فطرت !!!

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[h=2][/h]


فطرت
انسان بمعنی ویژگی هایی است که تکوینا در اصل خلقت و آفرینش انسان بکار رفته است. و تکوینی نیز یعنی اینکه اکتسابی نیست، بلکه از نهاد انسان و سرشت او سرچشمه گرفته است.

در کنار فطرت، دو امر تکوینی دیگر نیز در نهاد انسان قرار دارد که عبارتند از طبیعت و غریزه. این سه مفهوم گر چه در تکوینی بودن مشترکند اما تفاوتهای ظریفی هم دارند که عدم توجه به آن ها موجب سؤالات و شبهه هایی می گردد.

طبیعت: برای اشیاء به اعتبار خواص گوناگونی که دارند ویژگی هایی ذاتی قائل می شویم که اسم این ویژگی های ذاتی، طبیعت است. مثلا وقتی ما می خواهیم خاصیتی از خواص آب را بیان کنیم می گوئیم طبع آب چنین است. پس طبیعت یعنی خصوصیتی که در جسم نهفته است و منشأ اثر خاصی می گردد.

غریزه: هر چند ماهیت غریزه هنوز روشن نیست ولی این قدر می دانیم که حیوانات از ویژگی های مخصوص درونی برخوردار هستند که راهنمای زندگی آنهاست و یک حالت نیمه آگاهانه ای در حیوانات وجود دارد که به موجب این حالت مسیر را تشخیص می دهند و این حالت اکتسابی هم نیست بلکه در سرشت حیوان قرار دارد. مانند پیدا نمودن پستان مادر توسط نوزادان بعد از تولد.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : فطرت !!!

واژة فطرتکلمة فطرت از جمله مفاهیمی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است. فطرت از ریشة «فَطَرَ» در لغت هم به معنای شکافتن است،
و هم به معنای خلق و ایجاد و ابداع است
یعنی اختراع و آفرینشی که بدون سابقه و بدون الگوگیری از دیگری است. و از آن جا که لغت فطرت در قرآن در مورد انسان و رابطة او با دین آمده است:
فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطره الله التی فطَر الناس علیها لا تبدیلِ لخلق الله
توجه خود را به سوی دین بدار، سرشت خدایی که خدا همة انسانها را بر آن سرشته است و هیچ تغییری در این آفرینش خدا نیست.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : فطرت !!!

ويژگيهاي فطرت

فطرت داراي خصوصياتي است كه عبارتند از:
1. معرفت و آگاهي و بينش فطري و نيز گرايش عملي انسان، تحميلي و تحصيلي و اكتسابي نيست، بلكه در نهاد او تعبيه شده و به علم حضوري و شهودي معلوم است.
2. با فشار و تحميل نميتوان آن را زايل كرد، لذا تغييرپذير و تبديل پذير و زوال پذير نيست «لا تبديل لخلق الله» و به عبارت ديگر:ثابت و پايدار است گر چه ممكن است تضعيف و كمرنگ شوند يعني انسان از آغاز تولد با فطرت الهي زاده ميشود و با همان فطرت از دنيا ميرود.
3. فراگير و عمومي و همگاني است، كافر، مسلمان و مؤمن و فاسق و جاهل و... همه داراي فطرت الهياند. چون حقيقت هرانساني با اين واقعيت سرشته است.
4. چون بينش و گرايش انسان متوجه هستي محض و كمال مطلق است، از ارزش حقيقي و عقلاني و نعي قداست برخوردار است و ملاك تعالي اوست و از اين رهگذر، تفاوت بين انسان و ساير جانداران باز شناخته ميشود.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : فطرت !!!

در حديث معروفي آمده است: «شخصي به حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: مرا به خدا راهنمايي كن.
فرمود: هيچ سوار كشتي شدهاي؟ گفت: آري. فرمود: هيچ اتفاقي افتاده است كه كشتي تو بشكند و به حالت اضطراب افتاده باشي و چارهاي براي نجات نيابي؟
گفت: آري.
فرمود: آيا دل تو تعلق گرفت به اين كه موجودي هست كه قادر به خلاصي تو باشد؟
گفت: آري. فرمود: آن موجود همان خداوند قادر متعال...
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : فطرت !!!

