آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان



آیتالله بهجت: مرحوم نخودکی اصفهانی هنوز هم وساطت میکند

فرزند آیتالله بهجت گفت: ایشان در مشهد پس از زیارت به مزار علما میرفت و فاتحه میخواند. خصوصا به کنار مزار آقای نخودکی اصفهانی میرفتند و برای مردم دعا میکردند و میگفتند که مرحوم نخودکی هنوز وساطت میکند. لذا بنده از کودکی تجربه کرده بودم که پس از زیارت میشود یک سری حرفهایی را از ایشان پرسید و میپرسیدم چون بسیار سرحال بودند و میشد چیزی از زبانشان شنید.

آیتالله بهجت میگفت از کودکی در نمازم چیزهایی را میدیدم که فکر میکردم همه میبینند

وی بیان داشت: یکی از آقایان که الآن از مقامات است، سالها قبل به من گفت روزی وقتی آقای بهجت از حرم آمد، به من گفت ما وقتی کودک بودیم و سالها قبل از بلوغ، هنگام خواندن نماز چیزهایی را میدیدیم که فکر میکردیم همه دارند میبینند. یعنی در نماز ایشان آن پردههای باطنی کنار میرفته است. این حرف مدرک هم دارد. خود ایشان در جایی اقرار کردهاند. البته آن هم برای اینکه مقام یک آقایی را اثبات کنند.

وی اضافه کرد: پدرم در خاطراتش میگوید که من روزی که به کربلا وارد شدم، دیدم آقایی نماز فوقالعادهای میخواند. در یک رواق کوچک که شاید دو تا فرش جا میگرفت عدهای نیز با ایشان نماز میخواندند. تصمیم گرفتم تا فردا صبح به اینجا بیایم. فردا صبح که آمدم، آنقدر کوچک بودم، که کنار چهار پایهای که آنجا در صف اول بود و با آن چون برق نبود، شمعهای حرم را روشن میکردند، ایستادم.

حجتالاسلام علی بهجت ادامه داد: فکر کردم که اگر بروم در چهار پایه جایم میشود. چون اگر بایستم اینجا مردم مرا بیرون میکنند و میگویند جا کم است. آخر به این نتیجه رسیدم که کنار چهار پایه بایستم تا اگر بیرونم کردند داخل چهار پایه بروم. اتفاقا کسی بیرونم نکرد. همان آقا برای نماز آمد و روز جمعه بود و ایشان سوره جمعه را خواند. خدا میداند در نمازش چه احوالاتی را سیر میکرد؛ نگفتنی ... این عین جمله پدرم است.

وی ادامه داد: آیتالله بهجت در آن موقع تازه یک سال و چند ماه بعد، پانزده ساله میشده. در آن سن ایشان آن احوالات و معراج آن آقا را در نماز درک کرده بود. پدرم میگفت چنان نمازی را در تمام عمرم جز برای دو سه نفر ندیدم. حتی شاگردان برجسته آن آقا که ده سال پیش ایشان درس خوانده و مرجع تقلید شدند، مثل آیات عظام خوئی و میلانی، خبر از احوالات آن آقا نداشتند. پدر از آنها پرسیده و فهمیده بود، خبر ندارند و برای آنها نگفته بود.

آیتالله بهجت دنبال روزی معنوی خود بود و برای آن کار هم میکرد

فرزند آیت الله بهجت تأکید کرد: آیتآلله بهجت در اثر عبادت به اصطلاح عرفا، سالک مجذوب بود و خودش راه افتاده بود. ایشان مرتب به نماز آن آقا میرفته تا آن احوالات را ببیند. پدرم همه عشقش نمازش شده بود و در اثر کثرت این کار قبل از اینکه بالغ شود، آن بینایی کامل برایش محقق شده بود.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان

آیتالله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند

وی تأکید کرد: پدرم در نماز چنان بود که واقعا بیجان میشد. حتی در زمستان در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق میشد. نمازی که ایشان با این حالت میخواند و احساس میشد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد میشود، آن وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت میگفت: نماز لذیذترین لذایذ عالم هستی است.
وی گفت: خداوند در عالم هستی از نماز لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال لذایذ دیگر و عشرتکدهها و شب نشینیها و ... نمیرفتند. ایشان بعد از نماز تا چند دقیقهای بی حال بود و کمی مینشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود این نمازی که میخواند و درک میکرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم روضهای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.

