اشعار ناب ناب

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
پاسخ : اشعار ناب ناب

آدمک مرگ همين جاست،بخند

آن خدايي که بزرگش خواندي


به خدا مثل تو تنهاست ، بخند


دستخطي که تو را عاشق کرد


شوخي کاغذي ماست ، بخند


فکر کن درد تو ارزشمند است


فکر کن گريه چه زيباست ، بخند


صبح فردا به شبت نيست که نيست


تازه انگار که فرداست ، بخند


راستي آنچه به يادت داديم


پر زدن نيست که درجاست ، بخند


آدمک نغمه ي آغاز نخوان


به خدا آخر دنياست ، بخند:53:
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
پاسخ : اشعار ناب ناب

ای دل غمزده در سینه ی غمناک سلام

کعبه ی عشق توئی پاک تر از پاک سلام

مرهمی نیست کزآن درد تو آرام شود

ای به زخم همگان مرهم و تریاک سلام

بی سب نیست که دل نام نهادند تراهر چه فهم است توئی خانه ادراک سلام

هستی عالم امکان همه از خاک و گلند

همه ی عالم هستی زتو ای خاک سلام

خانه ای در قفس سینه ترا ساخته اند

بنگر این خانه که باغیست پر از تاک سلام

می از آن نوش مرا غصه فراموش کنم

غصه می آورد این می نی غمناک سلامپائیز
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


از تمام داشته هایت که به آن می بالى


خدا را جدا کن ببین چه دارى


به همه کمبودهایت که از آن می نالى


خدا را بیفزا ببین چه کم دارى
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
تنهای تنها میشوم

وقتی که میگیرد دلم تنهای تنها میشوم

شد دل اسیر درد و غم تنهای تنها میشوم

حال مرا از بیکسی هرگز نمی پرسد کسی

از این همه جور و ستم تنهای تنها میشوم

گیرد که باشد قامتم مانند سروی استوار

چون میشود از غصه خم تنهای تنها میشوم

ترس از فراق و بی کسی تنهائی و دلواپسی

آندم که چیدم روی هم تنهای تنها میشوم

غم چون دلی را بشکند با دیده گیرد الفتی

بیرون شود از چشم نم تنهای تنها میشوم

وقتی حریم کبریا بشکسته از جور و جفا

پا میگذارم در حرم تنهای تنها میشوم

هر آنچه بخشیدی به من یارب غم و اندوه بود

افزون شود لطف و کرم تنهای تنها میشوم

پائیزم و با شعر خود غم روی غم انباشتم

چون غم نباشد روی غم تنهای تنها میشوم

پائیز
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!

ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟

روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ

جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست!...
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدنها آیا

دو برابر شدن غصهٔ تنهایی نیست؟!

بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را

قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد

آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"

پس شاخههای یاس و مریم فرق دارند

آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور میکنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند


برعکس میگردم طواف خانهات را

دیوانهها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن

پروانههای مرده با م فرق دارند
 
بالا