آه و واویلا در کرب و بلا سربریدند عزیزانِ خدا
......
غرقِ خون جسمِ عزیزان کردند
پایمالِ سُمِ اسبان کردند
ستم و ظلمِ فراوان کردند
ننمودند دمی شرم و حیا
......
کودکی تشنه و نالان مانده
خواهری با دلِ سوزان مانده
کاروان با غمِ یاران مانده
همه بی یار و معین در صحرا
......
دستِ عباس زِ پیکر افتاد
بر زمین جسمِ مطهر افتاد
شعله بر قلبِ برادر افتاد
خم شده قدِّ عزیز مصطفی
......
پُر زِ خون جسمِ علی اکبر شد
گلِ گلزارِ حسن پرپر شد
پاره حلقومِ علـی اصغر شد
خونِ او کرده معطّر همه جا
......
بی کفن پیکرِ پاکِ شهدا
مانده خونین به بیابانِ بلا
بر سرِ نِِی سرِ یارانِ خدا
منهدم گردید ارکانِ هدی
......
تازیانه به یتیمان زده اند
شعله بر خیمه ی طفلان زده اند
آتشی بر دلِ سوزان زده اند
در حرم ناله و غوغا برپا
......
لاله ها تشنه کنـارِ دریـا
کودکان خسته زِ مرگِ بابا
محشری گشته بپا یا زهـرا
کن نظر بر حرمِ آلِ عبا
......
کاروان ماند و غمی جانفرسا
کودکی خسته زِ داغِ بابا
دل پریشان حرمِ خون خدا
می رسد ناله به عرشِ اعلی
......
بازهم غصه به دلها شده است
غنچه ی گریه شکوفا شده است
دلغمین حضرتِ زهرا شده است
در تزلزل شد همه ارض و سما
......
غرقِ خون جسمِ عزیزان کردند
پایمالِ سُمِ اسبان کردند
ستم و ظلمِ فراوان کردند
ننمودند دمی شرم و حیا
......
کودکی تشنه و نالان مانده
خواهری با دلِ سوزان مانده
کاروان با غمِ یاران مانده
همه بی یار و معین در صحرا
......
دستِ عباس زِ پیکر افتاد
بر زمین جسمِ مطهر افتاد
شعله بر قلبِ برادر افتاد
خم شده قدِّ عزیز مصطفی
......
پُر زِ خون جسمِ علی اکبر شد
گلِ گلزارِ حسن پرپر شد
پاره حلقومِ علـی اصغر شد
خونِ او کرده معطّر همه جا
......
بی کفن پیکرِ پاکِ شهدا
مانده خونین به بیابانِ بلا
بر سرِ نِِی سرِ یارانِ خدا
منهدم گردید ارکانِ هدی
......
تازیانه به یتیمان زده اند
شعله بر خیمه ی طفلان زده اند
آتشی بر دلِ سوزان زده اند
در حرم ناله و غوغا برپا
......
لاله ها تشنه کنـارِ دریـا
کودکان خسته زِ مرگِ بابا
محشری گشته بپا یا زهـرا
کن نظر بر حرمِ آلِ عبا
......
کاروان ماند و غمی جانفرسا
کودکی خسته زِ داغِ بابا
دل پریشان حرمِ خون خدا
می رسد ناله به عرشِ اعلی
......
بازهم غصه به دلها شده است
غنچه ی گریه شکوفا شده است
دلغمین حضرتِ زهرا شده است
در تزلزل شد همه ارض و سما