*♥*•*♥* بلاى جانسوز عصر ما غيبت است یا غفلت؟!! *♥*•*♥*

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
غيبت‏ يا غفلت؟!!
سيد مهدى شجاعى؛



بلاى جانسوز عصر ما غيبت نيست، غفلت است.

حال و روز شيعه در اين عصر، از دو وجه بيرون نيست. يا معصوم خاتم را، امام را و ولى‏الله اعظم را محبوب و مقصود و مقتداى خويش مى ‏داند يا سر بر آستان محبوب و مقتدايى ديگر مى ‏سايد.

شيعه اگر گمان كند كه حبيب و طبيب و نجات‏ بخشى جز او در عالم هست، راه به خطا برده است و پا از صراط مستقيم تشيع بيرون نهاده است.

شيعه اگر در حضور آب، دل به سراب مى‏ سپارد، چگونه نام خود را شيعه مى‏ گذارد؟
شيعه بهتر از هر كس مى‏ فهمد كه من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة‏ الجاهليه. «هركه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. »
شيعه بهتر از هر كس مى ‏فهمد كه ميزان و معيار محبت، امام است و هر محبتى در راستاى محبت امام، معنا مى‏ شود.

و اگر مدعى است كه مريد آن قطب عالم است، محب آن ولى‏ الله‏ الاعظم است، عاشق آن حجت‏ خاتم است، اين حال و روز با عشق، سر سازگارى ندارد.
كدام عاشقى بى ياد معشوق، زيستن مى‏ تواند؟

كدام عاشقى، يك لحظه بى‏ خاطره معشوق سر مى‏ كند؟

كدام عاشقى هر ازگاه به ياد معشوق مى‏ افتد و محبوب را در رديف ديگر امور روزمره خويش مى‏ بيند؟

كدام عاشق هجران‏ كشيده‏ اى خورد و خوراك و خواب و لذت مى‏ فهمد؟

اين ننگ و عار براى عاشق نيست كه از معشوق بشنود كه
ما تو را از ياد نمى‏ بريم و مراعات تو را فرو نمى‏ گذاريم و او... و او بى‏ اشتياق زيارت معشوق سر كند و ياد او را فرو بگذارد؟
اين اوج بى ‏معرفتى محب نيست كه بداند و بشنود كه محبوب به شادمانى او شاد مى‏ شود، با اندوه او غمگين مى‏ گردد، مريضى‏ اش محبوب را بيمار مى‏ كند، هرگاه دست‏ به دعا بردارد، محبوب آمين مى‏ گويد و آن زمان كه سكوت كند،
محبوب، برايش و به جايش دعا مى‏ كند و او سر از پاى نشناسد و قالب‏ تهى نكند؟

آرى بلاى جانسوز عصر ما غفلت است، غيبت نيست.

و غيبته منا.

او غايب نيست، پرده بر چشمهاى ماست.
چه كس صادقانه دست‏ به دعا برآورده است، مخلصانه امام خويش را طلب كرده است، و پاسخ نگرفته است؟!
برخى امام را طلب مى‏ كنند و ديگران را هم.
اينان تا آن زمان كه چشم به ابواب چند گانه دارند، دستشان به دامان امام نمى‏ رسد.

بعضى امام را طلب مى‏ كنند اما نه به خاطر امام كه براى وصول به حاجات خويش.

مى‏ بينى كه امام را صدا مى‏ كند - با تضرعى جانسوز و جگرخراش - اما آنچه مى‏ طلبد، ديدار حيات‏ بخش امام نيست، حل مشكلات و وصول به حاجات خويش است.
اين سخن نه بدان معناست كه در تلاطم مشكلات، به سراغ امام نبايد رفت و قضاء حوائح و استجابت دعا و رفع موانع را از او نبايد خواست. بلكه به عكس، همه چيز از نزول باران، تا شفاى بيماران را از امام بايد طلب كرد كه

تقدير و مشيت همه چيز در عالم به دست اوست و هيچ كار، بى‏ اشارت مژگان او به سرانجام نمى‏ رسد.


سخن اين است كه شوق ديدار امام چيزى است و عريضه و عرضه حاجات دنيوى، چيز ديگر.

سخن اين است كه ساقى اين بارگاه، به ظرفيت و جام همت مهمان مى‏ نگرد، محبوب، به ظرفيت دل محب نگاه مى‏ كند.
ان‏القلوب ادعيه و خيرها ادعاها.

يكى به هواى بهشت در مصيبت‏ حسين (ع) اشك مى‏ ريزد.
يكى در مجلس حسين (ع)، بر مصيبت‏ خويش مى‏ گريد.
و يكى را معرفت‏ حسين و معرفت‏ به مصيبت‏ حسين (ع) مى‏ گرياند.
هركس به قدر جام معرفت‏ خويش، از دستهاى امام نوش مى‏ كند.

امام دست‏ نيافتنى نيست، دستهاى ما بسته است.

امام در پرده غيبت نيست، پرده بر چشمهاى ماست.

و آنچه ما را از زيارت امام محروم مى ‏كند، غيبت امام نيست، غفلت ماست...
 
بالا