فطرت فقط در مورد انسان بکار می رود. تفاوت فطرت با غریزه بطور عمده در دو چیز است:
الف- فطرت از غریزه آگاهانه تر است. یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و می داند که چنین فطریاتی دارد بر خلاف غریزه که چه بسا به امیال خود آگاه است اما توجهی به آن ندارد.
ب- غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است ولی فطریات انسان مربوط می شود به مسائلی که ما آنها را مسائل انسانی (مسائل ماورای حیوانی) می نامیم، پس در حقیقت بحث فطرت این است که آیا این مسائلی که به عنوان مسائل خاص انسانی –یعنی ماورای حیوانی- مطرح است و برای حیوان مطرح نیست، همه اکتسابی است و ریشه ای در ساختمان انسان ندارد یا اینکه نه، همه این مسائل ریشه ای در ساختمان انسان دارد و فطری انسان است؟
بدون شک تعلیمات اسلامی بر اساس قبول یک سلسله فطریات است یعنی همه آن چیزهایی که امروز مسائل انسانی و ماورای حیوانی نامیده می شوند و اسم آنها را «ارزشهای انسانی» می گذاریم، از نظر معارف اسلامی ریشه ای در نهاد و سرشت انسان دارند.
فطریات انسان در دو قسمت است: یکی در ناحیه شناخت ها، درک ها و دریافت ها و دیگری در ناحیه خواست ها و میل ها.

در ناحیه دریافت ها و شناخت ها این مساله هست که آیا انسان دارای یک سلسله معلومات فطری – یعنی معلومات غیر اکتسابی- هست یا خیر؟ حکمای اسلامی معتقدند که اصول مشترک تفکرات همه انسان ها اصول فطری هستند، به این معنی که انسان در این دنیا متوجه اینها می شود ولی در دانستن اینها نیازمند به معلم و نیازمند به صغری و کبری چیدن و ترتیب قیاس دادن یا تجربه کردن و امثال اینها نیست، مانند این قضایا که «کل از جزء بزرگتر است».
و اما در ناحیه خواست ها و میل ها، آیا یک سلسله فطریات وجود دارد یا نه؟ در جواب باید گفت: خواست های فطری یا غریزی انسان دو نوع است: جسمی و روحی. مقصود از خواست جسمی تقاضایی است که صد در صد وابسته به جسم باشد، مثل غریزه گرسنگی یا خوردن. میل به غذا به دنبال گرسنگی، یک امر بسیار مادی و جسمانی است ولی غریزی است. یعنی مربوط به ساختمان بدنی انسان و هر حیوانی است. ترشحاتی در معده انسان پیدا می شود، بعد اینها به صورت یک احساسی در شعور انسان منعکس می شود ولو انسانی که اصلا نداند معده دارد، مثل بچه. بعد او برای اینکه این احساس خودش را خاموش کند شروع می کند به غذا خوردن و وقتی غذا خورد، دیگر احساس هم از بین می رود بلکه یک حالت تنفری هم پیدا می کند و همین طور است غرایز جنسی، یعنی غریزه جنسی هم تا آنجا که به هورمونهای بدنی و ترشحات غده ها مربوط است، یک امر غریزی یا فطری است یعنی اکتسابی نیست.
لکن یک سلسله غرایز یا فطریات است در ناحیه خواست ها و میل ها که حتی روانشناسی هم اینها را «امور روحی» می نامد و لذات ناشی از اینها را نیز «لذات روحی» می نامند. مانند میل به داشتن فرزند، برتری طلبی و حقیقت جویی و عشق و پرستش و...، انکار این فطریات به شکاکیت مطلق می انجامد. گرایش به جهان آخرین و دین حق از این قسم است. ما بر اساس معارف اسلامی معتقدیم که هر انسانی به طور فطری به خدا و دین حق گرایش دارد و اگر در مواردی خلاف این اتفاق می افتد ناشی از عوامل و موانع بازدارنده است.
 
بالا