتما خوابش برده!

با خیال راحت رفتم سر دو تاجوجه دیگه ام دیدم ای دل غافل! چرا من حواسم نبوده اینا انقد کثیفن! دو تایی صبح افتاده بودن تو گل پراشون کدر شده بود! سریع دست به کار شدم یه کاسه برداشتم توش ریکا و تاید ریختم، رفتم پیش جوجه ها تو حیاط، یکی یکی برداشتمشون قشششششنگ تو آب ریکا غلطوندمشون! هرچی خواستن دربرن محکمتر می گرفتم و دعواشون می کردم! ساکت باید بری حموم تمیز شی! ترس نداره که!

خلاصه خوب آب ریکا و تاید به خوردشون رفت... بعدشم شستمشون با آب، خوب خیس آبشون کردم،
درنهایت این جوجه های فلک زده هم تا ساعتی بعد دوام نیاورده و به خواب خوش فرو رفتند....
بذارید وقتی مامانم برگشت از روضه رو سانسور کنم، خشونت آمیزه برای زیر 18 سال مناسب نیست!:p
 
بالا