آیتالله بهجت «خود»ها را میکشت تا تنها «خدا» بماند

وی اینچنین ادامه داد: مریضهایی را پیش ایشان میآوردند ولی آیت الله بهجت هیچ گاه به آنها نگفت که برو دیگر خوب شدی. حتی اگر مطمئن میشدیم که برای آن مریض انجام داده است، حواس مریض را به جای دیگر متوجه میکرد. مثلا میگفت برو و آب زمزم تهیه کن و با تربت بخور و یا به حرم امام رضا علیه السلام و یا حضرت معصومه سلام الله علیها و یا جمکران برو، خوب میشوی.

فرزند آیت الله بهجت گفت: هر کسی را طوری توجه میداد تا توجه به خود او نباشد و «خود» او کشته شده باشد. خودش را محو میکرد و فقط میخواست تنها خدا باشد و ائمه که باب الله هستند.

آیتالله بهجت: تا به حال احدی را به خودم نخواندم

وی بیان داشت: در یک مجلس که آیت الله بهجت در محضر یکی از علما بود، پزشک جراحی هم حضور داشت. وی، ایشان را خیلی در منگنه گذاشت و بارها و بارها پرسید که چرا من وقتی متوسل به خدا و معصومین شدم جواب نگرفتم. ولی در اوج جراحی که انجام میدادم و مشکلی پیش میآمد، تا میگفتم آیت الله بهجت و نام شما را میبردم، کارم حل میشد. این رسم را یاد گرفتم تا هر موقع دیگر در جراحی گیر میکنم، آقای بهجت را صدا میزنم.

وی ادامه داد: بنده فکر میکردم که این شخص پزشک 5-6 بار که من بودم پدرم را سوال پیچ کرد، ولی بعد خودش به من گفت که وقتی شما میرفتی تا چای بیاوری باز من میپرسیدم. خلاصه شاید ده باری پرسیده بود. در آن مجلس هم به خاطر حضور آن عالم پدرم نمیتوانست آنجا را ترک کند و خلاصه تحت فشار شدید فقط یک جمله گفت و جواب آن پزشک را داد. آیت الله بهجت فرمود: «شاید سرّ آن در این باشد که تا به حال احدی را به خودم نخواندم».

وی تأکید کرد: بنده فکر میکنم شاید ما و بعضی از آدمها به آن مرحله نرسیدیم که مستقیم به بالا وصل شویم و باید با فیلتر به آنها نزدیک شویم و آن فیلتر آقای بهجت است. این پزشک شاید فکر کرده بود که آقای بهجت از آنها بالاتر است، ولی نه این طور نیست. این مسئله برای او حل نشده بود که آیت الله بهجت اتصال و واسط بوده است.

وی گفت: ما فهمیدیم در این 85 سال کار ایشان این است که تا کسی جلو میآید ایشان یک فلش میگذارد تا او را از توجه به خود دور کند. پدر من با اینکه به واقع از لحاظ رتبه علمی در بالاترین سطح ممکن بود، ولی در خانه حاضر نبود حتی بگوید مثلا در حد دیپلم هستم. برای خانواده هیچ وقت اقرار نکرد که من حتی دیپلم دارم حالا اجتهاد ایشان هیچ و نمیگفت که کسی هستم.

آیتالله بهجت: من تنها یک طلبهام

حجتالاسلام بهجت افزود: موقعی میخواستم در جلسهای شرکت کنم. پدرم به من گفت من یک طلبهام . تو خودت آیت الله هستی باش. استاد حوزهای باش. خودت را هر چه میخواهی بگویی من به تو کار ندارم ولی پدر تو یک طلبه بیشتر نیست. حق نداری بیشتر از آن، برایش جا باز کنی.

وی ادامه داد: لذا مجلسی که میخواهی بروی، اگر از طرف خودت میروی، هر کجای مجلس میخواهی بنشین. اگر از طرف پدرت میروی، پدر تو یک طلبه است پس پایینترین جای مجلس بنشین. وقتی به آن مجلس رفتم و میخواستم یک جای متوسطی بنشینم، دیگران آمدند و اصرار کردند که باید بیایی و بالا بنشینی.

وی اضافه کرد: مرحوم پسر آیتالله اراکی آمد و بازوی مرا گرفت و تا جای مرا عوض کند. من گفتم که والله دستور آقاست که گفته برو و پایینترین جا و کنار دست فلانی بنشین. یادم هست که اینها نتوانستند از خنده خود را نگه دارند و یکی از آنها از خنده نشست که آقا گفته برو زیر دست فلانی بایست.

وی این طور ادامه داد: مثلا آن فرد که ایستاده بود، جزء شاگرد شاگردان ما حساب میشد. کسی نمیتوانست بپذیرد که کسی باشد که حاضر نباشد جایگاه خود را معرفی کند. اینقدر نگوید که زن و بچهاش هم خیلی باور نکنند که شاید او حتی علومی هم داشته باشد. ایشان اطلاعات چندانی به کسی نمیداد. اگر هم شخص کنجکاوی را میدید، از او فاصله میگرفت
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان

تو كه ما را قبول نداري !

