راه ورود به حلقۀ نیکان

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

1ـ توبه و ایجاد تحوّل

البته افرادی که از راه فطرت و سرشت انسانی و الهی خود منحرف شده اند، باید برای رسیدن به این مقام در نفس و جان خویش تحوّل ایجاد کنند. گناهکاری خدمت امام صادقعلیه السلام رسید و پس از شرح زندگی آلودۀ خود، ابراز پشیمانی نمود و عرض کرد: «من تازه به مدینه آمده ام و توسط کسی با شما آشنا شده ام و امروز به محضر مبارکتان رسیدم. از شما تقاضا میکنم مرا به راه حق و مسیر توبه راهنمایی فرمایید.»
حضرت فرمودند: آیا بر اینکار ارادۀ جدّی داری؟
عرض کرد: بله، واقعاً میخواهم توبه کنم.
امامعلیه السلام فرمودند:
«أُخرُج ممّا أنتَ فیِه([1])؛ از آنچه که در آن هستی، خارج شو!»




این کلام حضرت یعنی از آنچه که رنگ ملکوتی ندارد، بیرون بیا تا یکی از نیکان روزگار خویش باشی.

حُرّبن یزید ریاحی با تغییر خود و بیرون آمدن از سیطرۀ شیاطین، در اندک زمانی توانست تمام زنجیرهای اسارت را باز کند و در زمرۀ نیکان درآید. او با گشودن زنجیر مقام و ریاست و گذشتن از فرماندهی بر هزاران نفر، به مسیر درست حق بازگشت و جزء آن 72 انسان ملکوتی و نیکان حقیقی شد.

بنابراین انسان میتواند با ورود به حلقۀ نیکان و مسیر الهی و بهدست آوردن فضائل و اعمال صالح و با رهایی از بند اسارت شیاطین و نفس امّاره، به فردی نیک و نیکوکار تبدیل شود.




 
آخرین ویرایش:

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

2ـ زدودن تکبّر

انسان نیک باید از تکبّر و غرور که بزرگترین گناه عالَم و بیراهۀ محض است، بیرون آید تا بتواند در زمرۀ نیکان وارد شود. خضوع و عدم تکبّر را میتوان در افراد بزرگ و باشخصیّت ملاحظه کرد. شیخ عباس قمی(ره) صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد در مشهد، با اصرار مؤمنین عهده دار امامت جماعت شدند.


روزی ایشان پس از اقامۀ نماز اوّل، به حاضرین رو کرد و گفتند: «نماز دوّم را خودتان بخوانید!» مردم علت را جویا شدند و ایشان جواب دادند: من از همهمۀ مردم فهمیدم که شبستان مالامال از جمعیّت شده است که دلالت بر تعداد بسیار نمازگزاران دارد؛ این بسیاری مأمومین، مرا مغرور ساخت. بنابراین نمیشود به من اقتدا کرد!

این مرد نیک تا این اندازه تکبّر در نفس را برنتافتند و نفس خویش را سرکوب نمودند.


در نجف، طلبه ای به یکی از اساتید بزرگ گفت: من آمده ام نزد شما درس بخوانم. ایشان فرمودند: آیا در نجف کسی را هم داری که با او بد رفتار باشی؟ گفت: بله، چند نفری هستند که چون به من بد کرده اند، رفتار مسالمت آمیز ندارم. ایشان فرمود: با این وضعیّت درس من به حال تو سودی ندارد و باید خودت را سبک کنی.
پرسید: استاد چه کنم تا سبکبار شوم؟! فرمود: در هر جلسه ای که شرکت کردی، باید بروی و کفشهای کسانی را که با آنها خصومت داری را جفت کنی، تا تکبّر تو از بین برود.



انسان نیک تحت حکومت نفس امّاره و غرق در معاصی نیست و البته در این راه از خداوند متعال نیز مدد میجوید. حضرت یوسفعلیه السلام در ماجرای زلیخا میفرماید:

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَة بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي([2])؛ «من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیانگر به شدّت به بدی فرمان می دهد مگر آنکه پروردگارم رحم کند.»


در این رابطه روایت را اُمّسلمه نقل میکند و میگوید: یک شب پیامبر(ص) بر اساس نوبت به خانۀ من آمدند.

نیمۀ شب متوجّه شدم که جای پیامبر(ص) خالی است و برای آنکه بدانم حضرت کجا تشریف برده اند، از حجره بیرون آمدم. ناگاه دیدم پیامبر اکرم(ص) در گوشۀ خانه ایستاده و دستهای مبارک را به دعا برداشته و با گریه و ناله میفرماید: پروردگارا! مرا به شماتت دشمنان مبتلا مکن و از شرّ حسد حاسدان حفظ فرما! و مرا وارد بدی مگردان و مرا برای همیشه از بلاها حفظ فرما!

اُمّسلمه میگوید: از دیدن آن حال و منظره چنان منقلب، متأثر و گریان شدم که آن حضرت متوجّۀ من گردیده و فرمودند: ای اُمّسلمه! چرا گریه میکنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم در صورتی که شما با تقرّب و منزلتی که در نزد خداوند دارید، اینگونه اشک میریزید؟!([3])


همانگونه که ملاحظه میکنید، پیامبر اکرم(ص) با تمام مقامات والای کمال و عبودیت و انسانیت و رسالت، باز هم در مقابل حضرت احدیت جلّ جلاله سر به سجده گذارده و در مقابل خداوند متعال بدون هیچگونه تکبری به مناجات پرداخته اند. نیکان نیز باید در تأسی به حضرتشان هیچگاه دچار تکبر نشوند.



------------------------------------------------------------------------


[1]. المحجة البیضاء:4 / 263؛ بحارالانوار:47 / 146، باب 5.
[2]. یوسف(12): 53.
[3]. البرهان فی تفسیر القرآن (محمد مهدی آصفی): 3 / 834.





برگرفته از کتاب سیمای نیکان نوشته استاد حسین انصاریان

 
آخرین ویرایش:
بالا