نگاهی به زندگانی حضرت یوسف(ع)

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوسف(ع)

یعقوب(ع) وقتى این جریان را شنید، گفت: نه، نفس شما باز شما را به اشتباه انداخته و گول زده است، صبرى جمیل پیش مى گیرم، باشد که خدا همه آنان را به من برگرداند، در اینجا روى از فرزندان برتافته، ناله اى کرد و گفت: آه، وا اسفاه بر یوسف، و دیدگانش از شدت اندوه و غمى که فرو مى برد سفید شد، و چون فرزندان ملامتش کردند که تو هنوز دست از یوسف و یاد او برنمى دارى، گفت: (من که به شما چیزى نگفته ام ) من حزن و اندوهم را نزد خدا شکایت مى کنم، و من از خدا چیرهایى سراغ دارم که شما نمى دانید، آنگاه فرمود: اى فرزندان من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا ماءیوس نشوید، من امیدوارم که شما موفق شده هر دو را پیدا کنید.

چند تن از فرزندان به دستور یعقوب دوباره به مصر برگشتند، وقتى در برابر یوسف قرار گرفتند، و نزد او تضرع و زارى کردند و التماس نمودند که به ما و جان ما و خانواده ما و برادر ما رحم کن، و گفتند: که هان اى عزیز! بلا و بدبختى ما و اهل ما را احاطه کرده، و قحطى و گرسنگى از پایمان درآورده، با بضاعتى اندک آمده ایم، تو به بضاعت ما نگاه مکن، و کیل ما را تمام بده، و بر ما و بر برادر ما که اینک برده خود گرفته اى ترحم فرما، که خدا تصدق دهندگان را دوست مى دارد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوسف(ع)

اینجا بود که کلمه خداى تعالى (که عبارت بود از عزیز کردن یوسف على رغم خواسته برادران، و وعده اینکه قدر و منزلت او و برادرش را بالا برده و حسودان ستمگر را ذلیل و خوار بسازد) تحقق یافت و یوسف تصمیم گرفت خود را به برادران معرفى کند، ناگزیر چنین آغاز کرد:
هیچ مى دانید آنروزها که غرق در جهل بودید؟ با یوسف و برادرش چه کردید (برادران تکانى خورده ) گفتند. آیا راستى تو یوسفى ؟ گفت: من یوسفم، و این برادر من است خدا بر ما منت نهاد، آرى کسى که تقوا پیشه کند و صبر نماید خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمى سازد.

گفتند: به خدا قسم که خدا تو را بر ما برترى داد، و ما چه خطاکارانى بودیم، و چون به گناه خود اعتراف نموده و گواهى دادند که امر در دست خداست هر که را او بخواهد عزیز مى کند و هر که را بخواهد ذلیل مى سازد، و سرانجام نیک، از آن مردم با تقوا است و خدا با خویشتن داران است، در نتیجه یوسف هم در جوابشان شیوه عفو و استغفار را پیش کشیده چنین گفت: امروز به خرده حساب ها نمى پردازیم، خداوند شما را بیامرزد، آنگاه همگى را نزد خود خوانده احترام و اکرامشان نمود، سپس دستورشان داد تا به نزد خانواده هاى خود بازگشته، پیراهن او را هم با خود برده به روى پدر بیندازند، تا بهمین وسیله بینا شده او را با خود بیاورند.

برادران آماده سفر شدند، همینکه کاروان از مصر بیرون شد یعقوب در آنجا که بود به کسانى که در محضرش بودند گفت: من دارم بوى یوسف را مى شنوم، اگر به سستى راى نسبتم ندهید، فرزندانى که در حضورش بودند گفتند: به خدا قسم تو هنوز در گمراهى سابقت هستى.

و همینکه بشیر وارد شد و پیراهن یوسف را بصورت یعقوب انداخت یعقوب دیدگان از دسته رفته خود را بازیافت، و عجب اینجاست که خداوند بعین همان چیزى که بخاطر دیدن آن دیدگانش را گرفته بود، با همان، دیدگانش را شفا داد، آنگاه به فرزندان گفت: به شما نگفتم که من از خدا چیرهایى سراغ دارم که شما نمى دانید؟!
گفتند: اى پدر! حال براى ما استغفار کن، و آمرزش گناهان ما را از خدا بخواه ما مردمى خطا کار بودیم، یعقوب فرمود: بزودى از پروردگارم جهت شما طلب مغفرت مى کنم که او غفور و رحیم است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوسف(ع)

آنگاه تدارک سفر دیده بسوى یوسف روانه شدند، یوسف ایشان را استقبال کرد، و پدر و مادر را در آغوش گرفت، و امنیت قانونى براى زندگى آنان در مصر صادر کرد و به دربار سلطنتیشان وارد نمود و پدر و مادر را بر تخت نشانید، آنگاه یعقوب و همسرش به اتفاق یازده فرزندش در مقابل یوسف به سجده افتادند.
یوسف گفت: پدر جان این تعبیر همان خوابى است که من قبلا دیده بودم، پروردگارم خوابم را حقیقت کرد، آنگاه به شکرانه خدا پرداخت، که چه رفتار لطیفى در دفع بلایاى بزرگ از وى کرد، و چه سلطنت و علمى به او ارزانى داشت.

دودمان یعقوب همچنان در مصر ماندند، و اهل مصر یوسف را به خاطر آن خدمتى که به ایشان کرده بود و آن منتى که به گردن ایشان داشت بى نهایت دوست مى داشتند و یوسف ایشان را به دین توحید و ملت آبائش ابراهیم و اسحاق و یعقوب دعوت مى کرد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوسف(ع)

عمامه منسوب به حضرت یوسف پیامبر(ع)








منبع : مدفن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali
بالا