چه کنیم از مرگ اینقدر نترسیم ؟

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
781051631783322021918159130118143188112.jpg


ترس از مرگ، حالتی نیست که در انسان کم بشود و هر چه عمر طولانیتر گردد، این ترس تشدید میشود، چرا که انسان نزدیکی خود به مرگ را میبیند. چنان چه حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: هر نفسی که مرد میکشد، گامیست که به سوی مرگ مینهد. (نهج البلاغه).
مرگ تنها واقعیتِ گریز ناپذیری است که هر مۆمن و کافری، یا هر معتقد و منکر معادی مجبور است به آن اذعان داشته باشد، چرا که فنای دنیا و اهل دنیا را با چشم میبیند و مرگ انسانها را مکرر تجربه میکند و میداند که مرگ برای هر موجود زندهای مقرر شده و روزی [که زیاد هم دیر نیست] نوبت خودش است.
«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» (العنکبوت، 57)
ترجمه: هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سو
ى ما بازگردانیده خواهید شد.
«أَیْنَمَا تَكُونُواْ یُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ ...» (النساء، 78)
ترجمه: هر كجا باشید شما را مرگ درمى‏یابد هر چند در برجهاى استوار (بلند و مستحکم) باشید... .
اما «ترس از مرگ» علل گوناگونی دارد و به همین دلیل برخی از آنها لازم و بالتبع سازنده و نیکو است و برخی دیگر باید مورد توجه و اصلاح قرار گیرد. به عنوان مثال:
الف –ناخوشایندی عموم مردم جهان در اعصار و نسلهای متفاوت – از جمله کفار و ناباوران حقایق هستی، الله جلّ جلاله و آخرت – معلول عشق، علاقه و وابستگی شدید به دنیا و مظاهرش میباشد و بدیهی است که کنده شدن از متعلقات و دوری از محبوب نزد انسان نه تنها ناخوشایند، بلکه بسیار دردآور است. آدمی حتی اگر یک چوب خشک را دوست داشته باشد، دوری از آن به واسطه از بین رفتن یا جدا شدن، ناراحتش میکند و هر چقدر علاقهاش به آن چوب خشک شدت داشته باشد، درد و عذابش بیشتر است و سختی و عذاب مرگ نیز همین کنده شدن از متعلقات است، نه چگونگی مُردن.
این گروه از افراد به خاطر شدت علاقهای که به دنیا و مظاهرش دارند، سعی دارند موضوع مرگ و قیامت را به فراموشی بسپارند. اما ممکن نیست، چون مرگ دیگران و خود را میبینند. لذا از جدایی وحشت میکنند.
«إِنَّ هَۆُلَاء یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَاءهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا» (الإنسان، 27)
ترجمه: اینان دنیاى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت‏سر مى‏افكنند.
مهم نگاه به مرگ است که نشأت گرفته از نگاه به توحید و معاد میباشد. وقتی در شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) به همه وعده شهادت و بهشت میدهد و حضرت قاسم (علیه السلام) چون نوجوان بود و احتمال میداد که نصیب او نشود پرسید: آیا نصیب من نیز میشود یا خیر؟ امام (علیه السلام) ابتدا به ساکن پاسخ ندادند، بلکه پرسیدند: مرگ را چگونه میبینی؟ و وقتی پاسخ داد: شیرین تر از عسل؛ فرمودند: پس تو هم شهید میشوی

پس، یکی از راههای کم کردن هراس از مرگ، کم کردن و بریدن از عشق و تعلق به «فانی» است. در این تعلق، عشق، عاشق و معشوق همه فانی هستند.
ب – عدهی دیگری خدا باور و مۆمن به معاد هستند، اما از عواقب عملکرد سوء خود میترسند. این هراس، یک ترس ممدوح است، مفید است، سازنده است، به شرط آن که انسان در پی اصلاح بر آید. وگرنه هم خانه و کاشانه را به آتش بکشد و هم بترسد که مبادا همه چیز بسوزد، هیچ فایدهای ندارد.
بدیهی است که انسان تا نگران از دست دادن نباشد، تلاشی برای به دست آوردن و حفظ کردن نیز نخواهد داشت. لذا یاد مرگ، یاد حیات برزخی و یاد روز حشر، محاسبه و حیات اخروی همیشه توصیه شده است.
چنین مۆمنی ترس به حق و سازندهای دارد و این ترس نه تنها از امید، نشاط و لذتش نمیکاهد، بلکه به آن میافزاید، چون سفر را با هدفی والا و عشقی والا و امید وصال طی میکند.
چنین مۆمنی در عین توجه به کوتاهیها، معاصی و ظلمهایی که به خود کرده است، نه تنها از رحمت خدا ناامید نیست، بلکه بسیار امیدوار هم هست و میداند که اگر با معرفت و عشق او حرکت کند، هر چقدر هم افت و خیز داشته باشد، معشوق همه گناهانش را میبخشد و مرگ برای او شیرین و لذت بخش میشود. چرا که پایان سفری مشقتبار و رسیدن به حیات جاوید و فرح بخش است.
«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (الزمر، 53)