مدتي بود كه چند دكتر و مهندس همه هفته براي زيارت و رفتن به مسجد جمكران به قم مي آمدند و در نماز جماعت آيت الله بهجت ره شركت مي كردند .
روزي يكي از همكارانشان را به همراه آوردند و وقتي او تقيد آنان را به شركت در نماز ايشان ديد ، به حالت اعتراض گفت: مگر ايشان كيست؟ يك روحاني مثل سايرين !
تا اينكه بعد از نماز در حيات مسجد خدمت ايشان مي رسند و دستشان را مي بوسند و به تهران باز مي گردند .
فرداي آن روز دوستشان در محل كار حاضر نمي شود ، روز دوم و سوم هم همينطور ، سراغ گرفتند و فهميدند كه مريض و بستري است ، به عيادتش رفتند و از حالش پرسيدند .
گفت: من مريض جسماني نيستم ، روحم بيمار است ، يادتان هست در حيات مسجد شما خم شديد و دست آقا را بوسيديد ، من هم با بي ميلي خم شدم ، اما همين كه خواستم دستشان را ببوسم ، ايشان دستشان را كنار كشيدند و فرمودند : شما كه ما را قبول نداري ! و من از آن لحظه مجنون او شده ام !
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان

همسرداری آیت الله بهجت رضوان الله علیه

عارف کامل و سالک الی الله حضرت آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در زندگی با همسرشان بسیار اهل مدارا بودند ، فرزند گرامی ایشان جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت در این باره می فرماید :

ایشان (آیت الله بهجت) همواره مدارا را در مورد همسر خود در پیش می گرفتند ، در هر شرایطی صبر و تحمل ایشان بر هر چیز دیگری غلبه داشت ، حتی گاهی که مادر اظهار ناراحتی می کردند آقا اگر پاسخی هم داشتند نمی گفتند و در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمی دادند و البته در اکثر مواقع پاسخی جز سکوت نداشتند ، گاهی هم که کار مثلا بالا می گرفت آقا در مرحله اول می گفتند :

«خب حالا غذایمان را بخوریم دیگر» و اگر این شیوه هم جواب نمی داد در مرحله شدیدتر تهدید می کردند و مثلا می فرمودند :« غذایم را به اتاق می برم و آن جا می خورم » .

و نهایت امر این بود که در بالاترین حد ممکن غذا را در اتاق خود میل می کردند ،اگرچه همواره اصرار داشتند که با همسر خود بر سر سفره بنشینند.

فرزند آیت الله العظمی بهجت در ادامه درباره رفتار نیک و شایسته پدر بزرگوارشان با همسرشان این گونه می فرماید:


گاه که مثلا کدورتی کوچک پیش می آمد و آقا شب به اتاق خودشان می رفت وقتی صبح می شد و می آمد به مادر می گفتند :

خسته نباشید و از حال و احوال ایشان می پرسید! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده گاهی فکر می کردم شاید ایشان فراموش می کردند که شب چه اتفاقی افتاده ولی وقتی از 50 یا 60 سال پیش سخن به میان می آمد کاملا جزء جزء آن را تعریف می کردند و این یعنی این که ایشان فراموشکار نیستند بلکه روح بلندشان اجازه نمی داد هیچ کدورتی را به دل بگیرند.

بسیار اتفاق می افتاد که مادر سخنانی به پدر می گفت که اشتباه بود ، ایشان آن قدر صبوری می کردند که ما ناراحت می شدیم ، یکبار به مادر گفتم شما مثلا در این مورد اشتباه کرده اید و دلایل آن را ذکر کردم وقتی خدمت آقا رسیدم ایشان فرمودند:

«که نباید می گفتید» یعنی حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود ، گاه نیز برای ایشان وسائلی را می گرفتند و به عنوان هدیه می دادند ، به بچه ها هم سفارش می کردند که همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید به هیچ وجه با تندی پاسخ شان را داد.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان



اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك

مرحوم آيتالله حاج شيخ علي افتخاري گلپايگاني كه از شاگردان آيتالله العظمي حاج شيخ محمدتقي بهجت محسوب ميشد درباره نحوه برخورد اين عالم رباني با مردم و سلوك فرديشان اينگونه بيان ميكند.
اهتمام آيتالله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعيه و زيارات مأثوره، ساده زيستي و شهرت گريزي ايشان در كنار تأكيد بسيار بر تعقل از ويژگيهاي برجسته ايشان است.
ايشان تا جايي كه در توان داشت نميخواست پاسخ رد به مراجعهكنندگان بدهند. يك روز حوالي ساعت نه و نیم صبح به خانهشان رفتم. منزل ايشان كوچك بود و سه اتاق داشت. يكي از اتاقها اندروني بود و ديگري اتاقي كه بخشي را به كتابخانه و بخش ديگري را به پذيرايي از مهمانان و مراجعهكنندگان اختصاص داده بودند.
من هر روز حدود نيم ساعتي خدمت ايشان ميرفتم و ايشان هم روي لطف و توجهي كه به من داشتند، كليد منزلشان را به من داده بودند كه هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز ديدم كه شخصي دم در ايستاده و آقا هم به خاطر گرماي تابستان با يك پيراهن نازك و عرقچين دم در آمدهاند و دارند با او حرف ميزنند.
جلو رفتم و سلام كردم و ديدم آن شخص دارد از دستتنگی و فشار معيشت با آقا صحبت ميكند و از ايشان ميخواهد دعايي را به او تعليم بدهند تا از وضعيت مشقتبار خود خلاص شود.
آقا به ايشان فرمودند:«صبح و شب اين دعا را بخوانيد: اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك.» آن آقا گفت:«يادم نميماند. بيزحمت بنويسيد و بدهيد.» آقا به من فرمودند:«آقاي افتخاري! بنويسيد و به ايشان بدهيد.» من خودم ميخواستم «بطاعتك عن معصيتك» را هم بيفزايم كه آقا فرمودند:«اين كار را نكن.» آقا فرمودند:«بعد از آن هم صلوات بفرستيد. انشاءالله اثر دارد.»
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آيت الله بهجت از زبان فرزند و شاگردانشان

*احترام به والدین عامل سعادت آیتالله بهجت بود

فرزند آیتالله بهجت، با اشاره به دوران کودکی پدر خود، اذعان کرد: آیتالله بهجت در 16 ماهگی مادر خود را از دست دادند و از آن پس توسط خواهری که حدود 10 سال از ایشان بزرگتر بود پرورش یافتند.وی پدر آیتالله بهجت را اهل شعر، ادبیات و علم خواند و افزود: ایشان احترام بسیار زیادی به پدر خود میگذاشتند.بهجت با بیان اینکه آیتالله بهجت در بهترین درجه تحصیلی و علمی در تمام مقاطع تحصیلی خود قرار داشتند، تصریح کرد: درس خواندن هدف اصلی ایشان نبود و علم را وسیلهای برای رسیدن به سعادت میدانستند.وی احترام به والدین را عامل رسیدن آیتالله بهجت به درجات بالای معنوی و سعادت خواند و گفت: ایشان تکبر و خودبینی را در خود کشته بودند.

* صندوق نامههای اسرارآمیز آیتالله بهجت پس از فوت وی مفقود شد

فرزند آیتاللهالعظمی بهجت، ازدواج آیتالله بهجت را دارای مبدأ الهی دانست و تصریح کرد: ایشان میفرمودند «در نجف تمام مشکلات زندگی را به من نشان دادند و بنده آگاهانه این راه را انتخاب کردم».وی با بیان اینکه ایشان سختترین مسیر پیمودن زندگی را انتخاب کردند و متذکر شد: پدرم دارای یک صندوق از نامههای اسرارآمیز بود که پس از فوت ایشان مفقود شده است.

*آیتالله بهجت در کارهای خانه کمک میکردند

بهجت، به کمک پدرش در انجام کارهای خانه اشاره کرد و یادآور شد: آیتالله بهجت تا اواخر عمرشان در کار منزل کمک میکردند و حتی در تعویض پرده خانه همکاری داشتند.وی با اشاره به توجه همیشگی ایشان به حضور خداوند، تصریح کرد: ایشان میفرمودند «باید احساس کرد که خدایی همواره در کنار ما حضور دارد و اعمال ما را میبیند» و آیتالله بهجت معتقد بودند انسان باید به آنچه علم دارد عمل کند تا به سعادت اخروی برسد.

*روابط گرم آیتالله بهجت با امام خمینی (ره) و امام خامنهای

فرزند آیتالله العظمی بهجت، به روابط گرم و ویژه آیتالله بهجت با امام خمینی (ره) و امام خامنهای اشاره کرد و گفت: حتی گاهی حضرت امام (ره) به منزل ایشان میآمد و در محیطی خصوصی با یکدیگر به گفتوگو میپرداختند.وی درباره پیشبینی آیتالله بهجت درباره وقایع آخرالزمان، اذعان کرد: پدرم درباره مسایل فتنه 88 و آنچه که در دوران آخرالزمان رخ میدهد پیشبینیهایی کرده بودند که بسیاری از آنها روی داده است و نمیتوانم تمام آنها را بیان کنم.
 
بالا