داستان تسبیحات حضرت زهرا (س)

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
شیخ صدوق روایت می کند : امیر المومنین علیه السلام به مردی از قبیله بنی سعد فرمودند: دوست داری از خودم و فاطمه برایت بگویم؟ او گرامی ترین و محبوب ترین شخص نزد من و اهل بیت خود بود. آن قدر با مشک آب کشید که جای آن بر سینه اش نشست. آن قدر برای آرد ساختن ، دست به آسیاب سایید که دستانش تاول زد. آن قدر خانه را جارو زد که جامه اش غبارآلود شد. آن قدر آتش به زیر دیگ افروخت که جامه اش سیاهی و دود به خود گرفت. این رنج ها به او آسیب رساند چنانچه به او گفتم: اگر نزد پدرت می رفتی و از او خدمتکار طلب می کردی، تو را از سختی این کار آسوده می ساخت. بنا بر این فاطمه (س) به محضر پیامبر (ص) آمد. جوانانی را گرد حضرت دید. حیا کرد و خواسته خود را نگفت و بازگشت. پیامبر(ص) فهمید که او به دنبال کاری آمده است.


فردای آن روز رسول خدا(ص) به سرای ما قدم نهاد، در حالی که من و فاطمه در خانه بودیم. حضرت سه بار فرمود: السلام علیکم. چون پیوسته رفتار و خوی پیامبر چنین بود که سه مرتبه سلام می فرمود. اگر به ایشان اجازه می دادند، وارد می شد وگرنه باز می گشت. لذا جواب آن حضرت را دادم و گفتم علیکم السلام یا رسول الله بفرمایید.حضرت آمدند و بالای سر ما نشست. فرمود: فاطمه، دیروز از محمد چه می خواستی؟ ترسیدم اگر پاسخ حضرت را ندهیم برخیزد لذا گفتم: یا رسول الله به خدا سوگند فاطمه در خانه خیلی زحمت می کشد ،به همین خاطر آسیب دیده. به او گفتم: اگر نزد پدرت می رفتی و از او خدمتکار طلب می کردی تو را از سختی این کارها آسوده می ساخت. پیامبر پاسخ دادند: می خواهید چیزی به شما بیاموزم که از خدمتکار برای شما بهتر باشد؟ هرگاه به خوابگاه خود آمدید و خواستید بخوابید، سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمدلله و سی و سه مرتبه بگویید سبحان الله.


در این هنگام فاطمه (س) سه مرتبه فرمود: رضیت عن الله و رسوله ، من به آنچه خدا و رسولش بخواهند، خرسندم.

 
بالا