اشعار شب سوم محرم

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی دل فرشته برایش گرفته بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با آستین پاره ی پیراهن خودش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جبریل را به زیر کسایش گرفته بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زورش نمی رسید کسی را صدا کند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از ابتدای شب که خودش را به خواب زد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]معلوم بود آنکه دعایش گرفته بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتما نزول می کند آیات تازه ای[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با چله ای که بین حرایش گرفته بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشغول ذکر نافله اش شد ، ولی کجاست؟[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آن چادری که عمه برایش گرفته بود[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیمۀ شب شده و خواب پریشان دارم[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوشۀ لعل لبم ذکر پدر جان دارم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی جهت نیست که اندوه فراوان دارم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خواب دیدم که سری را روی دامان دارم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم آن سر، سر باباست خدا رحم کند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عمّه ام گرم تماشاست خدا رحم کند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که از خواب پریدم همه جا روشن بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طبق نور روی گوشه ای از دامن بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنج ویرانه پر از عطر و بوی گلشن بود[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشم های پدرم خیره به سوی من بود[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که چشمم به سر افتاد زبانم وا شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لیلۀ قدر من امشب چقدر زیبا شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آمدی یوسف کنعان، چه عجب بابا جان[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شده ویرانه گلستان، چه عجب بابا جان[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به سر آمد غم هجران، چه عجب بابا جان[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آمده بر تن من جان، چه عجب بابا جان[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند روزی است که از هجر تو بی تاب شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثل شمعی زغم دوری تو آب شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کمی آغوش بگیر این بدن لاغر را[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که احساس کنی لاغری پیکر را[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می تکانم ز سر سوخته خاکستر را[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از چه با خویش نیاورده ای انگشتر را؟[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چقدر روی کبود تو به زهرا رفته[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بس که چوب از لب و دندان تو بالا رفته[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که با عمۀ خود راهی بازار شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مورد مرحمت خندۀ اغیار شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که در بزم شراب تو گرفتار شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالصانه متوسّل به علمدار شدم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من نگویم چه به روز سر من آوردند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چادری را که برایم تو خریدی بردند[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو

دق می کند بعد از تو و آب آور تو

پای برهنه سر برهنه روی ناقه

منزل به منزل من به دنبال سر تو...

بابای از گل بهترم دیدی چگونه

سیلی زدند بر دخترت در محضر تو

پا میشوم من دست بر دیوار دارم

حالا شدم دیگر شبیه مادر تو

دیدی برای شست و شوی زخم هایم

جانش به لب می آید هرشب خواهر تو

یادم نرفته هرکسی همراه خود داشت

بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو

اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را

من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو

با خنده های ساربان یادم می آید

خیر تو.... انگشت تو و انگشتر تو

حلقه زدند نامحرمان دور و بر من

هجده سر بر روی نی دور و بر تو

فکرش نمیکردم که اینقدر سخت باشد

شرمنده ام بابا شدم دردسر تو
[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید ! [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گریه ام را به حساب پدرم نگذارید [/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش!؟ [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نان خشك صدقه پیشكش سفره يتان [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انقدر یك سره منت به سرم نگذارید [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عمر این عمه ي دل خسته به مویی بند است [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به تماشا سر كوی و گذرم نگذارید [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازدحام سرِ بازار برایش كافی ست [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

قافله رفته بود و من بيهوش

روي شن زارهاي تفتيده
ماه با هر ستاره اي مي گفت:
بي صدا باش!تازه خوابيده

قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدينه پيچيده
خواب ديدم پدر ز باغ فدك
سيب سرخي براي من چيده
قافله رفته بود ومن بي جان
پشت يك بوته خار خشكيده
بر وجودم سياهي صحرا
بذر ترس و هراس پاشيده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب،ناتوان ز فريادي
ماه گفت:اي رقيه چيزي نيست
خواب بودي ز ناقه افتادي
قافله رفته بودودلتنگي
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه ديدم گفت:
طفلكي باز هم كه جامانده
قافله رفته بودو تاول ها
مانعي در دويدنم بودند
خستگي،تشنگي،تب بالا
سد راه رسيدنم بودند
قافله رفته بودو مي ديدم
مي رسد يك غريبه ازآن دور
ديدمش-سايه اي هلالي شكل-
چهره اش محو هاله ای از نور
ازنفس هاي تندو بي وقفه
وحشت و اضطراب حاكي بود
ديدم او را زني كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكي بود
بغض راه گلوي من را بست
گفتمش من يتيم و تنهايم
بغض زن زودتر شكست وگفت:
دخترم،مادر تو زهرايم

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب سوم محرم

شناخت چشم تر عمه اين حوالي را


شناخت تك تك اين قوم لا ابالي را

چقدر خون جگر خورد مرتضي شبها

ز يادشان ببرد سفره هاي خالي را

هنوز عمه برايم به گريه مي گويد

حكايت تو و آن فصل خشكسالي را

نمي شود كه دگر سمت معجرش نروي؟

به باد گفته ام اين جمله ي سئوالي را

عطش به جاي خودش،كعب ني به جاي خودش

شكسته سنگ ملامت دل سفالي را

دلم براي رباب حزينه مي سوزد

گرفته در بغلش كودك خيالي را

شبيه مادرتان زخمي ام،زمين گيرم

بگو چه چاره نمايم شكسته بالي را؟
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

مثل قدیم آمده ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

مثل قدیم آمدی امّا نمی شود

تا سوی دامنت بِدوم پر در آورم

این چشم وانمی شود اما تو باز کن

سیرم ببین و بعد بگو وای مادرم

دستی برای شانه زدن نیست با تو و

زلفی برای شانه زدن نیست در سرم

من را ببر کنار عمویم که حس کنم

بر روی شانه های بلندش کبوترم

باید مرا شبیه خودت بوریا کنی

از بسکه زخم خورده ام از بس که پرپرم
 
بالا