روایتی از امام صادق عليه ‏السلام درباره تهمت

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
127377_466_528149.jpg





علقمه مى‏ گويد: من خدمت امام صادق عليه ‏السلام رفتم و عرض كردم: آقا! پشت سر ما خيلى حرف‏هاى بد مى ‏زنند تا حدى كه:

«يَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا»

يابن رسول اللّه! سينه ‏ام تنگ شده و دلم گرفته است!



امام صادق عليه‏ السلام فرمود: اى علقمه! واقعاً مى ‏خواهى تمام مردم دوستت داشته و پشت سرت حرف نزنند؟ اصلاً امكان ندارد،

«مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ»

زبان جنسى است كه از شر آن انبيا و ائمه عليهم‏ السلام و اولياى الهى در امان نبودند.

«أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ عليه‏السلام إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا»

آيا به يوسف صديق و محسن و صابر و متوكل و نبى خدا ـ كه همه اين اوصاف در قرآن مجيد آمده ـ تهمت زنا نزدند؟!



اى علقمه! مگر زبان نبود كه آمد و گفت: مى‏دانى چرا ايوب مبتلا به اين همه بلا شده؟ از بس كه گناه كرده مبتلا گشته است، اگر آدم خوبى بود كه اين همه بلا بر او نازل نمى‏ شد؟!

اى علقمه! مگر داود عليه‏ السلام پيامبر خدا نبود؛ با اين زبان به او تهمت زدند كه كبوتر بازى مى‏ كرد، چشمش به زن همسايه افتاد، شوهر آن زن را با يك خنجر كشت و بعد آن زن زيبا را گرفت.

اى علقمه! مگر زبان مردم نبود كه مى ‏گفتند: موسى بچه‏ دار نمى‏ شود.



آيا زبان مردم نبود كه همه فرستادگان الهى را ساحر خواندند؟

آيا زبان مردم نبود كه گفتند: مريم عليه االسلام، نعوذ باللّه به يك نجارى زنا داده و عيسى به دنيا آمده، ولى چون آدم خوبى است، خدا او را پيغمبر كرده است؟



آيا زبان مردم نبود كه در شام امام زين العابدين عليه ‏السلام را خارج از دين دانستند؟

آيا زبان مردم نبود كه پيغمبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله را شاعر و مجنون خطاب مى‏ كرد؟



آيا زبان مردم نبود كه روزى در مدينه گفتند: پيغمبر اسلام يك بار زن زيد بن حارثه را ديده و عاشق او شده و آنقدر پيش زيد تبليغ سوء كرد تا زيد زنش را طلاق داد و بعد با او ازدواج كرد!

بعد امام صادق عليه‏ السلام اشك ريخت و فرمود: اى علقمه! مى ‏دانى اين مردم با زبانشان چه بلايى بر سر اميرالمؤمنين عليه‏ السلام آوردند؟! كارى كردند كه بابايم اميرالمؤمنين عليه‏ السلام آرزوى مرگ كرد.



يك روز اميرالمؤمنين عليه ‏السلام از مسجد بيرون آمد و مالك را صدا زد و فرمود: مالك! خيلى دلم گرفته است، بيا برويم خانه ما، با هم رفتند به خانه حضرت، اميرالمؤمنين عليه ‏السلام از مالك سؤال كرد كه اى مالك! من آدم بدى هستم؟ مالك! همينطور متحيّر ماند كه اين چه سؤالى است، چرا قلب مرا آتش مى‏ زنيد؟



حضرت فرمود: اگر تو تصديق مى‏ كنى و قبول دارى، پس چرا مردم اينقدر پشت سر من حرف مى‏ زنند؟ مگر من چه كرده‏ ام؟

طريق باز كردن راه معراج، سلامت زبان است.

«و اجعل لساني بذكرك لهجا و قلبي بحبك متيما»





منبع:ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه سی ام (تهران، مسجد جامع بازار دهه اول محرم 1363)




منبع : پایگاه عرفان
 
بالا