ترجمه: بگو اى بندگان من كه بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید از رحمت ‏خدا نومید مشوید، در حقیقت‏ خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است.
پس، چنین هراسی از مرگ نه تنها مذموم نیست و نباید کم شود، بلکه بسیار ممدوح و سازنده است و باید تقویت شود تا موجب تقوا، عبادت، مبارزه با نفس، گریههای شبانه، راز و نیاز با محبوب و مقصود ... و رشد و تکامل گردد. دعای کمیل را بخوانید، چه عاشقانه است؟ «کجایی ای غایت آرزوهای عارفین – به فرض که آتش جهنم را تحمل کنم، دوری تو را چه کنم؟»
ب – مرگ برای عدهای نه تنها تلخ، ناگوار و ترسناک نیست، بلکه بسیار شیرین و زیباست. چنان چه امام حسین (علیه السلام) میفرماید مانند جواهری زیبا بر سینه دختری جوان است. یعنی این قدر زینب بخش مۆمن است.
مهم نگاه به مرگ است که نشأت گرفته از نگاه به توحید و معاد میباشد. وقتی در شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) به همه وعده شهادت و بهشت میدهد و حضرت قاسم (علیه السلام) چون نوجوان بود و احتمال میداد که نصیب او نشود پرسید: آیا نصیب من نیز میشود یا خیر؟ امام (علیه السلام) ابتدا به ساکن پاسخ ندادند، بلکه پرسیدند: مرگ را چگونه میبینی؟ و وقتی پاسخ داد: شیرین تر از عسل؛ فرمودند: پس تو هم شهید میشوی.
عشاق تمنای مرگ میکنند – نقلی از قرآن:
عاشق همیشه مایل به وصال و لقای محبوب است. کسی که عاشق دنیای محدود و فانی است، دوست دارد به دنیا برسد و در آن متنعم و جاوید بماند و البته هیچ گاه به آرزویش نمیرسد، چرا که دنیا فانی است. همین طور کسی که عاشق خداست، مایل به وصال و لقای اوست، لذا هیچ گاه دوست ندارد این سفرش به سوی محبوب با اتمام نرسد. بلکه آرزو و تمنّای رسیدن دارد.
عدهی دیگری خدا باور و مۆمن به معاد هستند، اما از عواقب عملکرد سوء خود میترسند. این هراس، یک ترس ممدوح است، مفید است، سازنده است، به شرط آن که انسان در پی اصلاح بر آید. وگرنه هم خانه و کاشانه را به آتش بکشد و هم بترسد که مبادا همه چیز بسوزد، هیچ فایدهای ندارد

یهودیان صدر اسلام که مانند صهیونیستهای امروزی انحصار طلب بودند، دائم جوّ و شایعه پخش میکردند که خدا فقط ما را دوست دارد و این فقط ما هستیم که خدا را دوست داریم. خدا نیز به پیامبرش فرمود که به آنها بگوید: «اگر گمان شما چنین است که تنها محب و محبوب شما هستید، از خدا تمنای مرگ کنید اگر راست میگویید» و بعد تأکید میکند که این مرگی که شما از آن گریزان هستید، ولی او به ملاقات شما میآید:
«قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ * وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ * قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (الجمعه، 6 تا 8)
ترجمه: بگو اى كسانى كه یهودى شده‏اید اگر پندارید كه شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس درخواست مرگ کنید اگر راست میگویید (به ادعایتان صادق هستید) * و[لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست‏خویش كرده‏اند آرزو نخواهند كرد و خدا به [حال] ستمگران داناست * بگو آن مرگى كه از آن مى‏گریزید قطعاً او به ملاقات ‏شما مى‏آید آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانیده خواهید شد و به آنچه [در روى زمین] مى‏كردید آگاهتان خواهد كرد.
*- پس عشاق نه تنها از مرگ نمیترسند، بلکه تمنای پایان سفر، آزمون و رسیدن به وصال دارند. چنان چه عشاق شهادت طلب هستند. از این روست که امام شهداء، وقتی پایان سفر را نزدیک میبیند، بدون ترس و با شوقی فراوان به استقبال مرگ رفته و به امّتش میگوید:
«امام خمینی (ره): با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میكنم».

منابع :
تبیان
سایت ایکس شبهه

 
بالا