داستان غيبت///

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
غيبت


شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن!
می خواهم چیزی برایت تعریف کنم.
دوستی به تازگی در مورد تو می گفت....

همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
- قبل از اینکه تعریف کنی،

بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یانه؟
- کدام سه صافی؟


- اول از میان صافی واقعیت. آیامطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟


-نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

- سری تکان داد و گفت:

پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای.

مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد،
باعث خوشحالی ام می شود.

- دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

- بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند،
حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است.

آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی،
برایم مفید است و به دردم می خورد؟

- نه، به هیچ وجه!

همسایه گفت:

پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید،
آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی

 

ajmn555

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
:mad:خدایا کمکمان کن بر ترک گناهان
 
بالا